دیباچه: خانه سینما در روز اول فصل تابستان شاهد مراسم یادبود اصغر بیچاره فقید با حضور قدیمیهای سینما بود. پیرمردهایی که زمانی برای خودشان اسم و رسمی داشتند و حرف اول و آخرِ سینما را میزدند، اما با گذر زمان به حاشیه رانده شدند و دیگر کمتر شاهد حضورشان هستیم؛ مگر در چنین مراسمی که برای درگذشت یکی از همنسلهایشان جمع میشوند و چند ساعتی خاطرهبازی میکنند و دوباره میروند تا مراسم یادبود نفر بعدی!
حیاط خانه سینما پر است از خاک و شن و داربستهایی که نیمهکاره رها شدهاند. ساختمان به تازگی مرمت شده و بوی رنگ در فضا پیچیده است و اندکآدمهایی که راس ساعت در خانه سینما حاضر شدهاند، سرگردان در حیاط میگردند تا مراسم شروع شود.
جلوی ورودی تالار پوستر بزرگی از اصغر بیچاره نصب شده است که پایین آن شعری حک شده است:
ساقی محفل ما چون شد پیر رفت و دربان در میکده شد
سالها پنبه زدم مردم را عاقبت پنبه ما هم زده شد
(اصغر بیچاره)
برادرزادههای بیچاره قبل از شروع مراسم در تالار نشستهاند. سعید پورصمیمی یکی از اولین کسانی است که وارد تالار میشود. سمت آنها میرود و پس از عرض تسلیت، میپرسد:
«چه بلایی سر دوربینها و عتیقههای دیگر عمو اصغر آمد؟ فروخته شدند؟!»
برادرزاده بیچاره صحبتهای پورصمیمی را تکذیب میکند، اما جواب روشنی هم نمیدهند!

مراسم با صحبتهای نظامالدین کیایی (صدابردار پیشکسوت سینمای ایران) که اجرای مراسم را بر عهده دارد، شروع میشود. کیایی صحبتهایاش را اینگونه آغاز میکند: «زمان همه چیز را تغییر میدهد، اما قادر به تغییر خاطرات خوش نیست. این خاطرات خوش با مردی گره خورده است که نود سال در سینما زندگی کرد و از ده سالگی وارد سینما شد. حضور هنرمندان در این مراسم نشان میدهد، با خاطرات خوش آمدند. طبیعتا ما به یک مجلس ختم دعوت نشدیم. با شناختی که از اصغر بیچاره داریم، میدانیم که او هر جا بود خوشی و شادمانی وجود داشت. با اینکه اسمش بیچاره بود اما هرگز کسی ندید که دم از بیچارگی بزند!

رضا میرکریمی به دعوت کیایی روی سن میآید و بعد از تشکر از حاضرین، میگوید: «همانطور که نظام کیایی عزیز گفت، ما در یک محفل دوستانه و توأم با رفاقت، به یاد یک عضو ممتاز و تاثیرگذار جامعه سینمایی جمع شدهایم. معمولاً وقتی نام فامیلی اصغر بیچاره را میشنویم، در واقع حکایت از فروتنی و یک جور نگاه عرفانی دارد که این بیچارگی را به کائنات وصل میکنند. ولی کسانی که با اصغر بیچاره در طول زندگی مفید و پر از معرفتش آشنایی داشتند، خوب میدانند که ایشان چقدر چارهساز بودند و همیشه دنبال حل مشکلات دوستان و همکارانش. مسئله مهمتر اینکه انسان از شغل و موقعیتی که دارد لذت ببرد. یعنی اگر در سینماست، عکاسی میکند، اگر لازم است جای بازیگر مکمل باشد، چیزی بنویسد، کار دیگری بکند، آن لحظه را مغتنم بشمارد و کمتر غر یا نق بزند. بعضی از ما عادت کردهایم وقتی به آرزوها و توقعاتی که از سینما داریم نمیرسیم، شروع میکنیم به داد و بیداد که اوضاع خراب است و همهچیز در حال نابودی است، اما چیز زیادی نابود نمیشود. اولین چیزی که با گفتن این حرفها نابود میشود روحیه خودمان و بعد روحیه دیگران است. خصوصیت و خصلت و اخلاق پسندیده اصغر بیچاره زبانزد بسیاری از سینماگران و دوستان است. اولاً در حرفه خودش ثابتقدم بود و همیشه سعی میکرد روحیه مثبت را به دیگران بدهد. کسی که بعد از مرگ، اجازه میدهد از بدن او برای تحقیقات استفاده شود و باز هم چارهساز میشود.
من میزبان نیستم؛ یکی از همکاران شما هستم که فقط مسئولیت شروع مراسم را به من سپردند. حتما از دوستان نزدیکتر خاطرات شیرینتری خواهید شنید. مجدداً سپاسگزاری میکنم و آرزوی شادی میکنم برای روح ایشان.»
نظام کیایی قبل از اینکه علی نیکرفتار، (رئیس انجمن عکاسان سینمای ایران) را روی سن دعوت کند رو به حضار میگوید: «معمولا مجریها خوشتیپ هستند و شعر حافظ بلدند، اما من کچلم و آرایشگاه هم نرفتهام! تنها به این دلیل مرا برای اجرای این مراسم انتخاب کردهاند که نزدیکترین آدمی هستم که به ملاقات اصغر میرود! از این بابت خوشحالم...»
نیکرفتار پشت تریبون میرود و میگوید: «ما جمع نشدیم مجلس ختم برگزار کنیم. آمدیم تا یاد هنرمندی را زنده کنیم که تمام عمرش را صرف سینما کرد. اصغر بیچاره بیش از هفتاد سال در رشتههای مختلف سینما فعالیت داشت و با عکاسی کارش را شروع کرد، اما در مقام بازیگر، تهیهکننده، کارگردان، مستندساز، نویسنده، موسیقیدان، گریمر، دوبلر فعالیت داشت.
کپی عکسهای فیلم «دختر لر» ورود ایشان به عالم سینما بود و با عکاسی فیلم «ناخدا خورشید» خود را از حرفه عکاسی فیلم بازنشسته کرد. به جرات میتوان گفت عکاسی فیلم در دوران ایشان پایهگذاری شد و اگر نخواهیم بگویم نخستیننفر، ایشان جزو اولینها بودند. اگر ما اینجا به عنوان انجمن عکاسان سینما یا در سطح گستردهتر، رشته عکاسی فیلم فعالیت میکنیم، وامدار و مدیون او هستیم. او بزرگترین آرشیو عکس سینما را در اختیار داشت که اصلاً کسی این گنجینه را ندارد. گنجینهای بسیار نفیس که امیدوارم حفظ شده و بشود و منبعی باشد برای کارهای تحقیقاتی و پژوهشی علاقهمندان. امیدوارم شرایطی ایجاد شود که این گنجینه مورد استفاده قرار گیرد.»

تورج ژوله
در ادامه مراسم، نظام کیایی از تورج، فرزند اصغر بیچاره خواست تا چند دقیقهای صحبت کند. تورج ژوله ضمن تشکر از افرادی که طی چند روز گذشته با خانوادهاش همدری کردند گفت: «چیزی به اسم نه و نشدن در زندگی پدرم معنا نداشت. شاید به این دلیل بود که تمام زندگی پدرم و یا ما در اختیار سینما بود. سعی میکرد هرکاری را به هر شکل که شده انجام بدهد تا به اصطلاح روی زمین نماند. چیزی که از پدرم به خوبی یاد گرفتم حس کمک کردن به دیگران است. او حتی به افراد غیر سینمایی مثل خانواده کمبضاعت هم کمک میکرد. حس یاری به همنوع را از او یاد گرفتم. کاش کارگردانهایی مثل واروژ کریممسیحی حضور داشتند و خودشان خاطرههایی را بازگو میکردند.

محمد متوسلانی به عنوان سخنران بعدی این مراسم روی سن میآید و رو به حضار میگوید: «گفتنیها را دوستان گفتند. از سال 1337 تا همین اواخر با هم در ارتباط بودیم. یار همه بود و مهمتر از همه اینکه حضورش بسیار شیرین بود. خواستم پیشنهاد کنم به فرزند او که گفتارهای اصغر را مکتوب کند، زیرا این اتفاق باعث ماندگاری خواهد شد. امیدوارم هر چه زودتر گنجیه ماندگار دوربینها و عکسهایش را در موزهای ببینیم.»

سیروس الوند
سیروس الوندکه ارادت خاصی به اصغر بیچاره دارد، پشت تریبون میرود و چند دقیقهای درباره بیچاره صحبت میکند: « خیلی سال قبل، خبرنگار بودم و قرار بود پشت صحنه فیلمی را بنویسم.گفتند باید بروم خانه اصغر بیچاره... آن زمان به این نام فامیل فکر میکردم و برایم جالب بود! البته دلیل نمیشود، چون اگر قله الوند را ببنید و بعد به فامیل من نگاه کنید، میبینید که بیرحمتر از فامیل اصغر است! وقتی سر صحنه حاضر شدم کسی را دیدم که فکر میکردم کارگردان است. او کارگردان فیلم نبود، بلکه اصغر بیچاره بود. بار دیگر به لوکیشن فیلم دیگری رفتم،کنجکاو شدم؛ باز هم دیدم همهجا حرف از اصغر بیچاره است و همه فیلمسازان و هنرمندان او را دوست دارند. زمان گذشت و وقتی فیلم ساختم و برای لوکیشن فیلم نمیتوانستم امامزاده و زندان پیدا کنم و به نوعی اجازه فیلمبرداری داده نمیشد به اصغر بیچاره مراجعه کردم. مرا از خانه بیرون کرد و بعد از چند ساعت و در یک روز، هر دو لوکیشن را برای ما درست کرد!»
قبل از اینکه فیلم «ناخدا خورشید»را عکاسی کند با قاطعیت میگفت: «این فیلم یکی از بهترین و ماندگارترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران خواهد شد.» در حالی که منتقدین پس از کسب جایزه در جشنوارههای خارجی، فیلم را جدی گرفتند! اصغر چطور این را تشخیص داد؟ وقتی سناریویی در اختیار نداشت! او از گفتوگو با ناصر تقوایی تشخیص داد که فیلم خوبی است.»

پوری بنایی
پوری بنایی در میان تشویق حاضرین در سالن، روی سن آمد و حرفهایش را همراه با بغض و اشک بیان کرد: «خاطرات زیادی از اصغر بیچاره دارم. هیچوقت محبتهای او را فراموش نمیکنم. روزی برای فیلمبرداری تماس گرفته بود و مادرم منزل بود و سراغ من را از مادرم گرفت و چون منزل نبودم به مادرم گفت: «بهش بگید بیچاره زنگ زد.» چند ساعت بعد آقای شاپور قریب زنگ میزنند و با مادرم صحبت میکنند و پیغام میگذارند که بگویید قریب تماس گرفت.من رسیدم و خانه مادرم گفت: «پوری جان تو کجا کار میکنی که سر و کارت با بیچارهها و غریبها است؟! گفتم مادر جان اینها عزیزان من هستند و مورد علاقه و احترام من...» افتخار میکنم به تمام همکاران عزیزم. افتخار من ابتدا سینمای پیش از انقلاب است. واقعا به سینمای قبل از انقلاب و همکارانم احترام میگذارم. هیچ وقت آن سینما را فراموش نمیکنم و هر چه دارم از سینمای گذشته است. اگر الان عزت و اعتباری دارم و مردم شناختی نسبت به من دارند، فقط به خاطر گذشته من است. تمام کسانی که الان کار میکنند، جا پای هنرمندان پیش از خود گذاشته اند.»

عبدالله علیخانی
عبدالله علیخانی آخرین سخنران این مراسم بود که حرفهایش را در وصف اصغر بیچاره گفت: «یکی از حُسنهای اصغر بیچاره، رفتار پر از محبت او با تمامی سینماییها بود و هر مشکلی در ساخت فیلم برایمان پیش میآمد به او مراجعه میکردیم. زمانی که ما به سینما آمدیم کسی مثل او دست ما را گرفت و به مسائل مادی فکر نمیکرد. اصغر بیچاره نامی است که در سینمای ایران جاویدان میماند.»
نوبت به نمایش فیلم مستند اصغر بیچاره رسید که کارگردانیش بر عهده اردشیر شلیله بود...
مستند سالهای پایانی دهه هشتاد را روایت میکرد. منصور ضابطیان که آنسالها جوانکی بود و هنوز کمی مو برایش مانده بود، به عنوان خبرنگار به منزل بیچاره میرفت و در حین گفتوگو با او، به مشکلات بیچاره مثل نداشتن خانهای برای زندگی و مشکلات مادیای از این دست پی میبرد. برخلاف تصویری که سینماییها از اصغر بیچاره، مبنی بر خوشرو بودن و باروحیه بودن ارائه کردند؛ بیچاره در تمام صحنههای مستند گریه میکرد و از نداشتن پول غصه میخورد! مستند شلیله پر از ایرادات فنی بود و هر از چند لحظهای بوم صدا وسط پرده ظاهر میشد و...
بهمن فرمانآرا با کلاه همیشگی از سینماگرانی بود که اواسط نمایش مستند، سالن را ترک کرد.

بهمن فرمان آرا
از مهمانهایی که در این مراسم حضور داشتند میتوان به بهمن فرمانآرا، شهابالدین عادل، ابوالحسن داوودی، حافظ احمدی، سعید پورصمیمی، رضا بابک، منوچهر اسماعیلی، حبیب اسماعیلی، مهدی میامی، مرتضی شایسته، مریم معترف، حسن غفاری، مسعود زندهروح، مجید خمسه، هادی پویان،کوروش پیرو، سیامک زمردیمطلق، منصور ضابطیان، رضا مهاجر، بهروز صادقی، حسن آقاکریمی، حسن رضایی، محمد بدرلو، سمیه جعفری، فرامرز روشنایی، بهرام کاظمی، کامران قدکچیان و... اشاره کرد.
گزارش: سعید طاهری