به گزارش دیباچه، این نویسنده که به تازگی رمان «شولا» را
منتشر کرده است، درباره تب نوشتن و نویسنده شدن اظهار کرد: ما
تب نویسندگی نداریم بلکه تبِ داشتنِ کتاب داریم، زیرا نویسنده بودن معنا و تعریفی دارد،
نیازمند ملزومات و میزانی از تحصیلات است، علاوه بر آن به تمرین و ممارست در نوشتن
احتیاج دارد و فرد باید عرصه نویسندگی را جدی
بگیرد.
او افزود: البته چاپ کتاب نیز برای خود
تعریفی دارد. بعد از نوشتن کتاب، آن را به ناشر میسپارند و ناشر بعد از خواندن کتاب
و با توجه به قابلیتهایی که کتاب دارد حاضر میشود بر روی آن سرمایهگذاری و دستمزد
نویسنده را پرداخت کند، بعد از چاپ کتاب نیز نسبت به توزیع آن در بازار اقدام کند تا
به دست مخاطب برسد. اینکه فردی بخواهد مطالبی را که در فضای مجازی نوشته، سرهم کند
و غالبا با هزینه شخصی خود آنها را منتشر کرد، نامش کتاب داشتن هم نیست؛ آنها در
ظاهر صاحب کتاب هستند.
میرمیرانی تأکید کرد: سرهم کردن
نوشتههایی که در فضای سایبری منتشر
شدهاند و چاپ آنها با هزینه شخصی به هیچهنوان کتاب داشتن نیست چه رسد به نویسنده
بودن، این کار در حد خرید از فلان فروشگاه معروف و پوشیدن لباس از یک برند است برای
جلب توجه کردن.
او در ادامه اظهار کرد: گوشیمحور شدن اینترنت از طرفی و کمهزینه شدن مکالمات از
طرف دیگر باعث فراگیر شدن نوشتن شد که این
فراگیر شدن نوشتن صدماتی را در پی داشت؛ مثلا باب شدن اشتباهات بسیار در ادبیات نوشتاری مانند هکسره.
زمانی که نوشتن در جامعهای که اکثریت باسواد دارد به این شکل درآمده است، طبیعی است
که افرادی بخواهند نوشتههایشان را صرف نظر از اینکه قابلیت کتاب شدن دارند یا خیر،
به شکل تفاخر ارائه دهند.
این نویسنده افزود: به نظر برخی دوستان هرکاری که بدون زحمت حاصل شود خوب است،
آمادهخوری و کار بدون سواد خوب است. زمانی
که چاپ کتاب اینقدر ساده است و میشود به راحتی صاحب کتاب شد، چرا کتاب نداشته باشند؟
او درباره اینکه چگونه میتوان نویسندگانی
را که در کتاب اول متوقف شدهاند در مسیر درست قرار داد، گفت : اگر دوستان با این نیت
که یک کتاب هم داشته باشند کتاب چاپ کنند مانند داشتن فلان برند لباس، نوشتن نیز برایشان
هوس است و برای هوس یک کتاب کافی است، اما این گفته من به این معنا نیست که هرکسی یک
کتاب دارد برای هوس خود شروع به نوشتن میکند.
میرمیرانی با بیان اینکه در جامعهای زندگی
میکنیم که اقبال به کتاب زیاد نیست، افزود: این اتفاق کار را برای نویسنده شدن سختتر
میکند. تب نویسندگی در ایران رایج نمیشود زیرا نویسندگی خیلی دشوار است و صبوری و
دندان در جگر نهادن، خواندن و نوشتن و باز نوشتن میخواهد. نویسنده حتی نبود اقبال
متناسب از سوی مخاطب را باید به جان بخرد تا در طول سالیان طولانی ردای نویسندگی بر
تن کند.
او یادآور شد: کسی که واقعا به نویسندگی
علاقه دارد سختیها را به جان میخرد و اگر
استعدادکی هم داشته باشد راه خود را پیدا میکند و نیازی به ننه من غریبم هم نیست که من مستعد بودم و دولتآبادی نشدم. دولتآبادی
مگر چگونه دولتآبادی شد؟ پارتی داشت؟ کسی دستش را گرفت؟ مگر جز این است که از روستایی
از دل خراسان آمده و به دور از کلاسها و گعدهها قلم زده و پیش رفته است؟
این نویسنده تأکید کرد: نویسنده شدن به دلیل سختیهای بسیاری که دارد و دیده
شدن در این عرصه هم کم است، هیچگاه به تب
تبدیل نمیشود. متأسفانه دوستان سرنا را از سرگشادش میزنند. برخی با تیراژ کم کتاب آن هم به هزینه خود به مدد
فضای مجازی به زور میخواهند دیده شوند تا بگویند ما چه آدمی هستیم که کتاب داریم! آنها میخواهند
با خرید وجهه فرهنگی دیده شوند. نتیجه این اتفاق میشود تککتاب و هوسناک بودن چاپ
کتاب. نباید نام آن را بگذاریم تب نویسندگی؛ این تب برای دیده شدن در فضای سایبری است.
او با بیان اینکه کارگاههای نویسندگی
را قبول ندارد، خاطرنشان کرد: فن را میشود آموزش داد اما هنر قابل آموزش نیست. خیلیها
کلاس نقاشی میروند و چیزهایی نیز میکشند اما نقاش نمیشوند. به نظرم کارگاه نویسندگی
بیشتر کمکحال اقتصادی دوستان نویسنده است و یا کسانی که در قید فرضیات هستند و کار
کتاب نمیکنند. اینها را حاشیههایی بر متن میدانم. کسانی که استعداد داشته باشند
اگر به این کلاسها بروند نویسنده نمیشوند زیرا این کلاسها فرم و قالب یک نویسنده
را به خورد شاگردان میدهند تا فرمشان شبیه به فلان نویسنده شود.
میرمیرانی گفت: هنر کلاسبردار نیست، اگر
نویسندگی را یک هنر بدانیم از این کلاسها چیز قابل عرضهای بیرون نمیآید. اگر نویسندهای
هم از دل این کلاسها بیرون آمده، اگر کلاس نمیرفت شاید نویسنده بهتری میشد.
او در پاسخ به اینکه چگونه میتوان نارضایتی
از میزان کتابخوانی در جامعه و رغبت زیاد به نوشتن را کنار هم قرار داد، بیان کرد:
از دوست ناشری شنیدم تعداد عناوین کتابی که به
زبان انگلیسی در سال منتشر میشود ۱۰۰ هزار
عنوان است و این تعداد در زبان فارسی ۵۰هزار عنوان است که
اگر اینگونه باشد واقعا حیرتانگیز است، زیرا جمعیت کشورهای فارسیزبان و اینکه کتابهای
فارسی به زبانهای دیگر ترجمه نمیشود نشان میدهد که یک جای کار میلنگد که من به
آن میگویم عنوانهای کاذب که چاپهای زیر ۵۰۰ نسخه
دارند.
این نویسنده افزود: بیشتر کتابهایی که شمارگانشان زیر ۵۰۰ نسخه
است در بازار توزیع نمیشوند و فقط در کارنامه کار یک انتشارات قرار میگیرند؛ در واقع
کتابی بیرون نمیآید. از طرفی ما مخاطب کم داریم
و از طرف دیگر عناوین واقعی نیست و بیشتر به درد اداره آمار میخورد. ما کتابفروشی
بزرگ کم داریم و کتابفروش مجبور میشود به جای ۱۵ جلد
دو جلد کتاب بگیرد و دو جلد کتاب به چشم نمیآید که به فروش برود و در قفسهها گم میشود.