به گزارش دیباچه، علی اکبر پاشازاده، آهنگساز، نوازنده و مدرس پیانو و عضو انجمن موسیقیدانان جوان گفت: در روزهایی که خبر رهبری ارکستر سمفونیک تهران توسط «پانیذ فریوسفی» در مرکز توجه رسانهها قرارگرفته، همان روایت تکراری دوباره زنده شد: توجه به «رخداد» بهجای «خودِ موسیقی». این بار هم تیترها بر «نخستین بودن» او تأکید کردند، بیآنکه زمینهی تاریخی و هنری این رخداد را دریابند.
اما واقعیت تاریخی چیز دیگری است؛ مسیر حضور زنان در رهبری ارکستر در ایران، هرچند پراکنده و خاموش، پیشازاین نیز وجود داشته است. تجربههایی که در سکوت تمرینها و اجراهای محدود شکل گرفتند و بیآنکه در حافظهی عمومی ثبت شوند، راه را برای نسل کنونی گشودند. "فریوسفی" نه آغازگر، بلکه ادامهدهندۀ همین زنجیرۀ آرام است؛ کسی که توانست تجربۀ خاموش گذشته را درصحنهای رسمی، آشکار کند.
اما در تالار وحدت، آنچه حقیقتاً شنیده شد، نه داستان یک رهبر تازه بلکه صدای آهنگسازان زن ایرانی بود؛ «آفتاب درویشی» و «گلفام خیام»، دو هنرمند که با زبانی مدرن، روایت خود از هویت ایرانی را به ارکستر آوردند. اجرای فریوسفی از آثار این دو، لحظهای بود که بهجای تمرکز بر چهره، موسیقی در مرکز توجه ایستاد.

«آفتاب درویشی» در نگاه خود به موسیقی، از موتیفهای ایرانی نه بهعنوان تزئین، بلکه همچون بذرهای زبانی استفاده میکند که در هارمُنیهای رنگ محور شکوفا میشوند. او بهجای حرکت تُنال، بافت و رنگ را به جریان میاندازد و پیشرفت قطعه را از مسیر تحول رنگ و فضا پیش میبرد. موسیقی درویشی از جنس تداوم است، نه تقابل؛ ساختاری که گذشته و حال را در ظرافتی صوتی به هم میدوزد.
در مقابل، جهان صوتی «گلفام خیام» بر بستر ریتم و رنگ بنا شده است. او از پیچیدگیهای ریتمیک و استفاده از کلاسترهای صوتی برای ایجاد طیفهای رنگی تازه بهره میگیرد. هرچند زبان او انتزاعیتر است، اما در زیر لایۀ بافت آثارش همواره موتیفها و اشارات ایرانی پنهاناند؛ موتیفهایی که نه در سطحِ مِلُدی، بلکه در حافظهی شنیداری مخاطب حضور دارند. خیام با این شیوه، جهانی خلق میکند که در آن زمان دایرهوار میچرخد و لحظه، در صدا منجمد میشود.
همنشینی این دو اثر در کنار قطعاتی از رپرتوار کلاسیک، نشان داد که وقتی ارکستر به عرصهی گفتوگو میان سنّت و نوگرایی بدل میشود، مخاطب نیز صدای تازهای از موسیقی ایرانی میشنود؛ صدایی که نه نافی گذشته است و نه تسلیم حال؛ و درست در این نقطه است که نقش فریوسفی اهمیت مییابد: رهبری که با شناخت از فضای صوتی و احترام به زبان آهنگسازان، اجازه داد موسیقی خود سخن بگوید.
بااینحال، بازتاب رسانهای این اجرا همچنان از «فهم محتوایی» فاصله داشت. رسانهها بار دیگر بر تیترِ «اولین زن رهبر» درنگ کردند و نه بر تجربۀ موسیقاییای که در تالار وحدت به وقوع پیوست. چنین رفتار خبریای نشانهی اقتصاد سطحیِ توجه در جهان موسیقی امروز ماست؛ اقتصادی که از موسیقی خبر میسازد و از معنا غافل میماند.
شاید زمان آن رسیده باشد که نوشتن دربارۀ موسیقی را از سطح هیجان به سطح فهم بازگردانیم. اجرای فریوسفی، بیش از آنکه نشانهی یک «رخداد» باشد، بخشی از روندی آرام و درونی در موسیقی معاصر ایران است؛ روندی که با تکیهبر آثار هنرمندانی چون درویشی و خیام، در پی بازتعریف رابطهی گوش ایرانی با جهان مدرن است. در این معنا، اهمیت اجرا نه در عنوانِ آن، بلکه در صداست.
صدای فریوسفی و ارکسترش یادآور یک نکته است که شاید ساده به نظر آید ولی بنیادین است:
تاریخ هنر نه با تیترها، بلکه با صداها نوشته میشود.