به گزارش خبرنگار رادیو و تلویزیون
دیباچه یکی از محبوب ترین سریال های کره ای که در کشور ما پخش شد، «جواهری در قصر» یا «یانگوم» بود سریال با یک فیلمنامه قوی که برخلاف خیلی از آثار داخلی و خارجی بدون تکرار و از دست دادن وقت پیش رفت و مخاطبان زیادی جذب کرد .
این مجموعه براساس ماجرای واقعی زنی ساخته شده که اولین و احتمالاً تنها زنی است که نامش در تاریخ بهعنوان پزشک خصوصی پادشاه ثبت شده است. ماجرا در زمان سلسله چوسان میگذرد زمانی که جامعه مشخصاً سیستم طبقاتی دارد و سنتهای مردسالارانه بر آن حکمفرماست. این دوره از تاریخ هر چند از نظر اقتصادی در وضعیت مساعدی به سر میبرد اما به دلیل درگیریهای داخلی بر سر قدرت میان خانواده سلطنتی و دولت از ثبات سیاسی برخوردار نیست. در میانه این کشمکش و هرج و مرج داستان زندگی دختری نقل میشود که نه از طریق داشتن ارتباط با سران قدرت بلکه از طریق بخشندگی و برخورداری از روحیه شکستناپذیر قصد دارد لقب یانگ گوم (یانگوم) بزرگ را از جانب شخص پادشاه دریافت کند.
والدین یانگ اصالتاً اهل دربار بودهاند. پدرش مأمور پادشاه بود که وظیفه اجرای حکم مرگ ملکه با مسموم کردن را به عهده وی نهاده بودند. این واقعه چنان وی را تحت تأثیر قرار داد که از پستش استعفا و پایتخت را ترک کرد. مادرش یک گونگ نو یا دختر قصر بود که در قصر آشپزی میکرد اما متأسفانه شاهد وقوع جرمی از سوی دختر دیگری در قصر شد و آن را گزارش کرد. اما جنایتکاران برای اینکه از سکوت وی در این مورد مطمئن شوند سعی داشتند او را در خارج از قصر به قتل برسانند و بهترین دوست وی را نیز مجبور کردند در این قتل همراهیشان کند اما او با استفاده از زهری که قبلاً استفاده شده بود کارشان را خراب کرد. مادر یانگ تا دم مرگ پیش رفت اما با کمک همسرش که از شهر فرار کرده بود از مرگ نجات یافت و آنها دوباره همدیگر را پیدا کردند. در این زمان شاهزاده که مادرش مسموم شده بود به سلطنت رسید و نخستین کارش انتقام گرفتن از کسی بود که در قتل مادرش دست داشت. در نتیجه دربهدریهای خانواده یانگ آغاز شد. مدام در حال حرکت بودند و هویت واقعیشان را از مأموران دولتی مخفی نگه میداشتند. پس از گذشت چند سال بالاخره پدر و پس از چندی هم مادر یانگ دستگیر و کشته شدند. یانگ در آن زمان شش، هفت سال داشت. آخرین آرزوی مادر یانگ این بود که یانگ در صورت تمایل خودش به قصر برگردد و بزرگترین سرآشپز قصر شود تا از این طریق به کتاب یادداشتهای سرآشپز دست پیدا کند و بیعدالتیهای قصر را در آن بنویسد و به نسلهای آینده منتقل کند.
و اینگونه سفر یانگ کوچک و یتیم آغاز میشود. یک زوج خوش قلب اما از طبقه نسبتاً پایین جامعه سرپرستی وی را به عهده میگیرند.
یانگ در هشت سالگی وارد قصر میشود تا در بخش آشپزی قصر کار کند. در آنجا دوستان و همچنین رقبایی پیدا میکند. وی با چوی گوم جوان که عضو خانواده چوی است هم دوست میشود. چوی گوم که از کودکی تعلیم علم و دانش دیده در آشپزی بسیار ماهر است و قابلیت این را دارد که به بزرگترین سرآشپز تبدیل شود. خانواده چوی از قدرت زیادی در قصر برخوردار است و طی پنج نسل گذشته سرآشپزان بزرگی را در خود پرورش دادهاست. با همین پیش زمینهاست که چوی گوم جوان چنین مسوولیتی را میپذیرد و با کودکیاش وداع میکند. آشپزان قصر همچون زنان پادشاه هستند و نمیتوانند بیاجازه ازدواج کنند.
کنجکاویها و پافشاریهای یانگوم برایش دردسر درست میکند و باعث میشود مدام با بالادستیهایش درگیر باشد. یانگوم از سر اتفاق شاگرد هان (بهترین دوست مادرش) میشود اما هیچکدام از این ارتباط خبر ندارند. هر چند هان از یانگوم خوشش میآید اما وقتی یانگ از او میپرسد چطور میتواند بزرگترین سرآشپز باشد رابطهشان سرد میشود. قتل مادر یانگوم، هان را نسبت به کسانی که جاهطلبند بدبین کردهاست. او در فهم خواسته یانگوم دچار سوءتفاهم شده و از این پس با او به سردی برخورد میکند. یانگوم طی سالها کار در دربار و با خلاقیتی که دارد به یکی از بهترین آشپزان آنجا تبدیل میشود. در این مدت اتفاقاتی رخ میدهد که یانگوم و هان را به رقبای سرسخت چوی و گام یینگ در آشپزخانه تبدیل میکند.
یانگوم و هان به درجات بالا میرسند و هان بزرگترین سرآشپز قصر میشود. اما هیچیک از این موفقیتها او را به اندازه وقتی که به ارتباط نزدیکش با یانگ پی میبرد، خوشحال نمیکند. وی پس از سالها افسوس و اندوه برای مادر یانگ میفهمد که بهترین دوستش در تمام این سالها دخترش را در کنار او قرار دادهاست. یانگ و هان خیلی زود متوجه میشوند که طایفه چوی عامل قتل پدر و مادر یانگ بودهاند. متأسفانه چوی شانگ و گوم یینگ نیز میفهمند و به ارتباط میان خودشان پی میبرند و سعی دارند برای خلاصی از گذشته و پوشاندن قتل غیرقانونی یک دختر دربار با هم همراه شوند تا اینکه فرصتی برایشان پیش میآید. پادشاه بر اثر خوردن غذایی که یانگ و هان برایش درست کردهاند بیمار میشود و این دو به اشتباه به مسموم کردن پادشاه و خیانت بزرگ متهم میشوند. با وساطت و کمک مین ژانگ از حکم اعدام نجات مییابند اما به جزیرهای دورافتاده تبعید میشوند.
بر اثر ضعف حاصل از شکنجهها هان در راه سفر به جزیره میمیرد و یانگ که بسیار اندوهگین است چندین بار سعی در فرار دارد. مین ژانگ که از عدم کفایت خود و مرگ هان احساس گناه میکند به دنبال یانگ به جزیره میرود. مین، ژانگ یانگ را قانع میکند که بماند و به دنبال راهحلی باشد.
یانگ که میداند فقط بهعنوان یک پزشک کارآزموده میتواند وارد دربار شود تصمیم میگیرد که پزشک شود. سرانجام با کمکهای مین، خانوادهای که او را به فرزندخواندگی پذیرفته بودند و همچنین دوستان جدیدش دوباره به قصر راه مییابد. از اینجا به بعد به خاطر درگیریهای قدرت در میان خانواده سلطنتی ماجراها کمی پیچیده میشود. یانگ در افشای حق میکوشد، خانواده چوی از هم میپاشد و چوی شانگ خودکشی میکند. سرانجام یانگ به محرم اسرار پادشاه و پزشک مخصوص وی تبدیل میشود. پادشاه مین یانگ را تبعید میکند اما پس از مرگ پادشاه مین و یانگوم با هم ازدواج میکنند. آنها نیز مانند پدر و مادر یانگوم زندگی کولیواری را در پیش میگیرند و هر چند پس از مدتی ملکه از آنها دعوت میکند به قصر بیایند آنها تصمیم میگیرند از سیاست کنارهگیری کنند.
این سریال در سال 1385 از شبکه دو صدا و سیمای جمهوی اسلامی ایران پخش شد و تا به امروز بارها از شبکه های دیگر صدا و سیما باز پخش شده است.