یادداشت آهنگساز نمایش «بیگانه» درباره این اثر
دیباچه:یادداشت آهنگساز و طراح نمایش «بیگانه» درباره این اثر
رضا قانعی
بعد از خوندن رمان بیگانه و حضور در تمرینهای دکتر مسعود دلخواه، کمکم به این باور رسیدم که روایت به مثابه خاطرههای گذشته ذهن مورسو رقم میخورد؛ تکنیکی که در اجرای نمایش نیز به وفور دیده میشود.
روایت از طریق یادآوری فضا و کارآکترها در ذهن مورسو و موقعیتهای دراماتیک شکل میگیرد، پس در واقع بیننده با مرور خاطرههای ذهن مورسو مواجه است که به صورت داستان غیرخطی تعریف میشود. با در نظر گرفتن چنین فضایی، موسیقی و طراحی صدا کاملا بر اساس درونیات و موقعیتهای ذهنی مورسو ساخته میشود. در واقع تقابل کاراکتر مورسو با رفتارهای اجتماعی زمان او مرا به این باور رساند که او دارای موسیقی درونی ذهن خود است که میتوان آن فضا را برای مخاطب از نظر سمعی مدلسازی کرد. بنابراین سعی بر آن داشتم که تضاد شخصیتی مورسو با فضایی که او در آن زندگی میکند را به مثابه صدایی به گوش تماشاگر برسانم و تماشاگر را با درونیات مورسو مواجه کنم. طراحی صدا و موسیقی «بیگانه» دارای فرم اجرایی خاصی است که بر اساس موقعیتی که کاراکترها بر روی صحنه ایجاد میکنند و میزانسن های زیبایی که کارگردان خلق کرده است من را بر آن داشت که نقشه اجرای خود را به صورت چند لایهای یا مولتی تِرَک (multi track) طراحی کنم. این به آن معنا است که با لایههای موسیقایی زیادی مواجه هستیم.
در مورد اصوات و یا آهنگهایی که تماشاگران در این کار میشنوند باید بگویم که از هیچ نوع سَمپِل از پیش ساخته شدهایی استفاده نشده است و همگی صداهایی هستند که یا به صورت زنده در روی صحنه ساخته شده و بر روی آنها پردازش انجام میشود یا اصواتی است که در استودیو با فرمهای مختلف سَنتِزِ صدا پردازش شده است. در روی صحنه چندین میکروفن کار گذاشتم و از لایههایی که در صحنه تولید میشود هم استفاده میکنم، مثلا صدای دریا با یک سینتِ مودولار (modular) آنالوگ ساخته شده است. در واقع ما در اجرا با تعداد بالای صد لایه مواجه هستیم.
ساخت موسیقی و طراحی صدای تئاتر «بیگانه» خروجی پنج ماه تلاش و شرکت در تمرینات هر روزه است و موسیقی همگام و موازی با میزانسنها و موقعیتهای روی صحنه خلق میشد، از آن گذشته ما در روی صحنه کارآکترهایی داریم که همزمان خواننده-بازیگر هستند که با توجه به موقعیتهای نمایشنامه برای آنها موسیقی ساخته شده است. ما بخشی از این موسیقیها را در ذهن سیال مورسو و در خوابهای او میشنویم.
در کل سعی شده در اجرای موسیقی از نظر زیباییشناسی از قوانینی استفاده کنیم که بیننده را به زمان حال مورسو پرتاب کنیم چه او خواب باشد و چه بیدار، از نظر زمانی و مکانی موقعیت او را توصیف میکنیم. در ابتدای نمایش ما سوتی را میشنویم و پس از آن صدای شلیک پنج گلوله که بین شلیک اول و دوم وقفهای است که این همان معضل ذهنی بازپرس است. سوتی که ما میشنویم همان سوتی است که در ذهن مورسو همیشه وجود دارد چه در زمان قتل، چه در زندان و چه زمانی که وارد خانه سالمندان میشود و به محض اینکه شخص خارجی او را صدا میزند این سوت تقویت شده سپس قطع میشود. در واقع این سوت نمادی از مورسوی بیگانهای است که در ذهن من متولد شد.
در یک نگاه کلی هر کدام از کارآکترها، موسیقی ذهنی خود را دارند. مثلا موسیقی ذهنی سالامانو پس از گم کردن سگش نشاندهنده راهی است که سالامانو در پیش دارد و او دیگر سگی به نام آنجل را ندارد و برای مورسو این سوال را مطرح میکند که حال باید با این زندگی چه کرد؟ او این سوال را از کسی میپرسد که خود نمیداند اگر او را عفو کنند باید با بیست سال زندگی چه کند؟ به همین دلیل است که موسیقی ذهنی مورسو با بقیه متفاوت است.
در آخر ساخت موسیقی و طراحی صدای بیگانه آلبر کامو به کارگردانی دکتر مسعود دلخواه تجربهای متفاوت و شیرین و خاص برای من بود که من را با فضای ذهنی کامو همراه میکند و از کار کردن در کنار این تیم نهایت لذت را بردم ولی فقدان امکانات پخش اجرایی مورد نیاز در سالن چهارسو باعث چالشهای زیادی برای اجرای من بود و امیدوارم که در اجراهای بعدی این مسائل برطرف شود تا مخاطب بتواند صدا و فضای بهتری را تجربه کند.