دیباچه: محمدرضا رحمانی، کارگردان میانسالیست که با فیلم کوتاه «عروسک» نوید آمدن یک فیلمساز درخشان را به سینمای ایران و مخاطبانش داد. فیلمی که در جشنوارههای متعدد غربی درخشید و با استقبال منتقدان خارجی مواجه شد. رحمانی با «ستایش» اولین کارگردانی فیلم بلندش را تجربه کرد و سپس «دلخون» را ساخت که منتقدان، نصفهونیمه دوستش داشتند. او این روزها با فیلم متفاوت «گاهی» در هنر و تجربه حضور دارد. فیلمی که بدون فیلمبردار ساخته شده و تجربه متفاوتی را در کارنامه این فیلمساز ثبت کرده است. رحمانی در حال حاضر مشغول رایزنی با سرمایهگذار برای فیلم چهارم خود است. گفتوگوی ما با این فیلمساز تجربهگرا را در ادامه میخوانید...
فیلم کوتاه «عروسک» و موفقیتهایاش در جشنوارههای جهانی؛ باعث شد تا در میان سینماگران شناخته شوید...
«عروسک» فیلم کوتاهی بود در مورد بمباران شیمیایی حلبچه. روایتگر دختربچهای که عروسکش را گم میکند و دنبال آن در فضای بمباران شده و شیمیایی، میگردد. فیلم در فضای طبیعی کردستان، ساخته شد و موضوعی انسانی را پیگیری میکرد. فکر میکنم دلیل دیده شدن این فیلم در جشنوارههای بینالمللی، همذات پنداری انسانهای مختلف و نژادهای گوناگون با آن بود.
و با ساخت «ستایش» اولین تجربه سینمایی را پشت سر گذاشتید...
راستش، «ستایش» اولین پروژه من نبود و قبل از آن قرار بود کار دیگری را انجام بدهم و پس مدتها کشوقوس بلاخره سر از «ستایش» در آوردم!
کیانوش عیاری، تهیهکننده این فیلم بودند. آیا در این پروژه به شما کمکی کردند؟
ایشان آن روزها درگیر سریال «روزگار غریب» بودند و سرشان حسابی شلوغ بود. یکیدوبار برای فیلمنامهام از ایشان مشاوره گرفتم، اما به غیر از این دیگر فرصتی پیش نیامد.
چه شد که بعد از «دلخون» هفت سال فیلم نساختید؟
این وقفه در سینما، امری طبیعی است و اکثر کارگردانها با این موضوع آشنا هستند. البته پس از «دلخون» دو پروانه ساخت گرفتم و مدت دو سال هم درگیرشان بودم که هر دویشان به دلایل مالی تعطیل شدند! تعطیل شدن پروژهها به دلیل مشکلات مادی در سینمای ایران وجود دارد و موضوع عجیبوغریبی نیست.
و «گاهی» را ساختید... چه شد به این نتیجه رسیدید که فیلم را با دوربین موبایل بسازید؟
راستش شرایط تولید در فرم و تکنیک فیلم تاثیرگذار است. من هم دنبال راهی بودم که بتوانم فیلمم را با هزینههای کمتری بسازم! ایدههایی از این دست، از جایی شروع میشوند که بدنه اقتصادی سینما نحیف میشود و شما به دنبال راهی برای ارزان تمام شدن فیلمهایتان میگردید. برای ماندن در سینما باید فیلمهای ارزانقیمت ساخت. به نظرم سینماگران میتوانند به جای اینکه منتظر بودجههای میلیاردی باشند، چند فیلم ارزان بسازند.
ایده حذف فیلمبردار چطور به ذهنتان رسید؟
راستش را بخواهید من جریان سینمای دنیا را دنبال میکنم. جریان دگما نودوپنج در سینمای دانمارک که توسط فونتریر و توماس وینتربرگ راه افتاد، هزینهای اضافی را حذف میکرد: فیلمبرداری با دوربین روی دست که سرعت فیلمبرداری را دو برابر میکند. استفاده از نور واقعی و عدم نورپردازی... ممنوعیت استفاده از صداگذاری و گریم و... من هم همیشه دوست داشتم در این راستا حرکت کنم و این جریان برای من انگیزهای شده بود و این سوال را از خودم میپرسیدم: آیا میشود فیلمبردار را حذف کرد؟!
و این کار را کردید...
بله و شد! به نظرم هر تجربهای شدنیست؛ همانطور که قبلا هم شده و کارگردانهایی توانستهاند با بودجه کم، فیلم بسازند. از طرفی این تجربهگرایی قرار نیست، کامل باشد و جریانی شروع میشود و در گذر زمان، دیگران کاملش میکنند. از آنجایی که سینما با سیاست عجین شده است، جریان سینمای مستقل هم به نوعی شکست خورد. فیلمسازی با برچسب کارگردان مستقل مثل مبارزه در میدان جنگ است! رقابتی سنگین و نابرابر که بلافاصله جواب نمیدهد و سالها بعدتر از خود نتیجهاش را نشان میدهد.
لطفا بیشتر توضیح بدهید.
برای مثال: موج نو فرانسه با آن کارگردانهای بزرگ شکست خورد، ولی راه آنها را سینماگران کشورهای بیپول آمریکای جنوبی ادامه دادند و با استفاده از دوربین روی دست، سرعت فیلمبرداریهاشان را دو برابر کردند. استفاده از این تکنیکها باعث شد تا کارگردانهای آمریکای لاتین دست به خلق فیلمهای درخشانی بزنند و سینمای خودشان را سر زبانها بیاندازند. البته در ایران هم از این روش استفاده شد.
هالیوود کارگردانهای مستقل را جذب خودش میکند...
دقیقا همینطور است. کارگردانهای خوبی که ظهور میکنند و خارج از ساز و کار و بدنه هالیوود فیلم میسازند، سریعا توسط هالیوود جذب میشوند و در این جریان همهگیر حل میشوند! کوئنتین تارانتینو و ایناریتو از کارگردانهایی بودند که هالیوود قورتشان داد!
موافقید که سینما صنعت سرگرمکنندهای است و به ساخت فیلمهای تجاری نیاز دارد؟
حق با شماست و در حال حاضر هم برخی از کارگردانها افتادهاند توی مسیر ساخت فیلمهای پولساز. در حالی که کارگردانهای مستقل باید پیه همهچیز را به تنشان بمالند و بدانند که شکست تجاری جزو جداییناپذیری از سینمای مستقل است!
میتوانیم از عباس کیارستمی به عنوان یکی از کارگردانهای مستقل سینما نام ببریم؟
عباس کیارستمی پیرو مکتب ژان لوک گدار و از طرفی با سینمای ایران عجین بود... امیدوارم هر چه زودتر سلامتی خودش را به دست بیاورد. ما در دهههای گذشته فیلمسازهای مستقل قَدری داشتیم که بعضیهایشان از میان ما رفتند و بعضیهایشان از ایران... کارگردانهایی، مثل: سهراب شهیدثالث، امیر نادری و... که از نظر اندیشه، حرف برای گفتن داشتند و فیلمسازهای موفقی هم بودند و سینمای ایران را جهانی کردند.
در سینمای امروز ایران، از چه کسانی میتوان به عنوان فیلمسازهای مستقل نام برد؟
خب، محمد شیروانی، شهرام مکری و... از فیلمسازهای جوان مستقل امروز سینمای ایران هستند. آثار این کارگردانها با اندیشه سر و کار دارد و توجهشان به جشنوارههای جهانی و موفقیتهایی از این دست است.
فروش در گیشه و جذب مخاطب، چقدر برای شما اهمیت دارد؟
من خودم را مدعی نمیدانم و باید بگویم که گیشه و استقبال مخاطب از دغدغههایام است.
هفته گذشته پروانه ساخت فیلم جدیدتان صادر شد؛ باز هم سراغ تجربهگرایی رفتهاید؟
سناریو جدیدم روایتی کلاسیک دارد و برخلاف فیلم «گاهی» نیمنگاهی هم به گیشه دارد. سعی کردهام دست به تجربهگرایی هم بزنم، اما معیارهای سینما را رعایت خواهم کرد و در کنار تجربه، سرگرمی را مد نظر قرار دادهام، زیرا مسئله بازگشت سرمایه و درآمدزایی برایم اهمیت دارد.
در آخر: فیلم «گاهی» اینروزها در گروه هنر و تجربه در حال اکران است؛ از نحوه اکران گروه هنر و تجربه و استقبال مخاطبان رضایت دارید؟
راستش از استقبال و فروش فیلم بیخبرم اما در مورد گروه هنر و تجربه باید بگوبم: با اینکه شروع کار بوده ولی خوب پیش رفته و هنوز در حال آزمون و خطا است. روزی که گروه هنر و تجربه تبدیل به یک پاتوق برای فیلمها و مخاطبانشان بشود، به موفقیت رسیده است. سینمای مستقل نیاز دارد تا پاتوق بشود و آدمها مدام فیلمها را ببینند.