فاطمه شعبانی: «مریم کاظمی» نویسنده، کارگردان و بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون و سرپرست گروه تئاتر «مستقل» است، که تاکنون آثار زیادی در زمینه تئاتر کودک و بزرگسال روی صحنه برده است. بازی در سریالهای «ماه و پلنگ»، "این زمینی ها" و"دیروز. امروز. فردا" و"" بچههای بهشت"و «شکوه یک زندگی»، را در کارنامه خود دارد، این شبها در نقش «سهیلا» در سریال «از سرنوشت» بازی میکند. از بهمن ماه نمایش «کلوچه دارچینی» به کارگردانی مریم کاظمی در سالن سینما و تئاترکانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان روی صحنه است. «کلوچه دارچینی» نوشته «دیوید وود» و ترجمه «سیدحسین فدایی حسین» نخستین بار سال ۱۳۹۳ با بازی «حسین محب اهری» در مرکز تولید تئاتر کانون به اجرا در آمد. این نمایش بهمن و اسفند امسال مجدد ا اجرا میشود:
به نظر میرسد همه کارهای شما در همه عرصهها به نوعی به کودک گره خورده است دلیل این علاقه شما به کودک چیست؟ چه چیزی باعث میشود به این سمت کشیده شوید؟این انتخابی نیست که من بخواهم در همه عرصهها کارهایی کنم که کار برای کودکان یا با کودکان باشد کاملا اتفاقی اینها درکنار هم قرار گرفته است. اتفاقها همیشه برآیند خاص ذهنی افراد است. شکل ظاهری اش کاملا اتفاقی بوده، اما شکل باطنی اش حتما آرزوها و ایده آلهای من روی انتخاب بیرونی من اثر گذاشته است. همه کسانی که در تئاتر کودک یا با کودکان کار میکنند بعد از مدتها کم کم به یک نیاز میرسند که کودک چیست و چی میخواهد؟ و دوران کودکی معنایش چیست؟ یک اکسیر و جادویی دارد که شما را درگیر و اسیر خودش میکند، اگر عاشقش بشوی و دوستش داشته باشی یک کم جدایی ناپذیر است و مجبوری که این حلقه را به گردنت بیاویزی و همیشه سرسپرده اش باشی.
در مصاحبهای گفته بودید کار در زمینه کودک و نوجوان موقعیت مناسبی بود که نوع نگاهم به دنیای نمایش تغییر کند، چرا و چگونه؟ من سالها در زمینه تئاتر بزرگسال کار میکردم و از سال ۱۳۶۶ که وارد کار حرفهای نمایش در روی صحنه و بعد هم کارهای تلویزیونی و سینمایی شدم؛ به هیچ وجه فکر نمیکردم که زمانی در زمینه کودک فعال شوم، یک اتفاق و یک شرایط من به این سمت سوق داد. از آنجایی که هر کاری که در زمینه هنرهای نمایشی انجام دادم باید دوست میداشتم، در نتیجه این حرفه روی من تاثیری گذاشت که نگاه من را به دنیای نمایش عوض کرد. این به خود بچهها برمی گردد که نگاه جدید دارند و هر روز و هرساعت و هر لحظه زندگی و دنیا را یکجور دیگر میبینند. ما وقتی بزرگ میشویم آن نگاه موشکافانه را از دست میدهیم. کشف شهودی که در بچهها هست و عاشقانه دنبال ایده آلهایشان میروند چیزی است که ما به زور میخواهیم این را در خودمان زنده کنیم. وقتی وارد دنیای بازیگری میشویم میگویند بچه باشید، وقتی وارد تجارت میشویم میگویند بچگانه تازه و نو به زندگی نگاه کنید. نوع نگاه کودک و نوجوان به زندگی متفاوت است و شکلها را جور دیگر میبیند. برای همین هم در همه کارهایم، بعد از اینکه در زمینه کودک کار کردم، نوع نگاهم به نمایش عوض شد و فکر کردم این زنده بودن، تحرک داشتن و کمی با ناخودآگاه و حس و حالی که نمیدانی چیست، به دنیای اطرافت در دنیای نمایش نگاه کنی میتواند تو را به شهود و به کشف و دانایی غیر قابل دسترس نزدیکتر کند؛ اینها چیزهایی بود که بود که من از کار با کودکان وام گرفتم.
در این سالها تئاتر کودک چقدر پیشرفت کرده است؟زمانی که برای اولین بار وارد تئاتر کودک شدم چندین تئاتر بود که روی من تاثیر خوبی گذاشت و من رابه فکر فرو برد که پس در زمینه تئاتر کودک هم میشود، کارهای خوبی انجام داد که ماندگار باشد. یک کار از آقای مشهدی عباس دیدم یک کار از آقای شهرام کرمی، این کارها تئاترهایی با مخاطب کودک بود. من اطلاعات خاصی در زمینه تئاتر کودک نداشتم و بعد از آن شروع به مطالعه در این زمینه کردم. من فقط اطلاعات تئاتری داشتم و بعدها فهمیدم که باید اطلاعات هنر نمایش به صورت پایهای برای هرکسی که وارد کار کودک بشود وجود داشته باشد. بدون دانش هنری و تئاتری نمیشود وارد دنیای تئاترکودک شد، وقتی وارد دنیای تئاتر کودک میشوید باید چیز دیگری هم به صورت زیر بنا و پایهای وجود باشد، ولی شما باید نوع نگاه و دیدگاه کودکی را هم به دانش تئاتر خودتان اضافه کنید. الزاما اینکه روانشناسی و تربیت و همه این چیزها را بدانید، نه اصل و نه فرع است، فقط میتواند کمک کننده باشد. بعضی وقتها آدمهای باذوقی بودند که هیچ کدام از این اطلاعات را نداشتند و توانستند کاری تاثیر گذار انجام دهند، اینها از درونشان مایه گذاشتند. ما در زمینه استثنائات صحبت نمیکنیم، تئاتر کودک از آن سالها رشد تاثیر گذاری چه در میزانسن، چه در متن، چه در هدایت بازیگرها، چه در رعایت کردن جنبههای فنی داشته است. اگر در سالهای گذشته چند کار انگشت شمار بود که افراد از یک دانش فنی و تئاتری بهره برده بودند، الان میبینیم تعداد افرادی که به این نکته اهمیت میدهند بیشتر شده است. دیگر از صرفا دست زدن و بازی و تماشا دور میشود ؛مثلا کاری که من به عنوان بازیگر با آقای فیاضی همکاری کردم تئاتری بود که برای مخاطب کودک طراحی شده بود. بعضی شاید دچار این سوء تفاهم باشند که فکر کنند تئاتر کودک یعنی سهل و ممتنع؟! و اهمیت ندارد اگر میزانس، کارگردانی و بازیگری دقیق نداشته باشد، متاسفانه اینها به تئاتر کودک ضربه میزند. تئاتر کودک بایدحتی از تئاتری که مخاطبش بزرگسال است، قویتر باشد بنابراین تئاتر، تئاتر است فقط مخاطب متفاوت است. این روزها کسانی که به این نکات کلیدی اهمیت میدهند بیشتر میشود.
تئاترهای کودکی که شما کارگردانی میکنید اغلب مورد استقبال قرار میگیرند؛ یک تئاتر خوب کودک چه ویژگیهایی باید داشته باشد، صرفا آهنگین بودن کفایت میکند؟وقتی من وارد تئاتر کودک شدم اکثرکارهایی که دیدم موزیکال بود و ازموسیقی به نحوه زیبایی بهره گرفته بودند ،من از همکاران خودم یاد گرفتم تئاتر کودک میتواند آهنگین باشد. کم کم سلیقه خودم را پیدا کردم که از موسیقی چگونه استفاده کنم و با ماهیت نمایش و چیزی که میخواهم بگویم همخوانی و همسانی داشته باشد. موسیقی از چیزهایی است که میتواند برای کودک جذاب باشد. اگر برای یک کودک یا نوجوان زیباترین چیزها را بیاوری و در معرض نمایش بگذاری از طراحی صحنه، بازیگر، عروسک، موسیقی به زودی همه را آنالیز میکند و برایش عادی میشود؛ بنابراین باید تنوع وجود داشته باشد تا کودک ذهنش درگیر و فعال شود.
اصل اینکه شما داستان را چگونه بگویید و او را چطور درگیر کنید که آن را دنبال کند و نگران قهرمان و شخصیت داستان باشد، مثل کتابهایی که برای کودکان نوشته میشود، نقاشی، موسیقی، لباس، دکور، رقص،و درگیرهای فیزیگی همه اینها درجهت پیشبرد داستان اصلی کمک کننده است؛ در تئاتر کودک اول باید ببینیم چی داریم و محتوای کاری مان چیست و چی میخواهیم بگوییم وسپس خودش قالب یاظرفش را پیدا میکند. ولی اینکه فکر کنید اگر از رنگ یا موسیقی استفاده کنید کافی است نگرش خامی است. هرکدام میتواند کمک کننده باشد، اما مهم این است که اینها چه کمکی به ذهن کودک میکند تا آرزوهای کودک درگیر و با قهرمان داستان همراه میشود. اینکه ما بهش بگوییم دست بزند او دست بزند بگوییم جیغ بکشد او جیغ بزند اینها غلط است و اینها تقلید، فرمان، دستور و توصیه است. برای کودک باید زمینه به وجود آورد و از همه اینها میشود استفاده کرد،که وقتی تئاتری را میبیند،با نشاط و شاد و خوش رو باشد و طبیعتا روی نگرشش تاثیر میگذارد میتوانیم امیدوار باشیم آنچه قصد گفتنش را داریم راحتتر دریافت کند.
تلویزیون تجربه برنامه موفق فیتیله و کلاه قرمزی را دارد، چرا این تجربهها دیگر تکرار نشدند؟
کلاه قرمزی، شهر موشها، محله برو بیا، محله بهداشت، چاق و لاغر. همه اینها برنامه های موفقی بودند. اینکه یک برنامه تلویزیونی ساخته میشود ربطی به خواست شما و ما ندارد، در واقع هنرمندانی باید باشند که علاقمندی در زمینه کودکان دارند و مدیرانی که میخواهند در این زمینه فعال باشند و کار کنند. فکر نکنید کار در زمنیه کودک ساخته نمیشود، بسیار ساخته میشود منتها سربزنگاه نیست! یک چیزهایی باید دست به دست هم بدهد تا آن اتفاق بیفتد احتمالا آن بزنگاه اتفاق نمیافتد. هیچ کس نمیخواهد برنامه بد بسازد همه میخواهند برنامه شان عالی شود، منتها یکسری چیزها در زمان درست کنار هم قرار نمیگیرد که آن اتفاق درست نمیافتد.
این شبها شاهد بازی شما در سریال از سرنوشت هستیم، با بچهها و کودکان کار گره خورده است کمی از نقشتان بگویید؟
اینجا مهم بچههای کار نیستند، مهم بچهها هستند که در زمینههای مختلف حضور جدی در زندگی ما دارند. بچهها عضوی از جامعه هستند که میتوانند کارکردهای اجتماعی شان متفاوت باشد. « بچههای کار» میتواند اسمی باشد که ما رویشان گذاشتیم بچههایی که برای معیشت زندگی شان کار میکنند، این همیشه وجود داشته است. از قدیم الایام بچهها در کارهای کشاورزی و دامداری به خانواده کمک و سهمشان را در اقتصاد خانواده ایفا میکردند. بعدها متوجه شدند که کارکردن میتواند چه آسیبهایی به بچهها برساند و آنها را از بازی و آموزش صحیح منفک کند. هنوز هم درخیلی از خانوادهها بچهها به نوعی کمک خرج به حساب میآیند. اگر میخواهیم بچههای کار و زباله جمع کن وجود نداشته باشند اول باید ببینیم خانوادهها تامین هستند یا نه؟ زیر بنا خانوادهها هستند اگر خانوادهها تامین باشند کودکانی وجود نخواند داشت که اجبارا از تحصیل محروم باشند و بخواهند در بخش اقتصاد به اشخاص یا خانواده شان کمک کند.