دیباچه: هفتهای که گذشت بی گمان دردناک بود. هفتهای که در آن مردم برای عباس کیارستمی سنگ تمام گذاشتند از سوی دیگر ملیحه نیکجومند و بهمن زرین پور غریبانه رفتند. اما در همین هفته تلخ هنرمندی به جزم هنرمند بودن مورد شکایت قرار گرفت.
1- در شرایط فعلی یادداشت نوشتن و تحلیل آنچه بر فرهنگ و هنر در هفتهای که گذشت، سخت است. سخت از این جهت که هفته گذشته دردناک آغاز و دردناکتر به پایان رسید و این آغاز و پایان دردناک را دو پزشک که اساسا برای پایان دادن درد قسم خوردهاند رقم زدند. وقتی این اتفاق دردناکتر میشود که انگار نه انگار در سایه یک غفلت و یک اشتباه کسانی که قسم بقراط را خوردهاند و وظیفه حفاظت از جان بیماران را دارند در مقام مدعیالعموم ظاهر میشوند و کوچکترین نقدی را بر نمیتابند و انگار نه انگار که در این میان فرهنگ و هنر ایران کسی را از دست داده است که اساسا تمام بار جهانی شدن هنر هفتمش را تا همین چند سال قبل به تنهایی بر دوش میکشید و حالا در پایان این هفته تلخ تصویری از پزشکی که در مقابل بیمارستان جم(که قرار بود حال کیارستمی در انجا خوب شود) به طرز وقیحانهای یادداشت بر دست داریوش مهرجویی دیگر فیلمساز بزرگ این سرزمین را به دلیل اعتراضش به نحوه درمان کیارستمی به اعتیاد متهم میکند، سیاهی این ماجرا را بیشتر و زخم به جای مانده از این سهلانگاری را بر تن خانواده کیارستمی و خانواده بزرگ سینما عمیقتر کرد.
2- هفتهای که گذشت بی گمان دردناک بود. هفتهای که در آن مردم برای عباس کیارستمی سنگ تمام گذاشتند از سوی دیگر ملیحه نیکجومند و بهمن زرین پور غریبانه رفتند. هفتهای که بار دیگر ثابت کرد ما ایرانیها اساسا مرده پرست هستیم و در هیاهوی مرگ دردناک عباس کیارستمی(که تا بود مدیران سینمایی با ترس و لرز اسمش را حتی بر زبان میآوردند)، با مرگ جهانیترین فیلمساز سینمای ایران به جایی رسید که ناگهان همه یادشان افتاد کیارستمی بزرگ عجب گوهری بود، اما در همین هفته تلخ هنرمندی به جزم هنرمند بودن مورد شکایت قرار گرفت. پرویز تناولی در فرودگاه متوجه میشود که ممنوعالخروج است. ابتدا نیروی انتظامی به عنوان شاکی این هنرمند پرآوازه ایرانی معرفی میشود و بعد اعلام میشود تناولی شاکی خصوصی دارد.عزیزان قدردان کیارستمی و کیارستمیهای بزرگ بودن خوب است اما در زمان زنده بودن؛ پس هنرمند زنده را پاس بدارید.
3- وقتی روز شنبه رئیس سازمان سینمایی در نشست آسیب شناسی جشنواره فجر به میان خبرنگاران آمد و از تغییرات قریب الوقوع در بدنه شورای پرونه نمایش صحبت کرد، تقریبا همه از خروج دو عضو مطمئن بودند. ضیاءالدین دری و محمدحسین لطیفی دو عضو سینماگری بودند که یکی در گفتوگو با دیباچه و دیگری با یک سایت خبری جزئیات قابل تاملی در خصوص «ارادتمند، نازنین،بهاره و تینا» و دلیل عدم ارائه پروانه نمایش به فیلم جدید کاهانی گفتند. اما آنچه فردای آن روز اهمیت پیدا کرد نفرات جدیدی بود که با پیشنهاد ایوبی و حکم وزیر ارشاد به بدنه این شورا اضافه شده بود. حضور محمدرضا جعفریجلوه که خود سابقه معاونت سینمایی در دولت نهم را داشت و در ابتدای حضور ایوبی در سازمان سینمایی به عنوان مدیرعامل فارابی در کنار او قرار گرفت، در کنار دو تئوریسین فرهنگی به نامهای عماد افروغ و شهاب اسفندیاری باعث شد تا خیلیها نقش مذاکرات پشت پرده در این تصمیم را پررنگ بدانند و این ماجرا وقتی قابل تاملتر میشود که بدانیم شهاب اسفندیاری از چهرههای نزدیک به مخالفان فرهنگی دولت و از اعضای جبهه فکری انقلاب اسلامی است. اما شاید حضور فرشته طائرپور و رسول صدرعاملی که از سینماگران نزدیک به طیف خانه سینما محسوب میشوند نیز در راستای تعدیل این لیست و سهم یکسان قرار دادن برای همه جناحها باشد. و سازمان سینمایی حتی در این زمینه هم سیاست راضی نگه داشتن همه را در پیش گرفته است.
4- در میانه بلوایی که روز گذشته پزشک عباسی با پلاکاردهایی که در مقابل بیمارستان جم در دست داشت و باعث شعلهورتر شدن آتش خشم سینماگران شد، حسین علیزاده در نشستی خبری چیزی را گفت که به نظر می رسد در درستترین و مهمترین زمان ممکن عنوان شد. علیزاده که یک بار دو سال قبل با رد نشان شوالیه و اعلام اینکه مهر و نشان و ارزش خودش را از مردم سرزمینش هدیه میگیرد باعث شد تا نگاهها به این نشان شکل دیگری به خود گیرد روز گذشته در آئین رونمایی آلبوم موسیقی 10 گفت:« اگر قرار بود در این آلبوم پولهای آنچنانی پخش شود و یک تهیه کننده ثروتمند پشت کار باشد، مطمئنا دعوا میشد و مثل جشنواره سال گذشته موسیقی فجر همه علیه یکدیگر مصاحبه میکردند اما دیدیم که اینگونه نشد و همه اتفاق نظر داشتند. اینها را خود شما به وجود آوردید. اینها را روحانی و احمدینژاد به وجود نیاوردند. خودتان بودید که بدون پول و با عشق کار خود را کردید. باید ببینیم چقدر به کارمان نگاه معنوی داریم. بیاییم در مسئله خوانندگی قضاوت کنیم. از اقبال و ظلی و …تا محمدرضا شجریان که هزار سال دیگر هم شجریان خواهد ماند به خاطر هنرش، ببینیم چه مسیری طی کردهایم. واقعا ببینیم آقای احمدینژاد یا روحانی نگذاشت از این بیشتر پیشرفت بکنیم یا خودمان هم مقصر بودهایم؟ آیا تا کاری به ما پیشنهاد شد بلافاصله به مسئله اقتصادیاش فکر نکردیم؟ آیا نگفتیم چقدر برای ما پول دارد و منافع ما در این میان چیست؟ آیا صبح تا شب جلوی آینه خودمان را قرا ندادیم تا ببنیم صورتمان چگونه است و مخاطب خوشش میآید یا نه؟ آیا خودمان را به زور توی چشم شنونده فرو نکردیم؟ در حالیکه شنونده اگر واقعا یک آواز خوب بشنود سحر و جادو میشود». بدون شک مدتها بود چنین نقد سازنده و درونی از سوی یک هنرمند درباره شرایط هنر عنوان نشده بود.
5- هفته گذشته گفتوگویی در دیباچه با افسر اسدی بازیگر پیشکسوت سینما و تئاتر و تلویزیون منتشر شد که در بخشی از آن او هم به مانند بسیاری دیگر از هنرمندان پیشکسوت به گلایه از شرایط موجود پرداخت و عنوان کرد ورود بی حساب و کتاب بازیگر باعث شده تا امروز کار به صادرات بازیگر به شبکههای ماهوارهای نظیر جم بکشد. چند روز پس از این اظهارات بود که خبر پیوستن رامسین کبریتی بازیگر سریال «ستایش» به شبکه جم رسانهای شد. فارغ از اینکه آیا تمامی بازیگرانی که به شبکه جم رفتهاند تا چه حد در سینما و تئاتر و تلویزیون ما موثر بودهاند یا خیر؟ اما صورت مساله اصلی همچنان دلیل مهاجرت این افراد است. یکبار هم که شده فارغ از هیاهوی رسانهای این ماجرا به نظر میرسد مدیران رسانه ملی باید این موضوع را آسیب شناسی کنند که چرا یک شبکه ماهوارهای میتواند به راحتی باعث مهاجرت تعدادی هنرمند(حتی درجه سه و چهار) از یک کشور شود. شاید سادهترین پاسخ امنیت شغلی باشد و کسانی که برای کار و ادامه مسیر هنری خود حاضر به مهاجرت میشوند بدون شک وعدههایی را در مقابل خود میبینند که تحقق آن میتواند برای آنها امنیت شغلی به ارمغان بیاورد. هرچند این نوشته قصد دفاع از این موضوع را ندارد اما بهتر است مدیران رسانه ملی و حتی مدیران سینمایی به جای پاک کردن صورت مساله در چنین مواقعی و توقیف یک فیلم و سریال به فکر ایجاد امنیت شغلی برای هنرمندان درجه یکی باشند که با تمامی سختیها در همین کشور ماندگار شدهاند.
احسان هوشیارگر
سردبیر