دیباچه: چاوشی با آلبوم «امیر بیگزند» نشان داده که در استفاده از اشعار کلاسیک در اوج آمادگی به سر میبرد! او نه تنها مولانا را خوب خوانده است، بلکه در قطعه «پریشان» تسلطش را بر سعدیخوانی هم نشان داده است و این پیشرفت قابل ملاحظهای در کارنامه کاری چاوشی محسوب میشود.
آلبوم «امیر بیگزند» محسن چاوشی از چند جهت آلبوم مهمی است. نخست اینکه چند سالی بود همه منتظر آلبوم محسن چاوشی بودند و انتشار آن مهر پایانی بود بر همه انتظارها و به هرحال کسی در اینکه چاوشی در موسیقی پاپ ایران تبدیل به یک پدیده و حتی فراتر از آن تبدیل به یک شمایل (آیکون) شده است، شک ندارد.
دومین نکته حائز اهمیت آلبوم امیر «بیگزند» استفاده چاوشی از حداکثر اشعار کلاسیک در آن است. البته پیشتر چاوشی این موضوع را در آلبوم «سیزده» هم تجربه کرده بود و استفاده او از اشعار مولانا و سعدی در «امیر بیگزند» تجربه جدیدی نبود اما بیتردید در آلبوم اخیر، چاوشی به پختگی و قوامیافتگی بسیار بیشتری در درک و دریافت از ادبیات کلاسیک و تلفیق آن با موسیقی خاص خودش رسیده است که آن را از تجربههای گذشتهاش متمایز میکند.
تاکیدهای درست و اکسانگذاریهای صحیح موسیقی همراه با شعر همه و همه به دلیل دریافت درست آهنگساز و خواننده از اشعار اتفاق افتاده است. از طرف دیگر به خصوص درباره شعر مولانا آنچه اهمیت دارد، یافتن راهی برای استخراج شور و سرمستی اشعار مولانا با وزنهای دوری خاص این شاعر بزرگ و پیادهسازی آن در موسیقی پاپ، است که البته به کارگیری از تمهید ریفهای گیتار الکتریک و تلفیق موسیقیاش با راک، راهکار مناسبی بوده است تا شور لازم به کار اضافه شود.
نکته سومی که آلبوم امیر بیگزند را پراهمیتتر از آلبومهای منتشر شده در زمینه موسیقی پاپ میکند ارتباط مستقیم با پاراگراف پیش دارد. استفاده از موسیقی راک برای غنا بخشیدن به موسیقی قطعات. اگرچه آلبوم «امیر بیگزند» به طور کلی از نظر صدادهی (سونوریته) یک آلبوم راک نیست اما ردپای موسیقی راک را در جایجای قطعات میتوان سراغ گرفت و این موضوع کمک زیادی به ارتقای سطح سلیقه شنوندگان موسیقی پاپ و البته علاقهمندان سنتی محسن چاوشی دارد. البته این بدان معنا نیست که موسیقی راک فینفسه از موسیقی پاپ ارزشش بیشتر است بلکه استفاده از حال و هوای موسیقی راک برای تنوع و وسعت بخشیدن به دایره و سلیقه شنیداری علاقهمندان موسیقی پاپ اهمیت بسزایی دارد و به اندازه استفاده از ادبیات کلاسیک میتواند اهمیت داشته باشد.
اما نقطه قوت استراتژی مجموعه کردن این آلبوم، انتخاب نام و قرار دادن قطعه «امیر بیگزند» در ابتدای قطعات بوده است. شاید یکی از درخشانترین آهنگسازیها، اجراها و تنظیمهای این آلبوم متعلق به همین قطعه باشد. اینکه میگوییم درخشان نه اینکه کار عجیب و غریب و پیچیدهای در این قطعه انجام گرفته باشد، خیر، به سادهترین شکل ممکن و با یک بیت ساده به همراهی بیس و استفاده از تکنوازی بادی که با سینتیسایزر اجرا شده است، درونمایه شعر را با حسی سرشار توانسته است القا کند.
چاوشی با این آلبوم نشان داده که در استفاده از اشعار کلاسیک در اوج آمادگی به سر میبرد! او نه تنها مولانا را خوب خوانده است، بلکه در قطعه «پریشان» تسلطش را بر سعدیخوانی هم نشان داده است و این پیشرفت قابل ملاحظهای در کارنامه کاری چاوشی محسوب میشود. سعدیخوانی همراه با تکنوازی گیتار الکتریک و ریفهای گیتار که فضای یکهای به اجرای شعری از سعدی بخشیدهاند و همه اینها را در نظر بگیرید که قرار است خوراکی باشد برای خیل گستردهای از مخاطبان.
به ابتدای بر میگردیم و تاکید میکنیم محسن چاوشی دستکم در موسیقی پاپ ایران تبدیل به یک شمایل شده است و حالا او با هوشمندی هرچه بیشتر و با درک موقعیتی که به دست آورده است، سعی میکند در هر آلبوم نسبت به آلبوم قبل، مسیر کاری خود را رتوش و اصلاح کند و راه خود را به سمت و سوهای بهتری هدایت کند. منتظر میمانیم تا ببینیم این مسیر در آلبومهای بعدی چه آثاری را پیش رویمان میگذارد.