الف شکاری، زمانی مصاحبه گر نشریه گاردین از آلفونسو کوارون کارگردان مکزیکی برنده جایزه اسکار پرسید آیا در فلان صحنه از فیلم «رُما» میخواستی ادای دینی به کار اسپیلبرگ یا کوبریک داشته باشی که کوارون پاسخ داد اصلا به آنها فکر نکرده بودم، اگر شباهتی میبینید به این دلیل است که آن فیلمها وارد دیانای (DNA) من شده اند. حالا عجیب نیست اگر شباهتهایی از فیلمهای گذشته در جدیدترین اثرِ سینماپژوهترین کارگردان دنیا یعنی مارتین اسکورسیزی ببینیم کسی که آنقدر فیلم دیده است که در فیلم هایش ناخودآگاه به صحنههای فیلمهای معمولی، مهم و بعضا شاهکار سینما ارجاع بدهد.
از روزی که «مرد ایرلندی» جدیدترین ساخته اسکورسیزی که تحسین بسیاری را نیز برانگیخته در حال ساخته شدن بود، بعضیها آن را «رفقای خوب ۲» مینامیدند، بعضیهای دیگر نیز از شباهت فیلم به «کازینو» یا «پدرخوانده» میگفتند. با نمایش فیلم شباهتهای «مرد ایرلندی» به شاهکار سرجیو لئونه «روزی روزگاری در آمریکا» هم مورد توجه علاقهمندان سینما قرار گرفت، اسکورسیزی هم البته خودش از تاثیر «روانی» هیچکاک، «ریفیفی» داسن، «کلاه» ملویل و «فراموش شدگان» بونوئل بر فیلمش گفته است. در سکانس انتخاب اسلحه از سوی فرانک شیرن با بازی رابرت دنیرو نیز ارجاع واضحی به «راننده تاکسی» دیگر اثر مشترک دنیرو-اسکورسیزی وجود دارد.
اما در میان تماشاگران و حتی منتقدان شاید کمتر کسی از شباهت زیاد «مرد ایرلندی» به یکی از آثار محبوب مارتین اسکورسیزی یعنی «کانفورمیست» (۱۹۷۰) یا همان «دنباله رو» اثر برناردو برتولوچی صحبت به میان آورده است. اسکورسیزی نزدیک به یک سال پیش در رثای برتولوچی از تاثیر فیلم «کانفورمیست» بر خودش و سینماگران دهه ۷۰ میلادی گفت. حالا، اما در «مرد ایرلندی» شباهت موضوعی و حتی فرمی با «کانفورمیست» به چشم میخورد که معلوم است اگر اسکورسیزی خودآگاهانه این ارجاعات را انجام نداده باشد قطعا همان بحث دیانای (DNA) برای او مطرح است.
درباره شباهتهای «مرد ایرلندی» و «کانفورمیست» باید گفت، کمتر دو فیلم مهم تاریخ سینما را میتوان به یاد آورد که داستان مردی را روایت میکنند که میخواهد بنا به دستوری که به او رسیده شخصی را که نسبت به وی همذات پنداری دارد بکشد و در این بین تردیدها او را رها نمیکنند. تا اینجای کار به نظر چندان اتفاق غریبی نیفتاده است و البته ممکن است کسی هم مدعی شود چنین داستانی را در فیلم دیگری سراغ دارد، اما نوع پرداخت اسکورسیزی ناخودآگاه مخاطب را یاد «کانفورمیست» میاندازد. حالا بیاییم آغاز این دو شاهکار سینما را مقایسه کنیم؛ در «کانفورمیست» تلفن زنگ میخورد، پشت خط کسی به کاراکتر محوری داستان با نام مارچلو با بازی ژان لویی ترنتینیان خبری میدهد، این خبر آن است که فرد مورد نظرِ آنها به همراه همسرش از خانه بیرون آمده و مقدمات قتل فراهم شده است. پس از آن مارچلو به همراه راننده اش همان کسی که به او تلفن زده به محل ماموریت میرود، از آنجا به بعد در طی مسیر، فیلم وارد فلاش بکهای متعدد میشود این که گذشته مارچلو چه بوده؟ و چرا او میخواهد آن شخص را بکشد و همینطور علت تردیدش را بازگویی میکند، در پایان هم نزدیک به بیست دقیقه آخرِ فیلم بعد از به سرانجام رسیدن ماموریت، برتولوچی تاثیر این عمل را بر زندگی شخصی مارچلو نمایش میدهد. حالا همین را با «مرد ایرلندی» مقایسه کنید تفاوت اصلی اسکورسیزی با برتولوچی آن است که او قصه فرانک شیرن را کمی بیشتر از برتولوچی بسط میدهد، اسکورسیزی با سکانس کهنسالی شخصیت اصلی اش در یک آسایشگاه شروع میکند بعد از آن به همان روز حادثه میرود و از آنجا فلاش بک هایش را شروع میکند، به جوانی شیرن میرود به چگونگی ورودش به دنیای مافیا سر میزند، به نوع شکل گیری رفاقتش با جیمی هافا اشاره میکند و سرانجام در نیم ساعت پایانی اتفاق اصلی فیلم را شکل میدهد. اینجا هم اسکورسیزی به سبک برتولوچی در پایان به نوع رابطه شیرن با خانواده اش و تاثیر قتل نهایی بر زندگی اش میپردازد. در هر دو فیلم شخصیتهای شیرن و مارچلو هر دو علت کار خود را صرفا اجرای دستور عنوان میکنند در حالی که خودشان هم میدانند بهانه خوبی برای این آدمکشی توام با خیانت ندارند.