دیباچه: سرپرست گروه تئاتر «وناگهان» ضمن تشزیح کامل رپرتوآر این گروه، از پذیرفته نشدن «همچون واپسین نفس برهای معصوم» در جشنواره عروسکی و حضور آن در فستیوالهای خارجی خبر داد
به گزارش خبرنگار تئاتر
دیباچه؛ امسال، سالی شلوغ برای گروه تئاتر «و ناگهان» ست. طبق اعلام رسمی این گروه، پس از اجرای عمومی نمایش «سفر به نهایت دور» اثر محمد میرعلیاکبری، کارگاههای این گروه آغاز میشود و پس از ان برنامههای اجرای تئاتر این گروه آغاز میشود. برای دانستن کم و کیف برنامه رپرتوآر «و ناگهان» با سرپرست گروه؛ روزبه حسینی گفتوگو کردهایم.
آقای حسینی درباره برنامههای گروه تئاتر «و ناگهان» در سال 95 توضیح میدهید؟
از روز چهارشنبه 23 اردیبهشتماه اجرای عمومی نمایش «سفر به نهایت دور» اثر محمد میرعلیاکبری آغاز میشود. پس از آنکه این اجراها آغاز شد، کارگاههای گروه و همچنین تمرینات رپرتوآر گروه تئاتر «و ناگهان» آغاز میشود. سپس خود رپرتوآر برگزار میشود و پس از آن، از 25 آذر تا پایان دیماه اجرای نمایش «دیوان تئاترال» نوشته محمود استادمحمد در تالار سنگلج را در برنامه کاریمان داریم.
رپرتوآر از چه زمانی آغاز میشود؟
مهر و آبان امسال این برنامه را برگزار میکنیم.
کدام سالن را برای برگزار کردن رپرتوآر «و ناگهان» در نظر گرفتهاید؟
هنوز سالن، مشخص نشده است. من تمایل دداشتم در تئاتر شهر این رپرتوآر اجرا شود.از آنجا که از یکسو برنامه سالن قشقایی که معمولا میزبان اینگونه رپرتوآرهاست تا پایان سال مدون شده بود و از سویی دیگر پلاتو اجرا هم اساسا شرایط اجرای عموم و اجازه بلیتفروشی ندارد، طبیعتا ناچار هستیم به اجرا در سالنهای خصوصی روی آوریم.
چه مدت زمانی را برای اجرای آثار حاضر در رپرتوآر در نظر گرفتهاید؟
هر نمایش، یک هفته تایم اجرا دارد اما اگر مورد استقبال قرار گیرد، مدت زمان اجرای آن افزایش مییابد.
پیش از این درباره نام نمایشها صحبت کرده بودید. این آثار به چه ترتیبی اجرا میشوند؟
ابتدا نمایش «آرتیگوشه» نوشته محمد میرعلیاکبری و به کارگردانی گروه «و ناگهان» اجرا میشود. اجرای این نمایش در تماشاخانه «سهنقطه» نیمهکاره رها شده بود، به مدت یک هفته اجرا میشود، سپس نوبت به نمایش «سولاریس» نوشته محمد میرعلیاکبری و با کارگردانی صبا آزادی روی صحنه میرود. سومین نمایش، «همچون واپسین نفس برهای معصوم» نوشته خودم و با کارگردانی زینب لگ است. نمایش چهارم، «مزاحم بورخس نشو» است که نوشته خودم است و قرار است مرتضی حقیقتبیان که مدیر اجرایی گروه «و ناگهان» نیز هست کارگردانی کند.
نمایش «آرتیگوشه» که پیش از این اجرا شده است و تا حدودی با آن آشنایی داریم. از نمالیش دوم؛ «سولاریس» بحث را آغاز کنیم. این نمایش بر اساس رمان «سولاریس» نوشته شده یا فیلم آن؟
این نمایشنامه را محمد میرعلیاکبری 10 سال پیش بر اساس رمان «سولاریس» اثر استانیسلاو لم نوشته است و من برای اجرا، نمایشنامه را بازنویسی و دراماتورژی کردم. محمدمیرعلیاکبری طبیعتا نگاه خاص و فراواقعگرای خود را به رمان فراواقعگرای «سولاریس» افزوده است. درواقع میرعلیاکبری کاملا از رمان تبعیت نکرده است میتوان این نمایشنامه را اقتباسی آزاد از رمان سولاریس دانست؛ شخصیتها و موقعیتها، همان است که در رمان وجود داشت اما اتفاقها و جزئیاتی در این نمایش پدید آمده است که طبیعتا به دلیل ضرورت دراماتیزه کردن رمان اتفاق افتادهاند. من در دراماتورژی و بازنویسی، تلاش کردم ریتم بهتری به نمایشنامه بدهم و همچنین مقدار زیادی روی زبان نمایش کار کردهام تا نمایش به زبان بهتری برسد. در بازنویسی من، زبان نمایشنامه با جوهره اصلی آن، شکل شاعرانهتری پیدا کرد.صبا آزادی، کارگردانی این نمایش است.
طراح صحنه و لباس نمایش «سولاریس» نیز باید خیلی خاص و متفاوت باشد، چه برنامهای برای این بخش دارید؟
طراح صحنه و لباس این نمایش، خودم هستم و البته طراحی صحنه و لباس این اثر، خاص، متفاوت و تا حدودی سنگینتر از سایر آثار خواهد بود.
توضیحی درباره «همچون واپسین نفس برهای معصوم» بدهید.
این نمایش، یک نمایش بیکلام عروسکی است که بر فضاهای مفهومی متکی است و نمایشهای هنر مفهومی است. من قبلا سه نمایش با همین سیاق در حوزه تئاتر عروسکی نوشتهام که اجرا شدهاند و به چاپ نیز رسیدهاند. زینب لک که از اعضای گروه «و ناگهان» است و رشتهاش کارگردانی تئاتر عروسکی است و در حوزه تئاتر عروسکی کارهای اجرایی، نظری و پژوهشی انجام داده است میکند، ایده اولیه این نمایش را با محوریت موضوع صلح داشت. یک عروسکی با عنوان خدای زمین ساخته شده بود. این دو اتفاق، نقطه شروع نگارش این نمایشنامه بود. روی صحنه میرود. این اثر با کارگردانی زینب لگ اجرا میشود.
نمایش چه المانهایی دارد که این نام را برایش در نظر گرفتهاید؟
اسمی که من برای این نمایشنامه انتخاب کردم طبیعتا باید به یاد مخاطب بیندازد که نمایش به داستان ابراهیم و اسماعیل مربوط است، به صلح ربط دارد، در نگاههای اومانیستی و بشردوستانه ریشه دارد. در نمایشنامه از شرق دور تا غرب، از دوره جنگ جهانی دوم تا انفجار بمب هستهای در هیروشیما، از اسماعیل و ابراهیم تا سوگ سیاوشان، تمام این فضاهایی که ظاهرا شاید به هم ربطی نداشته باشند، در این نمایش با تلفیقی ویژه و چند سیستمی خاصی رسیدهاند که نمایش پیچیدهای را ساخته است. اما این نمایش پیچیده، زبان سادهای دارد. اگر مخاطب با آرامش در صندلی بنشیند و نمایش را ببیند، با مفاهیم و تصاویر نمایش ارتباط برقرار میکند. از آنجا که من به توانایی هنری و مدیریتی زینب لک اعتماد دارم، خیالم راحت است که اجرای قابل قبولی از این نمایش به مخاطبان ارائه میشود.
آیا با نمایش «همچون واپسین نفس برهای معصوم» در شانزدهمین جشنواره تئاتر عروسکی شرکت کردهاید؟
طرح را به جشنواره عروسکی دادیم اما آن را نپذیرفتند.
احساس میکنم این دوره از جشنواره تئاتر عروسکی به سمت تئاتر کودک میرود.
اصولا در جشنوارهها در سراسر جهان، هر دبیری دارای سلیقه خاص خود است که اگر آن جشنواره سیاست مدون و معین نداشته باشد که دبیر را مجبور کند تنها مجری خوبی برای جشنواره باشد، طبیعتا سلیقه دبیر گرایش جشنواره را معین میکند. از خانم برومند انتظار نمیرود که گرایشش به سمت تئاتر عروسکی مفهومی باشد چون در این حوزه فعالیت نکرده است. امیدوارم فضا به قدری برای ارائه آثار عروسکی باز شود که تمام آثار امکان اجرا داشته باشند. «همچون واپسین نفس برهای معصوم» نهمین نمایشنامهای است که من در حوزه تئاتر عروسکی نوشتهام. فکر میکنم بهعنوان یک نمایشنامهنویس که حوزه تخصصیاش تئاتر عروسکی نیست، در این زمینه رکورددار باشم و فعلا کسی به من نرسد. البته منظور من اردشیر صالحپور، عادل بزدوده، بهروز غریبپور و ... نیستند چون آنها به صورت تخصصی در زمینه تئاتر عروسکی کار میکنند. در میان نمایشنامهنویسان عمومی، فقط محمد چرمشیر سالیان سال پیش، چهار یا پنج نمایشنامه در حوزه تئاتر عروسکی نوشته است و مدتهاست که دیگر در این حوزه کار نکرده است.
نمایش «مزاحم بورخس نشو» چگونه شکل گرفت؟
ایده نگارش نمایشنامه را از سالها پیش داشتم اما انگیزه لازم برای نگارش آن به وجود نمیآمد چون من چند 10 نمایشنامه اجرا نشده دارم و طبیعتا وقتی فردی بیشتر از دو نمایشنامه اجرا نشده داشته باشد، به مرور انگیزههایش را برای نوشتن از دست میدهد. من بالغ بر 20 نمایشنامه اجرا نشده دارم اما کماکان نمایشنامههایی که باید بنویسم، را مینویسم. «مزاحم بورخس نشو» اقتباسی از قصه سه صفحهای از خورخه لوییس بورخس به نام «مزاحم» است. این اقتباس با شیوه نمایشنامهنویسی خودم است اما طبیعتا شیوه نگارش من با شیوه کلی نگارش بورخس و نگاه او در حوزه نوشتن و حیطه نظریهپردازی، تلفیق شده است. کسی که نمایشنامه را میخواند و یا اجرای آن را میبیند هم میتواند قصه نمایشنامه را دنبال کند و هم همزمان با سبک و روش نگاه احتمالی بورخس در تئاتر روبهرو شود و به این فکر کند که اگر بورخس میخواست نمایشنامه بنویسد، احتمالا چگونه میشد. مرتضی حقیقتبیان کارگردانی این نمایش را بر عهده دارد
انتخاب بازیگران و عوامل این نمایشها به چه صورت است؟
تلاش بر این است که از اعضای گروه «و ناگهان» استفاده شود. به عنوان مثال آهنگساز تمام این نمایشها به احتمال بسیار زیاد، سجاد کیانی؛ آهنگساز نمایش «سفر به نهایت دور» است. البته در نقشهایی که بازیگر آن را در گروهمان نداشته باشیم، طبیعتا سعی میکنیم از بازیگرانی دعوت به همکاری کنیم که یا پیش از این توفیق همکاری با آنها را داشتیم و یا بهلحاظ فهم تئاتری و اخلاق تئاتری به منش و روش ما در گروه نزدیک باشند. هنوز پروسه انتخاب بازیگران ما به انجام نرسیده است اما میدانم که مطمئنا هم تعدادی از بازیگران در چند نمایش حضور خواهند داشت و هم بازیگرانی از خارج از گروه به ما افزوده میشوند. همچنین مطمئنا در پروژه عروسکی «همچون واپسین نفس برهای معصوم» تعداد اعضایی که به عنوان مهمان به گروه ما افزوده میشوند، بسیار زیاد است. چون سالها پیش هفت یا هشت تا از بچههای تئاتر عروسکی در گروه «و ناگهان» بودند که برخی از انها مهاجرت کردند و برخی مستقل کار میکنند. درنتیجه از آنجا که الان به غیر از دو یا سه بازیگرمان که سابقه بسیار خوبی در تئاتر عروسکی دارند، نیروی دیگر عروسکی در گروهمان نداریم و آن نمایش نیازمند تیمی بسیار وارد و متخصص حوزه تئاتر عروسکی به خصوص در زمینه عروسکگردانی عروسکهای سایه است، ناگزیریم میزبان بچههای عروسکی باشیم. البته زینب لک یکی از بهترینها در این حوزه است.
امکان دارد که در جریان این رپرتوآر، نمایشها در سالنهای مختلفی برگزار شوند؟
امیدورام که این اتفاق نیفتد چون ما تصمیم داریم به دو صورت بلیتفروشی کنیم. یک مدل، فروش بلیت نمایشها بهصورت تک باشد و نحوه دیگر به این صورت باشد که کارتهایی به مخاطب ارائه شود که بر اساس ان مخاطب بتواند تمام آثار را ببیند. مثلا بداند که اگر امروز یکی از آثار را دیده است، یک هفته یا 10 روز بعد، میتواند نمایشهای بعدی رپرتوار را ببیند. تصمیم دارم ظرفیتی از سالن مثلا یکسوم آن را به افرادی اختصاص دهم که میخواهند هر چهار اجرای رپرتوآر را ببینند. احساس میکنم این اتفاق در سالنهای دولتی انجام گیرد.
تمرین این آثار از چه زمانی آغاز میشوند؟
امروز مراسم افتتاحیه نمایش «سفر به نهایت دور» برگزار میشود. بلافاصله پس از آغاز اجرای عمومی این نمایش، تمرین تمام آثار رپرتوآر آغاز میشود. البته میتوان گفت به نوعی تمرینهای نمایش «مزاحم بورخس نشو» آغاز شده است. البته نگارش نمایشنامه هنوز به اتمام نرسیده است اما کارگردان نمایش گونهای از تمرینات را با بازیگران آغاز کرده است.
با توجه به این حجم از تمرینات آیا یک هفته اجرا برای نمایشها مناسب است؟
این مساله به این بستگی دارد که آیا من با سالنی با ابعاد کنش معاصر به توافق میرسم یا با سالن کوچکتری؟ اگر ظرفیت تماشاگر بیشتر باشد، طبیعتا یک هفته زمان نسبتا مناسبی برای این اثر است اما وقتی ما درمورد رپرتوآر صحبت میکنیم، اساسا منظور ما این است که قصد داریم مجموعه نمایشهایمان را در مکانهای مختلف روی صحنه ببریم. درواقع با یک هفته اجرا پرونده آثار بسته نمیشود. به عنوان مثال، ما از ابتدا نمایش «آرتیگوشه» را به عنوان یکی از نمایشهای رپرتوآرمان آغاز کردیم که پس از 18 اجرا، قصد داریم در سالنی دیگر آن را دوباره اجرا کنیم. چون هم به لحاظ اقتصادی اجرای نمایشها در مدت یک هفته مقرون به صرفه نیست و هم زحمت بچهها بهصورتی است که باید اجراها بیش از این باشد.
اجرای چهار نمایش در مدت زمانی کوتاه و سپس بردن آنها به سالنهای مختلف، دشواریهایی دارد؛ مخصوصا در حوزه طراحی صحنه، برای این مساله چه راهکاری اندیشیدهاید؟
با اینکه تمام نمایشها ظاهر بسیار پیچیدهای دارند، به این ترتیب طراحی شدهاند که ویژگیهای پرتابل بودن را داشته باشند تا بتوانیم بهسرعت نمایش را به مکانهای متفاوت ببریم و آن را اجرا کنیم. سنگینترین پروداکشن و تولید در رپرتوار در وهله نخست به نمایش «همچون واپسین نفس برهای معصوم» و پس از آن به «سولاریس» مربوط است و هر دو کارگردان نیز مصر هستند حتی در این رپرتوار بیش از یک هفته اجرا داشته باشند و امکان دارد این اتفاق بیفتد و آن دو نمایش دو هفته اجرا شوند.
برنامهای برای اجرای نمایش در شهرستانها نیز دارید؟
صد در صد. نیاز است که ما تجربیاتمان را انتقال دهیم و به دوستانی که در شهرهای دیگر تئاتر کار میکنند، کمک کنیم. همواره در مذاکراتمان برای اچرای نمایش در شهرستانها، بر این منوال پیش رفتهایم که همراه با اجرا بردن نمایشها در یک شهرستان، چند کارگاه برای بچههای تئاتر آن شهر نیز برگزار کنیم تا یک اتفاق و جریان در شهر ایجاد شود و تاثیر مثبتی بر روند تئاتر آن شهر گذاشته شود. در ابتدا میخواستم آرتیگوشه را به شکل رپرتوآری به شهرستانها ببرم اما چون چند بازیگر این نمایش در «سفر به نهایت دور» بازی میکردند و پروژه «سفر به نهایت دور» برای گروه ما پروژهای سنگین است، ناچار شدم این ماجرا را به آینده موکول کنم. اما احتمال اینکه ما کل رپرتوار را در شهرهای مختلف اجرا کنیم، هست این مساله به این بستگی دارد که میزبانان ما در آن شهرها بتوانند شرایط فنیای را ایجاد کنند که ما بتوانیم کل رپرتوار را به آن شهر ببریم. ممکن است نمایش «مزاحم بورخس نشو» که سه بازیگر دارد و از پنج یا شش چهارپایه به ابعاد مختلف تشکیل شده است، به راحتی بتواند در مکانهای مختلف اجرا شود اما نمایش «آرتیگوشه» 10 بازیگر دارد، نمایش «همچون واپسین نفس برهای معصوم» طراحی و اجرای دکور سنگینی دارد و طبیعتا جابهجا کردن اینها و اجرا کردنشان بهصورت رپرتوآر سختیهای مختص به خود را دارد. باید در ابتدا بازخوردها را در تهران ببینیم و بر اساس آن برنامهریزی کنیم. البته برخی از آثار تا حدودی تکلیفشان مشخص است؛ مثلا نمایش «همچون واپسین نفس برهای معصوم» حتما در رپرتوآر خارج از کشور اجرا میشود و حتما به اجرا در فستیوالهای خارج از کشور نگاه کردهایم.
این اثر چه ویژگیهایی دارد که تصمیم گرفتهاید آن را در کشورهای دیگر اجرا کنید؟
البته اینگونه نیست که بگویم تصمیم گرفتهایم کاری بسازیم که فستیوال پسند باشد؛ بلکه ویژگی نمایشنامه اینگونه است که حرف و نگاهش فرا وطنی است. از سویی دیگر از آنجا که نمایش بیکلام است، به نظر میرسد بتواند با هر نوع مخاطب، با هر زبان و هر مکانی ارتباط برقرار کند. من مطلقا به برگزار کردن تور برای نمایش، اعتقادی ندارم چون معتقدم که تور، مال سیرک است؛ تئاتر باید توسط مکانهای مختلف خواسته شود و به خواسته مخاطبان نیز پاسخ دهد اما اینکه آدم دوره بیفتد تا نمایشش را در سراسر دنیا بچرخاند، تمام آثارش را ترجمه کند تا حتما در کشورهای دیگر اجرا شوند، اشتباه محض است. نه سوفوکس در زمان خودش مترجم و اینترنت داشته است، نه شکسپیر و نه بسیاری از نمایشنامهنویسان جدید. میبینیم که اگر نمایشنامهای مثل «ژاک و اربابش» داستاننویس مطرحی همچون میلان کوندرا، به چندین زبان دنیا ترجمه و اجرا شده است، قطعا این گونه نبوده است که خود او به سراغ مترجمان برود و متن خود را برای آنها ایمیل بکند! طبیعتا آدمها رفتهاند سراغ کوندرا. برای فراتر رفتن از سطح ایران باید صبور بود تا این اتفاق، یا خودش رخ دهد یا اصلا این تفکر را کنار گذاشت؛ یا چنین اتفاقی بعدا میافتد یا اصلا نمیافتد. البته این که نمایش را در شهرهای دیگر اجرا کنیم، متفاوت است. این اقدام یکی از وظایف ما است.