دیباچه: آثار نمایشی در حوزه سلامت معمولا با اطلاعرسانی اشتباه پیش میرود و این مساله درباره بیماری اماس و به دلیل نبود آگاهی لازم درباره این بیماری، بسیار محسوس است. ضمن آن که فیلمهای سینمایی و مستند در خصوص بیماری اماس اغلب یا با نگاه ترحم آمیز و یا تکیه فیلمساز به نوع حاد این بیماری برای برجستهسازی بخشهای تراژدیک فیلم ساخته شدهاند و یا بیشتر از بار تبلیغاتی برای نهادها و تشکلها برخوردار بودهاند که از دسته اول میتوان به فیلمهای سینمایی ایرانی «طلا و مس» و «ارغوان» اشاره کرد.
طی برگزاری اولین دوره از جشنواره سلامت در ماهی که گذشت، دو فیلم با دو نگرش مختلف درباره بیماری اماس اکران شد. مستند «میلین» ساخته حسین کاکاوند از جمله فیلمهای به نمایش درآمده در جشنواره سلامت با این موضوع و در معنای صحیحتر، پیرامون موضوع اماس هراسی بوده است.
این مستند که نام خود را از رشتههای عصبی درگیر در این بیماری وام گرفته است، با حضور چهار فرد مبتلا به اماس و سفر آنها به مشهد آغاز و با بازگشتشان با دوچرخه، پایان میگیرد. تعریف کلیت این مستند در یک جمله، تأکید فیلمساز و اثرش بر استقامت و توانایی بالای بیماران اماس است. «میلین» با ریتم پرشور این چهار دوچرخهسوار همراه است و این شور مانع خستگی مخاطب میشود، چرا که با تصویر متفاوتی از بیماران اماس مواجه شده است. در این مستند کمتر شاهد قابها و فضای آرتیستیک هستیم و تأکید اثر بر درونمایه و انتقال پیام از ورای تصاویر بوده و از سوی کاکاوند، سازنده اثر بر این رویکرد تأکید شده است. «میلین» برای همراهسازی مخاطب با خود از هیچ عنصری غیر از اتفاقهای مستند درباره این چهار دوچرخهسوار در طول مسیر بهره نبرده است، حتی موسیقی تنها در بخشهایی شنیده میشود. دیدار دوچرخهسواران با افراد مختلف در مکانهای دیدنی شهرهای بین راه و یا فضاهای تفریحی و پرسش دربار دیدگاه افراد نسبت به بیماری اماس و پاسخ اشتباه عموم افراد درباره علائم و یا ویژگی بیماران اماس نشان از اطلاعرسانی ضعیف درباره این بیماری در کشور ما دارد.

«میلین» مستندی 80 دقیقهای است که در مقابل این عملکرد ضعیف، آگاهیرسانی صحیح از سویی و نقد مقابله برخی از بیماران اماس با انکار این بیماری را از سوی دیگر، هدف گرفته است. کاکاوند برای رسیدن به این دو هدفگذاری، یعنی اماس هراسی و آگاهیرسانی صحیح، با آنچه بر این چهار نفر - که در سطحهای مختلف به این بیماری مبتلا هستند- پرداخته است. هر یک از آنها در طول فیلم به نحوی به بیماری خود اشاره میکنند و همین اشارات، آنقدر در کنار هم درست چیده شدهاند که مخاطب ناخودآگاه میتواند اطلاعات خود را از این بیماری در سطوح مختلف افزایش دهد و خطی بر تصویر همیشه ناتوان بیماران اماس در ذهن مخاطب بزند. «میلین» با طی این مسیر، در واقع به نقش برخورداری از اراده، تأثیر روحیه داشتن و دستیابی به استقامت در این بیماران اشاره میکند. شاخصههایی که در بهبود تدریجی بیماران اماس، نقشی پررنگ دارد.
نکته جالب دیگری که در این مستند، شناخت کامل کارگردان از این بیماری است. مستندسازی که خود با این بیماری دست و پنجه نرم میکند و دغدغههایش در مبارزه با ناامیدی و البته انکار بیماری از سوی بیماران مبتلا به اماس، او را به سمت مستندسازی و ساخت یکی دو فیلم درباره این بیماری (از جمله «میلین») سوق داده است. او در واقع با سینما، خود با مبارزه با اماس هراسی پرداخته و به زبان سینما، تسلیم نشدن مقابل یک بیماری رایج جهان مدرن را معنا کرده است.
تولید اینگونه مستندهای آگاهیبخش غیر از از شاخصههای روایی و ساختاری و کارکردهای جشنوارهای، اتفاقی قابل تأمل است. اینجا در واقع، کاکاوند، تماشاگر مستند «میلین» را با آنچه بر او و افرادی که اماس را تجربه کردهاند، شریک میکند. او تلاش میکند تا باورهای تازهای به او و سایر بیماران اماس منتقل شود. قطعا فیلمی که سازندهاش اتفاق درون یک ماجرای مستند را میشناسد و آن را تجربه کرده است، بیش از هر اثر مستند دیگری، وامدار حقیقت است و میتواند تجربهای برای درمان، به زبان سینما قلمداد شود.
شهرزاد رویائی