دیباچه: تهیهکننده و بازیگر «یادم تو را فراموش» که به همراه همسرش ژاله صامتی در این اثر حضور دارد،از شرایط اجرای این نمایش میگوید.
به گزارش خبرنگار تئاتر
دیباچه؛ ایرج سنجری؛ بازیگر تئاتر و همچنین مترجم، دوبلور و مدیر دوبلاژ ؛ تا روز نهم مردادماه با نمایش «یادم تو را فراموش» در مقام بازیگر و تهیهکننده روی صحنه سالن استاد ناظرزادهکرمانی تماشاخانه ایرانشهر حضور دارد. به همین بهانه با او گفتوگو کردهایم:
آقای سنجری کمی درباره نقش عمو جهان توضیح دهید.
عمو جهان، یک مرد میانسال عاشق است که عشقش حالت اسطورهای دارد؛ او عاشقی است که تا این سن و سال ازدواج نکرده است و عاشق بوده و هست. درواقع عمو جهان، آدم عاشقی است که تنهاست و با عشقش زندگی میکند.
کل پروسه روتوش متن و تمرین در 16 جلسه اتفاق افتاده است. این زمان کم و تمرینات فشرده، به گروه فشار مضاعف وارد نکرد؟
طبیعتا این اتفاق؛ فشار مضاعف وارد میکند چون در 16 روز باید متن روخوانی شودتا درست خوانده شود، حفظ شود، میزانسنها طراحی و حفظ شود، رتوش بازی انجام گیرد و .... طبیعتا فشار میآورد اما ما تصمیم گرفتیم کاری را که دیگران میگویند نمیشود را بگوییم میشود و آن را انجام دهیم. فشار مضاعف داشتیم، زمان بیشتری را صرف تمرینات روزانه کردیم؛ بازنویسی و اصلاحات متن بیشتر به گروه فشار وارد میکرد چون پوریای عزیز متن را شب به شب به ما میرساند و ما ناچار بودیم اصلاحات را انجام دهیم و روند و ساختار نمایش را درست بسازیم. طبیعتا این مساله کمی از ما زمان میگیرد.
آیا پوریا کاکاوند، نویسنده «یادم تو را فراموش» در تمرینات حضور داشت؟
نه متاسفانه درگیر بود و نمیتوانست سر تمرینات حاضر شود. یکی از مشکلات بزرگ ما همین بود اما او لطف میکرد و صحنه به صحنه متن را برای ما میفرستاد اما حضور فیزیکی او را نداشتیم. فشار مضاعف دقیقا به دلیل حضور نداشتن نویسنده در زمان رتوش متن به گروه وارد شد.
رتوش متن به صورت گروهی اتفاق افتاد یا کارگردان اثر، این کار را انجام میداد؟
بیشتر خود ژاله صامتی متن را رتوش کرد اما طبیعی است که در زمان روخوانی متن، بازیگران نقطه نظرهایی دارند که اگر آنها را ژاله صامتی تایید میکرد، اعمال میشدند.
یکی از جذابیتهای «یادم تو را فراموش» این است که به نوعی دیالوگها با شخصیت واقعی افراد همسو است.
دیالوگها را بر مبنای دو نسل انتخاب کردیم؛نسل قدیمیتر،من و فاطمه گودرزی هستیم که طبیعتا دیالوگهای و حتی واژههایمان متفاوتتر از نسل امروز است. در زندگی عادی هم میبینیم که نسلها از لحاظ واژهها، ضربالمثلها، نوع سخن گفتنشان و .... با یکدیگر متفاوت است. ممکن است یک فرد از نسل گذشته، با سرعت نسل امروز پیش رود اما این اتفاق، استثنا است چون طبیعتا نسل قدیم به آرامش رسیده است، کمی کندتر است و .. نسل جدید، چه در فیزیک، چه در زندگی و چه در بیان دارد میدود! این تقابلی که میان دو نسل وجود دارد، این مساله را تداعی میکند که بازیگران دیالوگهای خودشان را میگویند البته ژاله صامتی تمایل داشت که دیالوگها برای بازیگران جا بیفتد و درونی شود و طبیعتا ما دیالوگها را مال خود کردیم اما تقابل دو نسل را حتی در نوع دیالوگها میبینید. نسل جدید، نسلی است که دنبال فوتبال است، میبینیم زمانی که مسابقه فوتبال برگزار میشود 100هزار نفر در استادیوم حاضر میشوند. بنابراین فوتبال دغدغه خود جوانها است و درنتیجه شرطبندی بر روی فوتبال نیز در میان آنها تا حدود رواج دارد. ما به نوعی از سالمتریم دغدغه روزمره جوانان استفاده کردهایم.
با این که زمان کمی برای آمادهسازی نمایش داشتید، اما صحنه و لباس به ما این حس را میدهد که اصلا به اصطلاح سر هم بندی در این نمایش اتفاق نیفتاده است. الهام شعبانی و جهانگیر میرزاجانی چگونه خود را با گروه همراه کردند
الهام در طراحی لباس بینظیر عمل کرد و طراحیاش را سریع و زیبا ارائه داد و جهانگیر نیز یک طراح صحنه حرفهای سینمایی است. حس ما این بود که زندگی رئال است و این رئالیستی باید دکور و لباس را نیز در بر گیرد. ژاله صامتی دوست داشت زندگی در نمایش دیده شود. اگر دکور کمی سر هم بندی میشد، به دل نمینشست. با این که دکور هزینه بالایی داشت و عظیم بود اما تلاشمان این بود که مخاطب از دیدن دکور لذت ببرد و با خود بگوید؛ بالاخره یک کار رئال واقعی، با تمام ماجراهایش میبینم.
این مساله، بعد مالی دشواری دارد و شما در مقام تهیهکننده برای این نمایش، اسپانسر نداشتید. این مساله برای شما مشکلی به وجود نمیآورد؟
یک زمانی هست که آدم برای دلش کار میکند و من و ژاله هم برای دلمان کار کردیم و هزینههای آن را نیز از جیبمان دادیم، کما این که برای «برف سرخ» هم این کار را انجام دادیم. امکان دارد هزینههای ما بازنگردد اما همین قدر که کار درست انجام گرفته است و در ذهن تماشاگران باقی بماند برای ما کافی است و از آن کیف میکنیم. مردم دهان به دهان تبلیغ میکنند و مخاطبان روز به روز بیشتر میشود اما 7 اجرا، فراتر از کمدی است؛ این تعداد اجرا، کمدی کلاسیک است!
در سالنهای دیگر 30 اجرا به نمایشها اختصاص میدادند، چرا ایرانشهر 7 اجرا در نظر گرفته است؟
مساله اینجاست که وقتی میگویند 7 اجرا دارای، ناچاری اجرا بروی چون اگر این کار را نکنی، باید در خانهات بشینی. سیستم به نوعی چیده شده است که باید خانه نشین شوی. فکر میکنید چرا ما 16 روز برای آمادهسازی نمایش فرصت داشتیم؟ چون ما تقاضایمان را به ایرانشهر ارائه کرده بودیم، آنها به ما گفتند که فعلا سالن پر است و زمان اجرا را به شما خبر میدهیم. یک کارگردان انصراف داد و به ما گفتند که حاضرید اجرا بروید و ما هم چون میدانستیم اگر اجرا نرویم ممکن است تا مدتها نوبت اجرای ما فرا نرسد، از این فرصت استفاده کردیم.