به گزارش خبرنگار سینمایی دیباچه، «انزوا» نخستین فیلم بلند مرتضی علی عباس میرزایی است که در بخش سودای سیمرغ جشنواره فیلم فجر
امسال در روز پنجم جشنواره به روی پرده رفت. در این فیلم ماجرا از این قرار است که
زنی به اسم زهره تحت تعقیب شخصی ناشناس قرار می
گیرد و فرار می کند و در میان راه تصادف می کند و می میرد. همسر او که در حبس است بعد
از ۶ سال آزاد می شود تا مراسم تشییع جنازه همسرش را برگزار کند و برای
سرپرستی دو فرزندش فکری کند؛ اما در عمل به دنبال چیزی دیگریست. واقعیت این است که
او به زنش مشکوک است و بر اساس شنیده ها چنین می پندارد که زهره در غیاب او با
مردهای دیگر روابط نامشروع برقرار کرده و حال به دنبال حقیقت است.
«انزوا» اثری اجتماعی است و داستان سر راستی
دارد و کامل تر این است که بگویم «انزوا» طوماری درباره قضاوت آدمهاست. فیلم با
مرگ زهره آغاز می شود؛ اتفاقی که اساس و شالوده فیلم بر آن استوار است چنان که اگر
این سکانس را از فیلم حذف کنیم تمامی اتفاق ها و کنش های فیلم بیهوده و بی معنی می
شوند و در نهایت داستانی شکل نمی گیرد . مرد از دوستش می خواهد زنش را تعقیب کند.
زن در تعقیب و گریز می میرد. مرد آزاد می شود و به دنبال حقیقت می گردد و در میان هزارتوی
وهم و گمان اتفاق های دیگری رخ می دهد و قصه واژه به واژه و خط به خط جلو می رود. همه وقایع زنجیر وار به هم متصل هستند و این
اتصال و پیوستگی یعنی اینکه فیلمنامه استخواندار و محکم است.
فیلم «انزوا» شاید در ظاهر تلخ و تاریک به نظر
بیاید اما اینگونه نیست زیرا لایه های زیرینی وجود دارد که باعث می شود مخاطب در
طول فیلم علاوه بر تأسف و حسرت، امید و حتی شادی را تجربه می کند و گاه در تاریکی
سالن لبخند بزند.
«انزوا» احساسات مخاطب را تحریک می کند بی آنکه
به چاله ای به نام سانتی مانتالیزم بیفتد و این یکی از امتیازهایی است که باعث می
شود فیلم تا به آخر اثری اجتماعی باقی بماند.
سکانس به سکانس فیلم درباره قضاوت است. آدمها
مدام یکدیگر را قضاوت می کنند. مرد حبس کشیده زنش را و همه آدمهای دوروبرش را
قضاوت می کند؛ البته تا به اینجا اتفاق شگرفی رخ نداده و کارگردان کاری بدیع و
شگرف انجام نداده است زیرا فیلمهای زیادی در اینباره ساخته شده است که اتفاقأ برخی
از آنها آثار ماندگاری از آب درآمده اند! اما آنچه فیلم «انزوا» را از باقی آثار
مشابه متمایز می کند این است که راوی داستان که سوم شخص و دانای کل است خود به
ورطه قضاوت نیفتاده است. کارگردان چشم شیشه ای اش را بی جهت به سمت و سوی دیگر
نچرخانده، شعار نداده و رأی صادر نکرده است و تا به آخر شاهدی بی طرف باقی مانده
است.
از نوع قاب بندی ها و انتخاب نماها مشخص است که
فیلمساز با فیلمبردار اثر، تعاملی سازنده داشته و با او به نقطه نظر مشترکی رسیده
است. به یاد بیاوریم نماهای اینسرت را در میانه سکانس ها یا تصاویر غیر مبهم و
گویایی را که کشمکش های ذهنی مرد حبس کشیده را به تماشاچی می نمایاند.
فیلمساز نه تنها با فیلمبردار که با آهنگساز هم
تعامل ویژه ای داشته است. موسیقی به دور از سوز و گداز و غیر تکراری فیلم نشان از
این تعامل دارد. ریتمی مداوم، تپنده و کوبنده که دربیشتر سکانس های فیلم وجود دارد
و شنیده نمی شود؛ که اگر شنیده می شد عنصری بود آزار دهنده که مخاطب را می تاراند.
بازی ها واقعگرایانه، یکدست و روان است.
امیرعلی دانایی به درک درستی از نقش رسیده و حرکات اضافه ای ندارد و باقی بازیگران نیز در
این فیلم خوب ظاهر شده اند؛ حتی بهنوش بختیاری.
در پایان باید گفت فیلم سینمایی«انزوا» گویای
این است که مرتضی علی عباس
میرزایی آینده ای روشنی دارد اگر همچنان با وسواس عمل کند و گزیده کاری را بر پرکاری
ترجیح دهد.
یادداشت وحید خانه ساز