علی ناصری : جیم جارموش همچنان در سینمای جهان به عنوان یک فیلمساز متفاوت که میتوان برای دیدن فیلمهایش کنجکاو بود توانسته در دهه هفتم زندگیاش هواداران خود را حفظ کند و هر از چند گاهی برای آنها فیلمی بسازد و ضیافتی بر پا کند. « جارموش» فیلمسازی جدا از جریان اصلی سینمای آمریکا است، از جمله فیلمسازانی که به شدت خطر نابودی در سنین بالا تهدیدشان میکند، فیلمسازان بزرگی در جایگاه جارموش بودهاند که به مرور به دلیل نبود حمایتهای فکری و مالی کنار رفته یا فیلمهای به شدت ضعیفی ساختهاند اما شاید این کارگردان به دلیل سبک کاری منحصر به فردش توانسته سطحش را حفظ کند و خود را نجات دهد. کاملاً مشخص است که او با آن چیز که در اختیار دارد به آثارش فکر میکند و در واقع متریالش میزان و شکل قدمهایش را مشخص میکند.
«مرده نمیمیرد» به نسبت جایگاهی که امروز « جارموش » کسب کرده و سنی که دارد به طور قطع میتواند جسورانهترین فیلم او به حساب بیاید. کمتر کسی فکر میکند فیلمسازی که در دهه 80 و 90 فیلمهایی چون «عجیبتر از بهشت» و «مرد مرده» را ساخته در 65 سالگی به سراغ ساخت فیلمی برود که موضوعش نابودی زمین و زامبیها است.
«مرده نمیمیرد» در عین حال که اثری متفاوت در کارنامه « جارموش » به حساب میآید، میتواند قصهگوترین فیلم این کارگردان باشد. او از هیچ ابزاری برای قصه گفتن دریغ نمیکند و خود را در تخیل کردن آزاد گذاشته و در این بین سعی دارد کنایههایی به وضعیت امروز دنیا و به خصوص سیاستهای کشورش داشته باشد، بدون شک جارموش تنها فیلمساز مستقلی است که برای انتقاد از سیاستهای محیط زیستی کشورش و خطر گرمایش زمین به داستانی درباره زامبیها رجوع میکند.
جارموش در «مرده نمیمیرد» در وهله اول کاراکترهای خاص خود را معرفی میکند، کاراکترهایی که هر کدام پتانسیل جذابیت بخشیدن به یک اثر سینمایی را دارند و میتوانند با شمایل رفتاری عجیبشان اصلیترین شخصیت یک فیلم باشند اما جارموش این بار به نوعی قصد بازیگوشی بیشتری دارد، او کاراکترهای عجیبش را که بعضاً افراد محبوبش (دوستانش) در نقش آنها بازی میکنند برای نابودی آفریده و قصد دارد همه کاراکترهای محبوبش را در مرز نابودی قرار دهد یا به نابودی بکشاند.
« جارموش » حتی در برخی مواقع سعی دارد مخاطب را در خود فیلم درگیر کند و به کاراکترها نزدیک کند و در برخی مواقع متوجه یک بازی کند. او به نوعی قصد دارد با فرمی جسورانه که در نظر گرفته به مخاطبش هشداری دهد. مخاطب بارها در «مرده نمیمیرد» متوجه هشدار عجیبی از سوی فیلمساز میشود و فیلمساز بارها با خارج کردن کاراکترها و مخاطبان از دنیای فیلم آنها را در خطری قرار میدهد که شاید بازیچهای بیش نیستند. این هشدار جارموش بعضاً با دیالوگهای کاراکتر دو بازیگر اصلی فیلم « آدام درایور » و « بیل مورای »بیشتر به چشم میخورد، زمانی که دو کاراکتر به فیلمنامه و فیلم بودن همه قصه اشاره میکنند در سکانس طلایی فیلم درگیری عجیبی برای مخاطب به وجود میآورد و در عین حال که مخاطب درگیر هیجانانگیزترین قسمت فیلم شده ناگهان توسط بازیگران تأکید میشود که این یک فیلم است و میتوان هیجانات را کنار گذاشت اما مخاطب که چند لحظهای است درگیر اتفاقی شده که قرار است برای این دو شخصیت رخ دهد بین دنیای واقعی فیلم و دنیای ساختگی آن معلق شده و درگیر احساسات متضاد میشود.
« جارموش » همیشه در فیلمهایش این جسارت را داشته که تمام زحمات خود را برای رسیدن به منظور و هدفش کنار بگذارد به این معنی که به طور قطع هر فیلمسازی با خلق شخصیتهایش و به وجود آوردن یک موقعیت هیجانانگیز برای غرق کردن مخاطب در فضای فیلم هر تلاشی را به کار میبندد اما جارموش بالعکس در تلاش است تا این نتیجه را بر هم زده و به مسأله مهمتری (از نظر خودش) بپردازد و احتمالاً امروز مسأله مهم برای جارموش محتوا است تا فرم.
«مرده نمیمیرد» بیشترین ضربهاش را از همین موضوع خورده، به نظر میرسد جهانی که این کارگردان ساخته بر پایه روابط علت و معلولی نیست و هر اتفاقی ممکن است قراردادهای منطقی را بهم زده و در نتیجه مسیر داستان را تغییر دهد. چنین مسألهای اگر در دل فضای فیلم بگنجد نمیتواند یک ایراد به حساب بیاید، فیلمساز برای خلق موقعیتهای خاص نیاز به پرداختن بر جزئیاتی دارد که میتوانند استتیکی انحصاری به فیلم بدهند. « جارموش » را میتوان استاد خلق موقعیتهای منحصر به فرد دانست و در این ایده جذاب و عجیبش نیز توانسته با وام گرفتن از چند فیلم مهم چند سال اخیر به استتیکی نسبتاً انحصاری برسد اما به نظر میرسد فیلمساز خودش هم نمیخواهد این استتیک حفظ شود و آن را به یکباره با فرار کردن کاراکتر تیلدا سوینتون توسط بشقاب پرنده و دیگر شوخیهایش که به هیچوجه در جای خود و به جا نیستند به ساختار کلی فیلم آسیب زده و به نظر میرسد فیلمساز دیگر حوصله و زمان پرداخت بیشتر به موضوع برای پایانبندی را ندارد.
همین نکته کافی است تا «مرده نمیمیرد» جارموش را از فیلمی که میتوانست اثری جذابتر و بهتر باشد به یک فیلم متوسط تبدیل کند. در واقع مهمترین نقطه ضعف «مرده نمیمیرد» همین مسأله است. جارموش به نظر میرسد توانایی مدیریت حفظ موقعیت و فضایی که خلق شده را ندارد و به هر عنصری برای رسیدن به مضمونی که مدنظر دارد چنگ میزند و فرم را به راحتی کنار میگذارد.