اردوگاه قدیسان (The Camp of the Saints)، نوشته ژان راسپای (ٔ ۵ جولای ۱۹۲۵–۱۳ ژوئن ۲۰۲۰) رمانی است که در سال 1973 منتشر شد و به موضوع مهاجرت گسترده به کشورهای غربی اشاره دارد.
دیباچه-محمدحسن گودرزی: مهاجرت گسترده از سایر نقاط، یکی از مسائلی بوده که در سالهای اخیر و به خصوص در کشورهای اروپایی موضوعی جنجالی و مورد بحث بوده است. بسیاری از مخالفان حضور مهاجران در کشورهای غربی، به عدم ادغام بیشتر مهاجران در فرهنگ و جوامع خود تاکید دارند و اعتقاد دارند که برخلاف ادعاهایی در مورد غنیتر شدن فرهنگ کشورهای میزبان مهاجران، تامین نیروهای کار و جبران رشد پائین جمعیت، در نهایت ورود گسترده مهاجران در نهایت باعث زوال و نابودی فرهنگ و تمدن کشورهای غربی و جایگزینی آن با فرهنگی کاملا متفاوت و متناقض خواهد شد.
نگرانی در مورد مهاجرت گسترده به سالهای اخیر خلاصه نمیشود. برخی از متفکران غربی از سالها پیش و در آثار و نوشتههای خود به این موضوع و خطرات ادعایی آن اشاره کردهاند. اردوگاه قدیسان (The Camp of the Saints)، نوشته ژان راسپای (ٔ ۵ جولای ۱۹۲۵–۱۳ ژوئن ۲۰۲۰) رمانی است که در سال 1973 منتشر شد و به موضوع مهاجرت گسترده به کشورهای غربی اشاره داشت.
اردوگاه قدیسان با داستان گروهی از کشیشان کاتولیک در کلکته ی هند آغاز میشود که به سرپرستی گرفتن کودکان هندی توسط بلژیکیها به عنوان نوعی عمل خیر تبلیغ میکنند. هنگامی که دولت بلژیک متوجه می شود که تعداد کودکان هندی که در بلژیک بزرگ شده اند تنها در پنج سال به 40 هزار نفر رسیده است، تلاش میکند تا مهاجرت را متوقف کند.
به تدریج تعداد زیادی در صدها کِشتی که زمانی متعلق به قدرتهای اروپایی بودند و اکنون فقط برای تردد رودخانهها مناسب هستند، سوار شده و به سوی کشورهای غربی و اروپا حرکت میکنند. در حالی که کشتی ها از تنگه سیلان عبور می کنند، هلیکوپترها در بالای سرشان حرکت کرده و تصاویری از مهاجران روی کشتی میگیرند تا در اروپا منتشر شوند.
با عبور این ناوگان از اقیانوس هند، اوضاع سیاسی در فرانسه پرتنش میشود. با گذشت زمان، روزنامه نگاران شروع به نوشتن کردند که ناوگان مهاجر با ماموریت "غنی سازی، پاکسازی و رستگاری غرب سرمایه داری" است. همزمان با ستایش ناوگان توسط کسانی که در پاریس هستند، مردم جنوب فرانسه که از ورود مهاجران وحشت کرده بودند، به سمت شمال فرار میکنند. هنگامی که مهاجران از تنگه جبل الطارق عبور میکنند، رئیس جمهور فرانسه دستور می دهد تا نیروهای نظامی به جنوب بروند و برنامه خود را برای عقب راندن آنها به مردم اعلام میکند. با این حال، در وسط بیانیه او تغییر لحن داده و از سربازان میخواهد که به جای پیروی از دستورات از وجدان خود پیروی کنند. اکثر نیروها بلافاصله پستهای خود را ترک کرده و به غیرنظامیانی میپیوندند که به شمال فرار میکنند و جنوب به سرعت توسط مهاجران تسخیر می شود.
مهاجران راه خود را به سمت شمال طی می کنند، بدون اینکه تمایلی به ادغام با فرهنگ فرانسوی داشته باشند، اما همچنان تقاضای زندگی استاندارد در جهان اول را دارند. قوانین را زیرپا گذاشته و کسانی که از حضور آنها استقبال نمیکنند، صاحبان کارخانه و مغازه داران را میکشند. از سوی دیگر مهاجرانی که قبلاً در اروپا زندگی میکنند و همچنین گروههای مختلف چپ و آنارشیست به این گروه از مهاجران ملحق میشوند. در سرتاسر غرب، تعداد بیشتری از مهاجران وارد میشوند و بچهدار میشوند و به سرعت رشد میکنند و از سفیدپوستان بیشتر میشوند. در عرض چند ماه، غرب سفیدپوست تسخیر و دولتهای حامی مهاجران ایجاد میشود. به سفیدپوستان دستور داده میشود که خانهها و آپارتمانهای خود را با مهاجران تقسیم کنند.
در عرض چند سال، اکثر دولت های غربی تسلیم شدهاند. مهاجران در بنادر ساحلی در غرب آفریقا و جنوب آسیا جمع میشوند و به اروپا، استرالیا و نیوزیلند میروند. لندن توسط سازمانی متشکل از ساکنان غیر سفیدپوست معروف به "کمیته مشترک المنافع غیر اروپایی" تصرف شده و این سازمان ملکه بریتانیا را مجبور میکند پسرش با یک زن پاکستانی ازدواج کند.
در پایان مشخص می شود که راوی، این داستان در آخرین پناهگاه دنیای غرب، یعنی سوئیس نوشته شده که آخرین کشوری است که مرزهای خود را باز نکرده است فشارهای بینالمللی از سوی دولتهای جدید غربی، سوئیس هم در نهایت تسلیم میکند. چند ساعت مانده به باز شدن مرز، نویسنده کتاب را به نوه هایش تقدیم میکند، به امید اینکه در دنیایی بزرگ شوند که از نوشتن چنین کتابی شرمنده او نشوند.
انتهای پیام/