به گزارش دیباچه، در سالهای اخیر باران کوثری به یکی از بازیگران
شاخص زن سینمای ایران بدل شده است. بازیگری که بدون توجه به جایگاه سینمایی خانوادهاش،
با زحمت فراوان سعی کرده به جایگاه یک بازیگر خوب در سینمای ایران دست پیدا کند.
کوثری معتقد است؛ کار کردن با کارگردانانی مانند مادرش، اصغر فرهادی و
دیگر اساتید سینما به هر بازیگری کمک میکند تا راه نرفته را با تلاش کوتاهتر کرده
و به نقطه طلایی کار یک بازیگر نزدیک شود.
به نظر میرسد دوره پر فراز و نشیبی را در دهه اخیر سپری کردهاید. از
فضای نوجوانی و جوان عاشق پیشه تا یک زن خانهدار ایرانی آن هم با حساسیتهای خاص هر
یک از این افراد و جایگاهها. نظرتان درباره این دوره چیست؟
به دوره گذار اعتقادی ندارم. به نظرم نوع نقش این تغییر را میطلبیده
است. مثلا پارسال فیلم "کوچه بینام" به من پیشنهاد شد و سال بعد "هفت
ماهگی". پس لزوم نوع نقش است که شرایط را ایجاد میکند.
در فیلم کوچه بینام، برای مردم شخصیت شما، یک دختر کاملا نوستالژیک و
ملموس بود. شخصیتی که مابهازاهای زیادی در جامعه ایرانی دارد. چگونه به این شناخت
درست از نقش رسیدید؟
بدون حضور یک گروه خوب؛ یک بازی خوب اتفاق نمیافتد. هم هاتف علیمردانی
این اعتماد را به من کرد و هم حضور افراد باتجربهای مثل فرهاد اصلانی و آقای محمود
کلاری و گریم فوقالعاده ایمان، در این روند تاثیر گذاشت. آقای علیمردانی در زمان دورخوانی
متن اصرار زیادی به تمرین داشت. به خاطر اینکه او برخی شخصیتها را براساس واقعیت و
شناخت واقعی خود از آنها نوشته بود. من مدت زیادی را با مابهازای بیرونی نقش میگذراندم
و کمکهای زیادی از هاتف گرفتم اما این به آن معنا نیست که ادایش را درمیآوردم بلکه
یعنی کمک میگرفتم تا خواستههایش را درک کنم و سعی کنم آنها را در شخصیت موردنظر جا
بدهم. اگر همه فیلمها در مرحله پیشتولید، دوران تمرین و حتی تحقیق را گذرانده باشند،
مطمئنا همه بازیگران در این فیلمها به نتیجهای مشابه آنچه من در کوچه بینام تجربه
کردم؛ میرسند.
در روند رو به رشد شما کارگردانها چه تاثیری داشتند؟
حتما کارگردان تاثیر زیادی روی شناخته شدن و موفقیت یک بازیگر دارد. مشخصا
فکر میکنم کار کردن با کارگردانانی مانند مادرم، آقای فرهادی و سایر اساتید... به
هر بازیگری کمک زیادی میکند و این کمک باعث میشود بازیگر بهترین بازیاش را انجام
دهد. البته کارگردانهای جوانی هستند که به خاطر زبان مشترک و دغدغههای مشترک خود
با بازیگران تازهکار یا جوان میتوان با آنها راحتتر کار کرد. مثلا رضا درمشیان و
هاتف علیمردانی و خیلیهای دیگر. وقتی با این کارگردانان به یک حرف مشترک میرسیم،
میتوانیم ریسک هم بکنیم و چه بسا که ریسک هم موفق از آب درمیآید.
باتوجه به اینکه فضای غالب فضای سینمای ایران؛ اجتماعیست. آیا ازنظر
بازیگری حس فراتری از این قالب در شما نمود دارد؟
ترجیح بازیگر این است که نقشهای مختلفی بازی کند. اما اگر میبینید سینمای
اجتماعی در این دوره کمی زیادتر و پرنگتر شده؛ به خاطر این است که نیاز روز جامعه
مسایل اجتماعی شده. جامعه ما امروز دنبال شناخت چیزهاییست که خود را با آنها روبرو
میبیند. هر روز پدیدهها؛ رفتارها و موضوعات خاصی در بین گروههای مختلف اجتماعی خود
را نشان میدهد و هنوز سینمای ایران دنبال شناخت و معرفی آنها به مخاطب خود است. سینمای
ایران هنوز موضوعات بکری در جامعه ایران سراغ دارد که به آنها نپرداخته است. دغدغه
فیلمساز و محبوبیت فیلم در میان مردم هم از بطن نیازهای جامعه میآید. من در شرایط
فعلی از این نوع سینما لذت میبرم چون بنظرم نیاز اصلی اجتماع است. اما تعدادی از فیلمها
هم هستند که به اسم سینمای اجتماعی تولید میشوند بدون آنکه هیچ یک از مولفههای سینمای
اجتماعی دغدغهمند را رعایت کرده باشند. فیلمهایی که میخواهند دیده شوند اما درواقع
یک رونوشت و یک سیاه مشق از سینمای اجتماعی دهه 60 و 70 هستند و برای من خیلی عجیب
است که هنوز برخی از ما از دیدن چنین فیلمهایی هیجانزده میشویم آنهم وقتی نسخههای
باکیفیتتر آن را قبلا داشتهایم. من هم بدم نمیآمد که فضای سینمای ایران به گونهای
بود که میشد شخصیتهای غیررئالیستی یا جنس بازیگریهای دیگر را امتحان کرد اما گویا
هنوز ما باید با شخصیتهای رئال بیشتر کار کنیم تا ابتدا اطراف خودمان را بشناسیم.
هنوز در میان قشرها و گروههای مختلف اجتماعی هستند افراد واقعی که سینمای ایران آنها
را کشف نکرده است. در این شرایط بازگشت به گذشته یا گام گذاشتن در دیگر قالبهای سینمایی
بیآنکه تغییر و هدف مشخصی در خود داشته باشند؛ خیلی توجیهپذیر نیست.
و سوال آخر اینکه آیا موافق هستید که سینما ایران در مرحله پوستاندازیست
و آیا این سینما در آینده شرایط متفاوتی را تجربه خواهد کرد؟
به نظرم هر دورهای میتواند زمان پوستاندازی باشد به معنای اینکه جامعه
به واسطه نیازهایش جنس جدیدی از سینما را میطلبد. به دلیل وجود امکانات برای فیلمسازی،
هر کسی میتواند خودش را کارگردان خطاب کند. از نگاه من لزوما چسباندن چند عکس به هم
به معنی کارگردانی نیست. کارگردان بودن یعنی شناخت فضا، قصه و.. .به خاطر همین این
روزها خیلیها در این سوتفاهم بهسر میبرند که کارگردانند در شرایطی که اینطور نیست.