علی ناصری : مجموعه «داستان اسباببازیها» دیگر به یک مجموعه انیمیشن سینمایی مهم تبدیل شده که جایگاهی ویژه در تاریخ سینما دارد. حال «داستان اسباببازیها» میتواند در کنار شاهکارهایی، چون «پدرخوانده»، «ارباب حلقهها»، «ایندیانا جونز» و... قرار بگیرد و به عنوان مطرحترین و بهترین مجموعه انیمیشن سینمایی تاریخ میتوان از این مجموعه نام برد.
حتی امروز که نقش اسباببازیهایی از جنس « وودی» و « باز » در بازیهای کودکان بسیار کمرنگ شده «داستان اسباببازیها» میتواند برای کودکان امروز جذاب باشد و حتی با الهام از چنین وضعیتی میتواند ایدهای درباره زندگی اسباببازیهای دوست داشتنی قصهاش داشته باشد و قصهای نو تعریف کند. انیمیشنهایی، چون «رالف خرابکار» را میتوان الهام گرفته از «داستان اسباببازیها» دانست که شاید قصه اسباببازی کودکان امروزی را تعریف میکند،«داستان اسباببازیها» اگر میخواهد کودکان امروز را هم مخاطب خود گرداند باید داستانی امروزی برای « وودی » و دوستانش داشته باشد تا ارتباط نسلهای متعدد با این سری انیمیشن حفظ شود و همچنان بتواند به عنوان اثری دیدنی توجه مخاطبان سینما را به خود جلب کند، چرا که جدیدترین قسمت از انیمیشن «داستان اسباببازیها» با ایدههای تکراری و الگویی که قبلاً از آن استفاده شده پتانسیل ادامه دادن این مجموعه را در قالب قسمتهای ۵ و ... کم میکند.
«داستان اسباببازیها ۴» در ادامه قسمتهای قبلی هر چند با ایدهای کهنه، اما پر تنش به داستانی پرداخته که با حال و هوای منحصر به خود به شکلی جذاب و دیدنی روایت میشود. هر چند که «داستان اسباببازیها ۴» نسبت به قسمت سومش از ایدههای روایی کمتری برخوردار است و به طور قطع نمیتواند در حد و اندازههای قسمتهای قبلیاش باشد، اما میتوان این انیمیشن سینمایی را تا امروز بهترین انیمیشن سینمایی سال ۲۰۱۹ دانست که به طور قطع میتواند جزو نامزدهای اصلی بهترین انیمیشن اسکار امسال باشد.
مجموعه «داستان اسباببازیها» دیگر به یک شکل روایی انحصاری در دنیای انیمیشن رسیده، مخاطب آگاه به این مجموعه به خوبی میداند با دنیایی از اتفاقات و ماجراها همراه خواهد بود. فیلمنامهنویسهای این قسمت از «داستان اسباببازیها» با نسل جدیدی همراه است و به نظر میرسد « جان لستر» و «
اندرو استنتون »به عنوان دو نویسنده که در قسمت سوم این مجموعه نیز حضور داشتهاند ردپایی از خود در قسمت چهارم به جا گذاشته، اما آنچه که مشخص است، گروه ضعیفتری است که نسبت به قسمتهای قبلی در نگارش فیلمنامه این اثر حضور دارند.
« جاش کولِی » به عنوان کارگردان در این قسمت از این فیلم سینمایی شاید تجربه کافی را ندارد، اما به خوبی توانسته در خلق موقعیت و فضای قصه موفق عمل کند. به طور کلی گروه سازنده این انیمیشن سینمایی نامهایی در حد و اندازههای «داستان اسباببازیها» نیستند و جوانتر و کمتجربهتر به نظر میرسند و شاید همین موضوع است که باعث شده شاهد اثر ضعیفتری نسبت به دیگر قسمتهای این مجموعه باشیم.
استتیک تعریف شده در فضاسازی و تعریف موقعیت قسمتهای قبلی در این قسمت کمی تغییر پیدا کرده و کاراکترهای اسباببازی در ارتباطی بیشتر در قصههایشان با انسانها قرار دارند و فضایی که بین دنیای اسباببازیها و انسانها به وجود آمده و دو قصه و دو دنیای متفاوت را در یک لحظه روایت میکند در «داستان اسباببازیها ۴» کمی به هم نزدیکتر شده است. این بار ارتباطی که بین اسباببازیها و انسانها وجود دارد بیشتر حس میشود و دغدغه به وجود آمده ارتباط بین اسباببازیها و انسانها را بیشتر میکند. این بار اسباببازیها تنها قصد نجات خود را ندارد، آنها به ارتباط با انسانها یا صاحبانشان فکر میکنند.تلاش اسباببازیها برای برقراری ارتباط با انسانها شکل و شمایلی صرفاً ماجراجویانه را از فیلم گرفته و برخی پیامهای اخلاقی را به فیلم اضافه کرده که منجر به یکی از نقاط ضعف و در عین حال برخی مواقع از نقاط قوت «داستان اسباببازیها ۴» شده است.
کمتر انیمیشن سینمایی را میتوان مثال زد که ایدهای چنین خاص و پربار برای قصهپردازی داشته باشد و میبینیم که «داستان اسباببازیها» همچنان از ایده خاصش بهره برده و دیدنی و پرطرفدار است. ایدهای کاملاً سینمایی که اگر قرار بود در قالب یک اثر ادبی روایت شود قطعاً اثری عقیم و خام بود چرا که کاملاً سینمایی است و داستانی به شدت سینمایی دارد، «داستان اسباببازیها» همواره به ایده سینمایی خود تکیه داشته و این بار نیز همین موضوع فیلم را از تبدیل شدن به یک اثر ضعیف نجات داده، اما چهارمین قسمت از این مجموعه را میتوان ضعیفترین قسمت آن دانست. فیلم سینمایی « جاش کولِی » از الگوی قسمت قبلی «داستان اسباببازیها» پیروی میکند و همین الگوی تکراری نو بودن ایده که معمولاً از نکات مثبت این سری انیمیشن بوده را گرفته. اسباببازیها مثل قسمت قبل در محیطی ناآشنا و مرموز با عروسکهایی که وجههای خبیث و منفی دارند گرفتار قصهای شده که باید خود را نجات داده و در نهایت به صاحب اصلی خود برسانند.پایان «داستان اسباببازیها ۴» دیگر بعد تراژیک قسمت قبلیاش را ندارد، اما به شکلی غافلگیرکننده به پایان میرسد که میتواند نوید قصهای متفاوت را در قسمت پنجم این انیمیشن دهد.
با توجه به فضاسازی در فیلمنامه که خود از اصلیترین نکات فیلمنامههای انیمیشن به حساب میآید پیشروی قصه در آثار بزرگ به گونهای که فیلمنامهنویس مدنظر دارد، نخواهد بود. قصه، فضایی خلق کرده که امکان دارد فیلمنامهنویس برای تغییر و یا حفظ سرنوشت کاراکترهایش منطق داستانی اثرش را از بین ببرد و این اتفاق در «داستان اسباببازیها ۴» رخ میدهد. همانطور که در قسمتهای قبلی تلاش بر فاصله گرفتن از این موضوع بود،در قسمت جدید این اثر سازندگان با ترفندهایی مثل استفاده از سموری که در بین مردم حرکت میکند، اما واقعی نیست و در واقع ماشینی است که اسباببازیها رانندهاش هستند اهرمی برای فرار از گرههای بازنشدنیاش ساخته که به فضاسازی اثر لطمه وارد کرده و به نوعی قوانین دنیای «داستان اسباببازیها» را بر هم زده و به همین دلیل میبینیم دیگر اسباببازیها برای فرار از موقعیتهای حساسی که دارد و مجبور به هدایت انسانها به سمت اهدافشان هستند از فکر و خلاقیت کمتری برخوردار بوده و به نظر میرسد گروه فیلمنامهنویسهای این انیمیشن سینمایی دیگر مثل گذشته زمان چندانی برای قصهپردازی صرف نکردهاند.
با وجود این مسائل نمیتوان «داستان اسباببازیها ۴» را اثری ضعیف دانست. کارگردانی جاش کولی و قصهای که روایت میشود بدون در نظر گرفتن دیگر قسمتهای این مجموعه میتواند قابل قبول باشد و با کنار گذاشتن انتظار شکل گرفته از سازندگان این مجموعه که خلق اثری به نقص است، «داستان اسباببازیها ۴» را میتوان انیمیشنی دیدنی دانست.