یک کتاب کوچک با سه داستان کوتاه از مارسل امه، سه داستانی که از حیث محتوا و فضا دو به دو در ارتباطند. و لولای این داستانها، داستان "مامور وصول مالیات" است که گویی از آنجا که تمام میشود، داستان انتظار شروع میشود.
امیر حمیدی
یک کتاب کوچک با سه داستان کوتاه از مارسل امه، سه داستانی که از حیث محتوا و فضا دو به دو در ارتباطند. و لولای این داستانها، داستان "مامور وصول مالیات" است که گویی از آنجا که تمام میشود، داستان انتظار شروع میشود. از طرفی دیگر فضای داستانی "مامور اجرا" نیز به شکلی در فضای داستان "مامور وصول مالیات" است. با این تفاوت که نظم شادمانهاش برای همه قابل قبول و پذیرفتنی شده است و همین پذیرش و باور جهانی ساخته است که حماقت را به شکلی قانونی و باور پذیر تبدیل به فضیلت و ایثار و تعهد کرده است. چنانکه هیچ کس به خودش اجازهی پرسش و شک نمیدهد چرا که همه چیز در دل یک قانون پذیرفته شده پیش میرود و اگر اعتراضی هم باشد به دلیل کاغذ بازی فضاهای قضایی بهتر است از خیرش بگذریم. حماقتی که مثل دومینو از یک مامور وصول مالیات شروع میشود و به تمام شهروندان سرایت میکند. مامور وصول مالیاتی که زنش با یک ستوان فرار میکند در یک سادهلوحی احمقانه و همزمانی نامه اخطار مالیاتی که خودش برای خودش ارسال کرده است به این نتیجه میرسد که قانون، قانون است اما در مورد او فقط کمی بی عدالتی شده است پس برای باقی شهروندان نیز اخطار میفرستد تا زنانشان را به ادارهی مالیات تحویل دهند و از این عمل با عنوان ایثار نام میبرد و جالب اینکه دیگران هم با اندوهی نمایشی خیلی مسئولانه و متعهد زنانشان را به ادارهی مالیات تحویل میدهند طنز ماجرا آنجا جانکاهتر میشود که در اوج این نمایش وزیر مالیات و رییس کابینه ناگهانی سر میرسند و از باور چنین حماقتی از طرف مردم جا میخورند اما در نهایت به این نتیجه میرسند که خب این هم تحولیست به نفع نظام و... پس مامور وصول مالیات ارتقا شغلی میگیرد تا بیشتر بتواند شرافت مردم را هم به نفع دولت و حکومت وصول کند "اما جنگ از راه رسید" پیش از ترک این جهان قانونی و منظم انسانی ابلهانه سری هم به جهان قوانین ابلهانهی کلیسا و حساب و کتاب آخرتیاش بزنیم در داستان مامور اجرا با انسانی طرفیم که حالا با فضلیت تعهدش به قوانین جامعهاش به عرش الهی آمده است و به جای استقبال با توبیخ روبرو میشود آن هم در اولین و از طرف اولین قدیس دادگاه عرش الهی طوری که خود خدا هم در مقابلش چندان جرات ابراز نظر ندارد. و سن پییر حکمش را اعلام کرده است. پروندهی اعمال مالیکورن چیز دندان گیری برای کسب پاداش ندارد و آن تعهد جهانیاش به قوانین انسانی حالا سبب توبیخش شده اند و پافشاریَش بر این که او مرد قانون بوده و اجرای قانون هم دردسرهای خودش را دارد. سن پییر را عصبانی میکند اما با دخالت خدا مالیکورن مهلتی دوباره مییابد تا به زمین باز گردد و این بار سرسختانه و به همان حماقت، مرد قوانین آسمانی شود، به همان سرسختی در ثبت و ضبط قوانین انسانی شروع به نیکی میکند و با دقت تمام اعمالش را دفتری بزرگ مینویسد تا در روز حساب با تکیه بر آنها خود را نجات دهد ولی وقتی در انتهای داستان تحت یک شرایط عجیب و غریب با مالک زورگویی در دفاع از مستاجری مظلوم درگیر و کشته میشود وَ جملهای را به زبان میآورد: مرگ بر مالکها! مرگ بر مالکها! و همین جملهاست که در محضر سن پییر قابل استنادست و سبب نجات او میشود و خدا هم میگوید: چه قدر زیباست. چه قدر زیباست.
ایهام پایانی داستان و طنز آن سبب میشود که آدمی احساس کند مارسل امه چپها را دست انداخته است که حتا خدا هم با شماست از طرفی هم گویی واقعن تنها فضیلت انسانی همین مبارزه با زورگویان سرمایه دار است اما مواجهه با قوانین چنان ابلهانه است که آدمی از تشخیص باز میماند. داستان انتظار هم داستان تشکیل کمون شکستخوردگان و له شدههاست. داستان چهارده نفر که جنگ انسانی آنها را نابود کرده است و حالا صفی تشکیل دادهاند برای روایت چهرهای دیگر از زندگی ، مسلمن در چنین فضایی روایتها هر کدام در خود اندوه طاقت فرسایی را حمل میکنند از روایت دختری شانزده ساله که مورد تعرض قرار گرفته است، تا قصهی زندگی کوپنی تا دنبال تابوتی گشتن برای یکی از خودشان که حالا مرده است تا با مرگش آنها را به شکل نمادین به نحوست نزدیک کرده باشد. انتظار و دو داستان دیگر را نشر حکمت کلمه با ترجمهی اصغر نوری منتشر کرده است.