نیما حسنی نسب
دیباچه: اصولا جوایز سینمایی و هر نوع موفقیتی در محدوده سینمای ایران تاثیری بر کلیت روند سینمایی ندارد. اگر موفقیتی هست یا تاثیری هست، عمدتا به خود سینماگر بر میگردد و کاربردی که ممکن است برای خود فیلمساز داشته باشد؛ ممکن است خیلی بیشتر از کاربردی باشد که در روند تاریخ سینمای ایران یا رشد و اعتلا و به جلو رفتن آن ایفا میکند. در تاریخ سینمای ایران همه موفقیتهای بینالمللی عمدتا نه ناشی از روند معقول و رو به ترقی ساختار سینمایی، بلکه حاصل کوشش و تلاش و هنر و قریحه فرد بوده است. همانطور که در ورزش هم روی زور بازو و پهلوانی چند نفر در کشتی، تکواندو یا وزنهبرداری به موفقیتهایی رسیدهایم؛ فیلمسازانی مثل فرهادی، کیارستمی و دیگران هم حکم همین ورزشکاران را دارند؛ آنها که خودشان تمرین کردهاند، خودشان کوشش کردهاند، خودشان فکر کردهاند و در سطح جهانی به درخششی رسیدهاند. نه امتیازی از این موفقیت مربوط به سینمای ایران است و نه چیزی از آن هم متعلق به سینمای ایران خواهد بود؛ هرچه هست به خودشان میرسد.
اما در سطح جهانی شاید تنها ویژگی و نکته مثبتی که جوایز جهانی ممکن است داشته باشد، توجه مجدد به سینمای ایران است، چیزی که در چند سال اخیر دستکم در فستیوالهای مهم جهانی از سینمای ایران دریغ شده بود. بعد از جهش چشمگیر سینمای ایران در دهههای 1360 و 1370 شمسی با چهرههایی نظیر کیارستمی، مخملباف، امیر نادری، ابوالفضل جلیلی، ابراهیم فروزش و دیگران مدتی بود که دیگر نمایندگان جدی و موفقی در جشنوارههای الف جهانی نداشتیم. جعفر پناهی یک استثنا بود؛ و بعد از آن اصغر فرهادی به عنوان نماینده جدید سینمای ایران در سطح جهان چنین نقشی را ایفا میکرد و همچنان هم میکند.
نکته دیگر اینکه تا به حال در رشتههای بازیگری و فیلمنامه ما جوایز زیادی در سطح سینمای جهان گرفته بودیم اما عمدتا جوایز درجه دو و فستیوالهای b، c، و جاهای نه چندان معتبر بوده است. شاید تا پیش از جایزه شهاب حسینی تنها افتخار مهم بازیگری ما مربوط به گروه بازیگران «جدایی نادر از سیمین» بود که در فستیوال برلین جایزه گرفتند. بنا بر این شاید مهمترین نکتهای که این جوایز داشته باشند این باشد که توجهها را به معدود چهرههایی که فارغ از بحث کارگردانی میتوانند در سطح جهان درخشش داشته باشند معطوف میکند.
و آخرین نکته اینکه اصغر فرهادی چهره جدیدی برای سینمای ایران نیست که موج جدیدی از فیلمسازان دوباره با همین سبک و سیاق شروع به فیلمسازی کنند. سندرم اصغر فرهادی مدتهاست که در سینمای ایران شیوع پیدا کرده است بنا بر این بعید است که بیشتر از این شیوع پیدا کند. فقط باعث میشود تب فیلمهای فرهادیطور نخوابد، همچون کیارستمی که جوایزش باعث شد تب فیلمسازی او 10 سال ادامه پیدا کند، این جایزه هم سندرم اصغر فرهادی را تداوم میبخشد و از این نظر شاید یک اشکال و آسیب برای سینمای ایران محسوب شود چرا که اصغر فرهادی هم مثل کیارستمی، یک نفر است و تقریبا هیچکدام از مقلدانش به گرد پای او هم نرسیدهاند و ما انبوهی فیلم پرت و پلا و مهمل و به ظاهر تاثیرپذیرفته از فیلمهای اصغر فرهادی خواهیم داشت بدون اینکه به عمق و جدیت و دقت و محتوا و فرم فیلمهای فرهادی حتی نزدیک شوند. همانطور که سیل عظیم فیلمهای متاثر از عباس کیارستمی هم همان کیفیتهای زیباییشناسی فیلم استاد را تبدیل کرده بودند به یک پسربچه دماغو که در حال گشتن به دنبال چیز موهومی در یک بیابان است و فکر میکردند که همین است که کیارستمی را در جهان مطرح کرده است. اکنون درباره فرهادی هم همین اتفاق افتاده است، یعنی هرکس که قصهای دارد که یک نفر در آن دروغی گفته یا رازی را کتمان کرده است همه فکر میکنند باید بلیت کن و برلینشان هم رزرو کنند و متوجه نسیتند که این قصهها در دهههای 30 و 40 شمسی در فیلمفارسیها به وفور نمونههایش را میتوانستیم پیدا کنیم. آن چیزی که باعث میشود فیلمهای فرهادی جهانی بشود کیفیتهایی است که آن کیفیتها خیلی از درک فیلمسازانی که اینها را تقلید میکنند فاصله دارد.