- دیباچه: مارین ون هولک؛ کارگردان هلندی تئاتر «کروماکی» که در تماشاخانه «دا» روی صحنه است، شرایط فعالیت تئاتری در ایران را هم دشوار و هم ساده دانست.

به گزارش خبرنگار تئاتر
دیباچه؛ این روزها نمایش «کروماکی»، اثر مارین ون هولک در خانه نمایش «دا» اجرا میشود. این نمایش به موضوع مهاجرت غیرقانونی میپردازد و با شیوه اجرایی بدیع، این مساله را به مخاطبان ارائه میکند. به همین بهانه با طراح و کارگردان این نمایش، گفتوگو داشتهایم.
درمورد شکلگیری ایده نمایش «کروماکی» توضیح میدهید؟
در لندن چند اجرای محیطی را تجربه کرده بودم؛ یک نمایش را در قایق اجرا کردم، دیگری در ک سایت ساختمانسازی، یکی در جنگل و .... همواره تمایل دارم در مکانهایی که برای خود شخصیت و کاراکتر دارند، کار کنم. در یکی از سفرهایم به ایران، به خانه نمایش «دا» آمدم تا تئاتر ببینم. میتوانم بگویم که از آن نمایش چیزی نفهمیدم و فقط یک ساعت تمام به فضای این تماشاخانه نگاه میکردم! همان زمان در ذهنم این ایده شکل گرفت که این مکان میتواند زیرزمینی باشد که مهاجران غیرقانونی در آن پنهان میشوند.
تولید این نمایش چگونه پیش رفت؟
من در اصل بازیگر هستم و در پروسه بازیگری به پیدا کردن کاراکتر بسیار علاقهمندم. چند پروژه کار کردم که در آنها بازیگران کاراکترها را میسازند. بعد از آن، متن نوشته میشود و از شخصیت و کاراکتر به متن میرسیدیم و در این نمایش نیز با همین شیوه پیش رفتیم. برای پیدا کردن شخصیت، از دو شیوه جستوجو و بدههپردازی استفاده میشود. چون موضوع تئاتر را در نظر گرفته بودم، ساختن کاراکترها را آغاز کردیم. به همراه یک گروه، از طریق روزنامه، اخباری که در تلگرام و فضاهای مجازی وجود دارند و ... شخصیتهای واقعی را پیدا کردیم و با جستوجو و ارتباط با نزدیکان این افراد، شخصیتها را پرورش دادیم. در یافتن شخصیتها، تعدادی ز دوستان نزدیکم به من کمک کردند؛ در کشورهای مختلف؛ یونان، ترکیه و ... با هزاران نفر که این مهاجران یا اصولا مهاجرت غیرقانونی را میشناسند و یا به صورت مستقیم درگیر این مساله بودند، صحبت کردند که کمک بسیار بزرگی بود. سپس بداههپردازی و ساختن شخصیتها را آغاز کردیم؛ مثلا این فرد، چگونه به خرید میرود، چای میخورد و اساسا زندگی میکند و شناسنامه و هویت شخصیتها را خارج از درام شکل دادیم. به مرور اتودها به نقشه نهایی ما نزدیک میشدند. حدود سه ماه بازیگران نمایش یکدیگر را ندیده بودند و با آنها تکتک تمرین میکردیم. سپس قرار شد بازیگران یکدیگر را ببینند. تصمیم گرفتم این افراد یکدیگر را در کوه ببینند و قرار نخستمان را در کوه گذاشتیم چون تمام این افراد از راه کوه به نزدیک ازمیر ترکیه آمده بودند و منتظر بودند با قایق از مرز رد شوند. زمانیکه قرار شد اتود گروهی را بزنیم، بسیار استرس داشتم چون نمیدانستم قرار است چه اتفاقی میافتد! بازیگران از داستان یکدیگر خبر نداشتن و اصلا برای نخستینبار یکدیگر را میدیدند، خودم هم نمیدانستم چه اتفاقی قرار است بیفتد و میخواستم ببینم بازیگران چه داستانی را به همراه خود آوردهاند. برخی بخشها از ابتدا عالی بودند و برخی دیگر مرا به این فکر میانداختند که باید چهکار کنم و چگونه آن را برای اجرا مناسب کنم. بیشتر اتود زدیم و به لحظاتی که این افراد در آنها قرار داشتند و واکنشهای این افراد بیشتر فکر کردیم. مهمترین مساله در آمادهسازی این نمایش، احساس بود و در وهله دوم باید به جزئیات میپرداختیم و نمایش به مرور شکل گرفت و به اینجا رسید.
ابتدا که وارد مکان اجرا میشدیم، با توجه به شرایط این نمایش که باید تک تک وارد مکان اجرا شویم و یا اینکه شما گفتید که هر مکانی را میتوانیم برای نشستن انتخاب کنیم، تصور میشود که قرار است با یک نمایش تعاملی مواجه باشیم اما این اتفاق نمیافتد و انگار یک دیوار شیشهای بین بازیگر و مخاطب وجود دارد. این دیوار نامرئی چگونه به وجود آمد؟
در این مورد بسیار فکر کردم. میخواستم مخاطب خودش را جای این شخصیتها بگذارد ابتدا فکر میکردم نمایش باید اینتر اکتیو؛ یعنی تعاملی باشد اما در نهایت به این نتیجه رسیدم که اگر فقط همراه باشند؛ این مساله را تجربه کنند اما درگیر اینکه الان باید چه واکنشی انجام دهند، نباشند. حضور این دیوار میتوانست نمایش را بهتر به پیش ببرد. درنتیجه به این نتیجه رسیدیم که بازیگران اصلا تماشاگران را نبینند. «کروماکی» هم اکسپریمنتال؛ یعنی تجربی است و هم کلاسیک! چون دیوار چهارم را بهصورت کامل داریم!
نوعی دکوپاژ هم در نمایش دیده میشود که مخاطب از یک سوی مکان اجرا به بخش دیگری از آن معطوف میشود. در برخی از موارد نیز مخاطب باید انتخاب کند؛ یک داستان را از دست بدهد تا ماجرای دیگری را پی بگیرد. چگونه به این دکوپاژ رسیدید که برخی از صحنهها برای مخاطب برجستهتر شوند.
در ابتدا با استفاده از مصالحی که خودم و بازیگران در اختیار داشتیم، چند صحنه را نوشتم و سپس متن را دکوپاژ کردم تا مطمئن شوم در صحنهای که اهمیت دارد، سایر بازیگران صحبت نمیکنند و آن صحنه برجستهتر باشد اما درنهایت برای من این مساله اهمیت داشت که خود مخاطب صحنهها را انتخاب کند و تجربه منحصر به فرد خودشان را داشته باشند. اگر مخاطب با تصمیمگیری خود اثر را تجربه کند، عمیقتر با شخصیتها و داستانها مواجه میشود.
کار کردن در ایران در مقام کارگردان چگونه است؟
باور دارم تئاتر فرهنگی است که در تمام جهان یکی است. بازیگر و کارگردان به زمان نیاز دارند تا با یکدیگر به یک زبان حرف بزنند. در ایران نیز همین شرایط حاکم است اما خوشبختانه من میتوانستم منظورم را بهصورت کامل به آنها توضیح دهم. کار کردن در ایران نسبت به کشورهای دیگر از یکسو راحتیها و از سویی دیگر دشواریهای خاص خود را دارد. اینجا همه منعطفتر هستند. به عنوان مثال، سالن بسیار با ما همراهی کرد چون شیوه تمرین ما بسیار عجیب بود! مثلا تصمیم میگرفتیم در تماشاخانه تمرین کنیم و به آنها اطلاع میدادیم و بعد ناگهان احساس میکردیم که نباید در سالن تمرین کنیم و قرارمان را کنسل میکردیم یا ناچار بودیم نیمهشب تمرین کنیم چون برای پروسه تمرینات و آمادهسازی شخصیتها، نیاز بود در آن ساعت تمرین شود. در تمام این مدت خانه نمایش «دا» با ما همراهی میکرد. تنها دشواری این بود که برخی اوقات، یکدیگر را نمیفهمیدیم.