فاطمه شعبانی : داستانهای جنگی و داستانهایی که
پیرامون جنگ نوشته میشود خصوصا اگر رگه هایی از عشق را در خود داشته باشد بیشتر
اوقات با استقبال خوب مخاطب روبرو میشود. تجربه نشان داده است این داستانها اگر
تبدیل به فیلم و سریال شود مخاطبان زیادی را پای تلویزیون می نشاند. چندی قبل شاهد
پخش سریال موفق گرگ و میش از شبکه سوم سیما بودیم که مورد توجه بخش عظیمی از مردم
قرار گرفت و بسیاری داستانش را تا آخر
دنبال کردند. بدون شک یکی از دلایل موفقیت سریال، فیلمنامه خوب و قوی آن بود. «مونا
انوری زاده» نویسنده فیلمنامه سریال گرگ و میش سابقه نوشتن چندین تله فیلم و سریال
ستایش 2 را درکارنامه خود دارد. گفتگوی «دیباچه» با انوری زاده را بخوانید.
نوشتن فیلمنامه گرگ و میش چقدر طول
کشید؟
واقعیتش 6 سال طول کشید! جرقه کار سال 1390-1391
در ذهنم زده شد و یک مدت در شوراهای مختلف و تلویزیون بلا تکلیف بود و درگیر تغییر
مدیریتها میشد و مسکوت میماند اما به طور مستمر از بهار 1394 نگارش را تحت
مشاوره آقای اسعدیان شروع کردم و شهریور 1397 تمام شد.
چی شد آقای اسعدیان ساخت سریال را قبول کردند؟
خوشبختانه وقتی فیلم نامه در شورای تلویزیون
مطرح میشود که اقای اسعدیان اعضای آن شورا بودند و ظاهرا ایشان از مدافعان جدی
این طرح بودند که تصویب بشود و این پتانسلی خوبی دارد و خیلی دفاع می کنند تا طرح
تصویب شود. آقای « بخشی» که مدیر بودند به ایشان میگویند شما که اینقدر مدافع این
فیلمنامه بودید مثل مشاور کنار فیلمنامه نویس قرار بگیر تا فیلمنامه به سرانجام
برسد. ایشان ابتدا به صورت مشاوره به پروژه اضافه شد و مدتی تحت مشاروه آقای اسعدیان به
روال افتاد. تا اینکه آقای بخشی به آقای اسعدیان پیشنهاد دادند که شما که اینقدر
خودت مشاوره میدهی بیا خودت کارگردانی کن. آقای اسعدیان هم گفته بود اگر فیلمنامه
به نقطه دلخواهم برسد این کار را میکنم. تا اینکه تابستان 1394 به عنوان کارگردان اضافه شدند.
از میان
شخصیتهای سریال گرگ و میش کدامیک واقعی بودند و خودتان دیده بودید؟
هیچ کدام از این شخصیتها واقعی نبودند
اما پراکندههایی از شخصیتهای بودند که خوانده و شنیده بودم و مثل تکه های پازل
کنار هم گذاشتم اما هیچکدام از شخصیتها نبودند که بگویم این شخص وجود خارجی داشته
و من ازش الهام یا این شخصیت را وام گرفته ام.
سن شما سنی نیست که دوران دفاع مقدس را درک کرده
باشید اما کسانی که دوران جنگ را دیده اند وقتی سریال را میدیدند یک نکات ریزی در
سریال بود که حس میکردند کسی بوده که این نکته های ریز را به چشم دیده و دقت کرده
است، درحالی که خیلی از فیلمسازها به این مسایل دقت نمیکنند شما مطالعه کرده
بودید یا کسی برای شماتعریف کرده بود؟ درکل از کجا آمده بود؟
من به خاطر علاقه و دغدغه شخصی که دارم، خاطرات
همسران و مادران شهدا را مطالعه میکنم برنامه نیمه پنهان ماه تلویزیون را مرتب می
بینم. خوبی دهه 60 این است که منابعش زنده هستند مادران و پدران در قید حیات هستند و همچنان حافظه روشنی به آن
دهه دارند و رسیدن به جزئیات علی رغم اینکه کار سختی است اما غیر ممکن نیست. از
طرفی کارگردانی کنار من بود که دهه 60 را درک کرده بود و سن و سالش جوری بود که
دوره زمانی و حافطه روشن داشت. طراح لباس، طراح صحنه و همه دست اندرکاران سریال که
حضور داشتند هم تحقیقات خوبی کرده بودند هم حافظه روشنی داشند. همه اینها دست به
دست هم داد تا به دهه 60 نزدیک بشویم.
بهترین بازخوردی که از سریال گرگ و میش یا ستایش
دیدید چی بود؟
ستایش ماجراهای غم انگیزی داشت. تصویر زنی مستقل
که با مشکلات عدیده ای روبرو میشد. یکبار خانمی از کرمانشاه به من تلفن کرد که
خانم دمت گرم من یک پدر شوهری دارم که دقیقا همینجور است و مثل حشمت فردوس میماند
برایم جالب بود. موقع پخش سریال گرگ و میش بازخوردهای خیلی خوبی از خانمها داشتم
که وقتی جدایی یاسمن و سروش اتفاق افتاد خیلی از طرف خانمها پیام داشتم که بالاخره
در تلویزیون نشان دادی یک خانم اگر شوهرش خیانت میکند یا از لحاظ مالی کج میرود
مجبور نیست به خاطر بچه هایش بسوزد و بسازد میتواند جدا بشود و برود دنبال زندگی
اش! این جالب بود که صدای بخشی ازخانم ها شدم.
فیلمنامههای شما تقریبا همه به نوعی زن محور
هستند، شما چه زنهایی را ستایش میکنید؟
من نه کارمند جایی هستم و نه قرارداد
پروژه ای با کسی دارم اما برایم مادران و
همسران شهدا ستایش برانگیزند.
گرگ و میش و قبل تر، ستایش نشان داد اگر سریالی
خوب باشد مردم ومخاطب را پای تلویزیون می کشد. اینکه مخاطب به جای تلویزیون ایران
شبکه های ماهواره ای میبیند به دلیل این است که ما برنامه های پرکشش نداریم.
ما پتانسلی نگارش چنین سریال های را داریم؛
سریال بانوی عمارت هم ثابت کرد چنین اتفاقهایی میتواند بیفتد. قبلا هم سریالهای
پرمخاطب داشتیم مثل مدار صفر درجه، سریالهای که آقای فتحی ساخته است. اینکه مخاطب
به سمت دیگری می رود بخشی به به خاطر این است که من فیلم نامه نویس مجبورم کار کنم
این کار را بنویسم و بروم کار بعدی را
شروع کنم تا زندگی ام را تامین کنم. این باعث میشود که برای کارم وقت و انرژی
زیاد نگذارنم و صرفا کارم به عنوان منبع درآمد نگاه کنم. من یک نفرم که 5-6 سال از
عمرم را میگذارم و چیزی مینویسم که بتوانم سرم را بالا بگیرم. اما همکاران زن و
بچه دارند باید زندگی شان را تامین کنند چاره دیگری ندارند جز اینکه بنویسند و سمت کار بعدی بروند. اگر من فیلمنامه نویس تامین باشم و وقت
کافی داشته باشم فیلمهای زیادی را ببینم، کتاب بخوانم، سفر بروم در جامع بگردم تا سوژه
جذاب پیدا کنم، می توانم فیلمنامه خوب بنویسم در نتیجه میتوانیم سریال پرمخاطب
بسازیم.