۲ نفر از نویسندگان ادبیات کودک و نوجوان با دیدگاههایی مختلف به مسئله حذف نام چهار نفر از چهرههای ادبیات از معابر شهر واکنش نشان دادند.
محمد میرکیانی نویسنده به خبرنگار پایگاه خبری دیباچه گفت: ما نویسندگان زیادی داریم و اگر قرار باشد نام اهالی قلممان روی کوچهها و خیابانها و بزرگراههای شهر گذاشته شود، باید نام افراد زیادی را روی این معابر بگذاریم. در هر صورت نامگذاری معابر شهری با نام نویسندگان مشکلی را از مشکلات مردم و ادبیات حل نمیکند. هماکنون مشکل نویسندگان ما این است که کاغذ ندارند کتابی را چاپ کنند و به دست بچهها برسانند.

او تأکید کرد: به نظر من حتی اگر اسم ۱۰۰ نویسنده روی بزرگراهها، خیابانها و کوچههای شهرها گذاشته شود، مشکلی حل نمیشود و پرداخت به موضوع آن وقتمان را چنان میگیرد که فرصتی برای پیگیری و حل مسائل اصلی باقی نمیماند. بهترین کار این است که کاغذ بیاوریم تا کتاب چاپ شود و به دست بچههای مناطق مختلف کشور به خصوص مناطق محروم برسد.
این نویسنده بیان کرد: در اصل اگر کاغذی برای چاپ و انتشار کتاب نباشد، اسم تعداد زیادی نویسنده هم روی خیابانهای کشور باشد، هیچ فایدهای ندارد.
میرکیانی ادامه داد: نویسنده نیازی ندارد اسمش روی خیابانی باشد، او با آثارش شناخته میشود. باید نام افرادی، چون شهدا و ایثارگران روی بزرگراهها، خیابانها و کوچهها گذاشته شود که اسمی از آنها نیست. امروزه از شهدا غفلت میشود، اسامی آنها باید روی خیابانها، مراکز فرهنگی و مراکز دانشگاهی بیاید.

او گفت: الآن باید دولت را موظف کنند که هر چه زودتر مسئله کاغذ را حل کند. وقتی کاغذ به اندازه کافی نباشد، بسیاری از افراد فعال در بخشهای مختلف صنعت نشر از جمله کارگران چاپخانه، فروشندگان جزء، فروشندگان کل، پیکهایی که کتاب توزیع میکردند و کارگران لیتوگرافی بیکار میشوند.
ما نشانههای زیادی از هنرمندانمان نداریممحمدرضا یوسفی نویسنده به خبرنگار پایگاه خبری دیباچه گفت: ما وقتی به ارمنستان که کشور کوچکی است، سفر میکنیم متوجه میشویم که نه تنها بزرگراهها، خیابانها و کوچههایشان بلکه آپارتمانها نیز با نام نویسندگان و هنرمندان گره خوردهاند؛ مثلا از کنار یک آپارتمان که عبور میکنیم،متوجه میشویم که نویسندهای به مدت یک هفته در آن زندگی کرده است، در اصل برای اهالی شهرهای ارمنستان افتخار است که یادگاری از نویسندگان و هنرمندانشان داشته باشند. ما وقتی به آلمان میرویم قدم به قدم مجسمههای شخصیتهای گوناگون آن کشور را میبینیم، من وقتی در آلمان بودم به یکی از مسئولان آنجا گفتم من میتوانم تاریخ آلمان را با مجسمههایی که در شهرهایتان نصب شده است برای بچهها توضیح بدهم. آنها به زیبایی برای فرهنگشان حرمت قائل هستند، اما به راستی چرا این اتفاق در آن کشورها میفتد، اما در کشور ما نیفتد؟
او افزود: احترام به فرهنگ و اشخاص مختلف برای مردم کشورهای اروپایی یک سنت است، اما برای ما حرکتی از سنت به مدرنیته به حساب میآید و ما نشانههای زیادی از هنرمندانمان نداریم. ما واقعا هیچ نقش برجستهای از فردوسی، خیام و مولوی نداریم.
این نویسنده بیان کرد: ما با نگاه کردن به هنر معماری خودمان با نقوشی از گل و بوته مواجه میشویم. مردم کشورهای اروپایی تصاویر و مجسمههایی از اشخاص مختلف و شناخته شدهشان را برای خودشان حفظ کردهاند یعنی ما میتوانیم تاریخ اسطورهای یونان را به شکل تجسمی در کوچه و خیابانهای این کشور ببینیم.

یوسفی گفت: امروز با تأثیری که جوامع از یکدیگر میگیرند، ساخت یادواره برای چهرههای شاخص برای ما تبدیل به حرکتی شده است که مدرنیسم در مقابل سنت میخواهد انجام دهد. طبیعی است که سنت مقاومت میکند یعنی اگر مسئول شهرداری بخواهد نام هنرمندان را روی بزرگراهها، خیابانها و کوچهها بگذارد، نام هنرمندانی را انتخاب میکند که به باورشان قابل قبول هستند مثلا نام اتوبانی را اتوبان آل احمد میگذارند یعنی یک باور ایدئولوژیک روی قضیه نامگذاری معابر شهری با نام نویسندگان، هنرمندان و اشخاص برجسته دیگر کشورمان سوار است. این باور یک باور فرهنگی و سیاسی منطقی نیست.
او ادامه داد: در اصل گروهی در کشور وجود دارند که میخواهند در همه جا نامشان نمود داشته باشند. اعضای این گروه به عنوان مسئولان شهری تلاش میکنند نام افرادی با باورهای شبیه به خودشان را روی معابر شهری بگذارند؛ مثلا من معمولا به کانون پرورش فکری کودکان که در خیابان خالد اسلامبولی «وزرا» است، میروم و بارها با خودم فکر کردهام چه نسبتی با خالد اسلامبولی دارم. من اصلا او را نمیشناسم پس چرا از نام شخصیتهای فرهنگی، بومی و ملی کشور خودم برای نامگذاری معابر استفاده نمیشود.
این نویسنده بیان کرد: به نظرم افرادی که امضایشان پای بخشنامههایی چون ممنوعیت نامگذاری معابر شهری با نام برخی از هنرمندان، نویسندگان و اشخاص شناخته شده دیده میشود، فردا در مقابل افرادی چون فردوسی، مولوی و شجریان سرافکنده خواهند بود. آنها فرهنگ ملی را نمیشناسند و به نظر من ریشه کارشان بیشتر در بیسوادی است زیرا اگر بنشینند و ادبیات معاصر را بخوانند، متوجه میشوند خالد اسلامبولی به مملکت ما بیشتر خدمت کرده است یا استاد شجریان؟
گزارش از : نسرین خدایاری