سروش جمشیدی بازیگر سینما و تلویزیون که این روزها در مجموعه برنامه «دورهمی» در نقش قیمت حضور ایفای نقش میکند میهمان تحریریه دیباچه شد و در گفتگو با خبرنگار دیباچه از فعالیتهای هنری و دیگر مسائل سخن گفت که متن این گفتگو به شرح زیر است:
* «هنوز مردم یزد من را با کاراکترها و شخصیتهایی که در شبکه یزد دیدهاند میشناسند»
شما از كجا شروع به کار كرديد و كاشف شما چه كسي بود؟
شروع كارم سال 1377 بود و دانشجوي يزد بودم كه قبل از آن در تئاتر مشغول به كار بودم. يكي از تهيهكنندههاي تلويزيوني يزد براي يك مجموعه آيتمي از من دعوت به همكاري در تلويزيون كردند. پس از شروع كار در تلويزيون به راديوي يزد رفتم.
در استان يزد خيلي پركار بودم، تلويزيون، راديو و تئاتر كار ميكردم و هنوز مردم يزد من رابا كاراكترها و شخصيتهايي كه در شبكه يزد ديدهاند ميشناسند.
* «مردم یزد من را به اسم آقای پیله میشناسند»
مشهورترين كاراكتري كه در يزد داشتيد و مردم با آن بيشتر شما را ميشناختند چه کاراکتری بود؟
مشهورترين كاراكتري كه در شبكه يزد داشتم و مردم من را با آن مي شناختند كاراكتري به نام پيله بود. هنوز مردم يزد من را به اسم آقاي پيله ميشناسند.
اين نوع تيپيكال كار كردنتان از همان زمان شروع شد؟
بله من سابقه كار تيپيكال را از همان زمان داشتم و در يزد بود كه اين شكل از كار را انتخاب كردم. هنوز هم در فضاي مجازي كامنتهايي كه مردم براي من ميگذارند خيلي از مردم يزد من را آقاي پيله صدا ميزنند. تجربه شهرت را در يزد داشتم و خوشبختانه مردم نيز با شخصيت آقاي پيله ارتباط برقرار كرده و آن را دوست داشتند و مجموعهاي كه در آن ايفاي نقش ميكردم تقريباً 9 ماه به صورت روتين پخش ميشد.
*«در تهران به من خیلی کم اعتماد میشد»
در ادامه چه اتفاقاتي براي شما افتاد و چه مسيري را طي كرديد؟
سال 1384 به تهران آمدم و همه چيز را از صفر شروع كردم. در يزد كارهاي ديگر چون گويندگي راديو، نمايشهاي راديويي و نويسندگي تلويزيون را هم تجربه كردم. مجموعه طنز 45 قسمتي را نوشتم كه خودم هم بازي مي كردم و حتي مجموعهاي كارگرداني كردم و چون محيط كوچك بود ميشد اين مسائل را تجربه كرد.
اين تجربهها وقتي به تهران برگشتم خيلي كمكم كردند اما با وجود اينكه گذران زندگيام با اين كار بود در تهران به من خيلي كم اعتماد ميشد. بيكاري زياد بود، در دفاتر مختلف فرم پر ميكردم و شرايط بسيار سختي را داشتم.
زمانيكه در تهران پيگير كار بودم حتي در يزد هم اتفاقي صورت نگرفت كه كسي من را براي همكاري دوباره در اين استان دعوت كند و به كل از طرف يزد نيز فراموش شدم.
* «آدمی نیستم که بخواهم درجا بزنم»
چرا اصرار داشتيد كه در تهران كار كنيد و كار در يزد را ادامه نداديد؟
در سالهاي اخير حضورم در يزد، مورد بيمهري قرار گرفتم كه البته در آن هم حكمتي ميديدم. من هيچوقت آدمي نيستم كه بخواهم درجا بزنم و به پيشرفت فكر نكنم. در شهرستانها و مراكز استانها چون فضا كوچكتر است مثل تهران رقابتي وجود ندارد كه همه درگير برنامهسازي و بهتر بودن باشند.
كار در شهرستانها كم است، به گونهاي كه در همه برنامهها حضور داشتم و كار به جايي رسيد كه احساس كردم دچار تكرار شدهام و به فكر اين بودم كه دوباره به تهران برگردم و اگر پيشرفتي براي من ممكن بود در تهران اين پيشرفت رخ ميداد.
* «ایدهآل من آن زمان دیدن آقای مدیری و تیمش بود»
وقتي تصميم گرفتيد به تهران بياييد مسيري را براي ادامه كارتان مشخص كرديد؟
مطمئناً زماني كه در سال 1377 براي كار به تلويزيون دعوت شدم نگاهم به كار خيلي متفاوتتر بود. گذر زمان و تجربه است كه مسير را مشخص ميكند و آن دورنمايي كه براي آينده داريد آن موقع است كه مشخص ميشود. ايدهآل من آن زمان شايد در اين حد بود كه فقط آقاي مديري و تيمش را از نزديك ببينم و هيچوقت آن زمان فكر نميكردم كه جزو تيم و گروه اصلي كار مديري باشم.
وقتي زمان ميگذرد و تجربه ميكني نگاهت تغيير ميكند. هر چه ميگذشت حتي زمان ساخت «متهم گريخت» در چند سكانس بازي كردم ولي آن زمان نگاهم به طنز اين نبود و شايد دغدغهام فقط جلوي دوربين قرار گرفتن بود و خوشحال بودم كه جلوي دوربين رضا عطاران حاضر شدهام و چند سكانس بازي كردهام و اصلاً نگاهم اين نبود كه خوب باشم و بدرخشم، برايم بيش از هر چيز بودن و حضور در مقابل دوربين مهم بود.
با گذر زمان سعي ميكردم ايدهآلها و نگاهم به كار تغيير كند و در پي اين بودم كه روز به روز كارهاي بهتر و بزرگتري انجام دهم.
*
«کارهایی که در تهران انجام دادم حالم را خوب نمیکرد»
نقطه طلايي در كارتان چه زماني شكل گرفت؟
من وقتي به تهران آمدم پس از آن بيمهري ها در يزد هيچ اتفاق خوبي در كارم رخ نداد و جز در چند تلهفيلم كه جايي براي ديده شدن نداشتند در اثر ديگري حضور پيدا نكردم. با وجود اينكه نقشهاي كوتاه و سادهاي را ايفا كردم خوشبختانه همه از كارم راضي بودند و آن را تأييد ميكردند.
پس از كار در چند فيلم تلويزيوني به تئاتر رفتم و نمايشهاي كودك بازي كردم. كارها و نمايشهاي كودك متنوعي را كار كردم كه همه آنها سفارشي بودند و هيچكدام از آنها ايدهآل من نبود و حالم را خوب نميكرد.
الان از شرايط راضي هستيد؟
از لحاظ كاري مدتي است كه حالم خوب است و راضي هستم اما شايد اين حال خوب تنها مربوط به كار شود و در خارج از محيط كار هزاران مشغله داشته باشم. از زمان «درحاشيه» حالم بهتر شد هر چند كه متأسفانه اتفاق خوشايندي كه انتظار داشتيم براي اين مجموعه نيفتاد و پس از آن در مجموعه «عطسه» با مهران مديري همكاري كردم و سپس اين همكاري در «در حاشيه 2» ادامه پيدا كرد.
* «آن اتفاقی که حال من را پس از سالها خوب کرد از «درحاشیه» اتفاق افتاد»
با وجود اينكه مجموعه «عطسه» پخش خوبي نداشت باز هم سكوي پرتابي براي شما محسوب ميشود؟
«عطسه» پخش خوبي نداشت اما خوشبختانه آيتمهايي كه در آنها حضور داشتم خيلي خوب ديده شد و مخصوصاً در فضاي مجازي با استقبال خوب مردم همراه بود. آن اتفاقي كه پس از سالها انتظار حال من را خوب كرد از «در حاشيه» در همكاري با آقاي مديري اتفاق افتاد ولي قبل از آن يك سريال ده قسمتي با سيد وحيد حسيني با عنوان «تعطيلات دوست داشتني» من كار كردم و با وجود اینکه کار خوبی بود آن هم من را راضي نكرد و اتفاقی که میخواستم برایم رخ نداد. در مجموعه «خروس» سعيد آقاخاني حاضر شدم و آنجا هم اتفاق خوشايندي برايم رخ نداد.
در «خروس» با توجه به شناختي آقاخاني از من نداشت براي اولين بار ايفاي نقشي جدي و منفي به من سپرده شد. دغدغه من در كارهايم هميشه كمدي بود ولي حضور در «خروس» را هم ميتوانم تجربهاي خوب بدانم. هميشه دغدغه من كار در آثار كمدي بوده اما تجربه در نقشهاي جدي را هم دوست دارم.
برخي بازيگران كه در يك تيپ يا ژانر فعاليت دارند سعي ميكنند تجربههاي جديدي را براي خود رقم بزنند. شما به اين مسأله فكر نميكنيد؟
من به اجبار در شرايط تجربه كاري متفاوت قرار گرفتم و من فقط به اين فكر ميكردم كه صرفاً كاري را انجام دهم كه ديده شوم و سعيد آقاخاني به دليل عدم شناخت من صرفاً به خاطر فيزيكي كه داشتم نقشي منفي به من داد و از بازي من نيز رضايت داشت.
ادامه این گفتگو در بخشهای بعدی منتشر میشود...