يکشنبه ۰۹ ارديبهشت ۱۴۰۳  |  Sunday, 28 April 2024

دیباچه

کد خبر: ۴۶۹۵۸
تاریخ انتشار : ۳۳ : ۱۳ - ۲۸ مرداد ۱۳۹۶
خدیجه گفت: 5 سال است که در این مزرعه زندگی می‌کنم. مدتی بود ناراحتی اعصاب گرفته بودم. شب‌ها فکر و خیال به سرم می‌زد. سواد که ندارم. حالا حتماً که نباید درس خواند و دکتر و معلم شد. بالاخره من هم باید برای خودم سرگرمی‌ای دست و پا می‌کردم. به همین خاطر، همین‌طوری شروع کردم به درست‌کردن عروسک.

به گزارش دیباچه، «خدیجه عباسی مزرعه میر»، زنی 55 ساله است که دو سالی است با پارچه‌های بی‌مصرف، کهنه‌لباس‌، آهن‌پاره، و خرده‌ریزهایی از این طرف و آن طرف به درست کردن عروسک‌هایی مشغول است. او از اهالی اردکانِ یزد است، ولی 5 سالی است که با شوهرش، به یکی از دهات اردکان در مزرعه‌ «هاشمی نصب» در جاده‌ی چوپانان نقلِ مکان کرده، و در آنجا با غاز و مرغ و گوسفندهایش اوقاتش را می‌گذارند. در این مزرعه فقط همین زن و شوهر زندگی می‌کنند. خدیجه، از بچگی به کار روی قالی مشغول بوده، و قالی‌های ابریشمی زیادی را به تنهایی بافته است، اما چند سالی است که با بالارفتن سن و فرسوده‌شدن مهره‌های کمر و گردنش، از این کار دست کشیده و به عروسک‌سازی در این مزرعه روی آورده است. در جلو خانِ کلبه‌شان، عروسک‌هایی قد کشیده‌اند که ساخته‌ی تلاش دو ساله‌ی این زن است.

روزگار خوش خدیجه خانم و عروسک هایش+عکس

خدیجه گفت: رخت و لباس‌هایی که در هرجا بی‌مصرف افتاده را برمی‌دارم و همین‌طور دیمی چیزهایی با آن‌ها درست می‌کنم، ولی برای پیدا کردن این رخت‌ولباس‌های کهنه خیلی اذیت می‌شوم. الان 5 سال است که اینجا زندگی می‌کنم و از شهر فاصله گرفته‌ام. تقریباً 2 سالی است که مشغولِ درست کردن عروسک شده‌ام. مدتی بود ناراحتی اعصاب گرفته بودم. قالی هم با خودم آورده بودم اینجا که ببافم، ولی مهره‌های گردن و کمرم عیب کرده بود و دکتر از قالی بافتن منع‌ام کرده بود. آمده بودم اینجا ولی کاری نداشتم بکنم. شب‌ها فکر و خیال به سرم می‌زد. سواد که ندارم. حالا حتماً که نباید درس خواند و دکتر و معلم شد. بالاخره من هم باید برای خودم سرگرمی‌ای دست و پا می‌کردم. به همین خاطر، همین‌طوری شروع کردم به درست‌کردن عروسک.

این خانم اردکانی، درباره‌ی عروسک‌هایش توضیح داد و گفت: اولین عروسکی که ساختم اسمش را گذاشتم «حنا». سید، صاحب مزرعه‌ی بغلی، دو سال و نیم پیش به من گفت که عروسکی برایش درست کنم. این عروسک را در مزرعه‌اش درست کردم و گذاشتم همان‌جا بماند. الان بعد از چند سال لباس‌هایش آفتاب خورده و وضع خوبی ندارد. دوباره سید به من سفارشِ عروسک دیگری داد. گفت برایم «بوتیما» درست کن. «بوتیما» یکی از آدم‌بداخلاق‌های سریال یوسف بود. من هم یک عالمه لباس جمع کردم و در شکمش گذاشتم، و خلاصه «بوتیما» درست شد. خیلی سنگین شده بود. بعدِ دو سال باد شدید آمد و همین‌طور سه، چهار ماه این بیچاره در بیابان دراز به دراز افتاده بود. به سید گفتم گناه دارد، برو برش دار. ولی به خرجش نرفت. دیدم فایده ندارد. به بچه‌هام گفتم، آن‌ها وانت گرفتند و آن را آوردیم همین‌جا و یک چاله کندم و آن را با چوب در زمین کار گذاشتم. یک دستگاه قالی هم گذاشتم جلویش، تا بیکار نباشد و قالی ببافد.

روزگار خوش خدیجه خانم و عروسک هایش+عکس

او ادامه داد: عروسک بعدیم را به نام «سنجد» درست کردم. آن هم به سفارش کسی بود. کمی که گذشت، یک نفر رفته بود، خرابش کرده بود. دیدم این هم نمی‌شود. آن را هم برداشتم آوردم همین‌جا پیش خودم، که امن باشد. عروسک پنجمم «بانو» بود. «بانو» کمرش خم شده بود و غم گرفته بود. شوهرش، «غلام» سر به بیابان گذاشته بود و خبری ازش نبود. بعد من آشتی‌شان دادم و «غلام» با یک دسته گل پیش «بانو» برگشت.

بعد از آن، «بی‌بی» را ساختم. «عروس کویر» را با شیشه‌های نوشابه پر کردم. شاید 60، 70 تا بطری سوراخ کردم. یک «پیر خار کن» هم درست کرده‌ام و برای اینکه بیکار نباشد، یک وافور گذاشتم جلوش و گفتم حالا بشین تریاک بکش.

روزگار خوش خدیجه خانم و عروسک هایش+عکس

این زن عروسکی، به روزگاری که قالی می‌بافته اشاره کرد و گفت: من از بچگی قالی می‌بافتم. موقعی که خانه‌ی پدرم بودم 16 تا قالی بافتم، خانه‌ی شوهرم هم 14، 15 تایی بافتم. بیشتر قالی‌ها را تک و تنها می‌بافتم، ولی گاهی هم پیش می‌آمد که بچه‌ها کمکم می‌کردند. خدا می‌داند که چقدر قالی ابریشمی بافتم. نقاشی هم می‌کشم ولی بلد نیستم. اینجا با مرغ و غاز و گوسفندها خودم را سرگرم کرده‌ام. اگر امکانات داشتم خیلی بیشتر می‌توانستم کار کنم. اگر وسایلم جور باشد، هر عروسکی بیشتر از 3، 4 ساعت زمان نمی‌برد. بیشتر شب‌ها خودم را با عروسک‌ها مشغول می‌کنم. چون صبح‌ها کارم زیاد است، وقت نمی‌کنم. کار خیلی خوب است. من نمی‌دانم آدم‌هایی که فقط می‌خورند و می‌خوابند چطور است که مریضی نمی‌گیرند. بعضی از جوان‌ها ساعت 11 تازه از خواب بیدار می‌شوند. ما خودمان بچه‌ که بودیم پدر و مادرم صبحِ نماز بیدارمان می‌کردند و صبح که می‌شد باید سه تا رَج قالی بافته بودیم.

خدیجه درباره‌ی قیمت و ارزش عروسک‌هایش گفت: این‌ها را برای فروش درست نمی‌کنم. چون همه را در زمین کار گذاشته‌ام، فقط به درد همین‌جا می‌خورد. آن‌ عروسک‌هایی هم که سفارش می‌گرفتم، مجانی بود. پولی در ازایش نمی‌گیرم. از مردم می‌خواهم که لباس‌های کهنه و پارچه‌های بی‌مصرفشان را دور نریزند و برایم بیاورند.



منبع: ایلنا
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده
دبیر هشتمین جشنواره ملی طنز و رسانه در گفتگو با دیباچه؛

فضای آموزش طنز در کشور بسیار ضعیف است

۱۱:۲۵  -  ۰۳ ارديبهشت ۱۴۰۳
کاپیتان تیم فوتبال خاتون بم در گفت‌وگو با «دیباچه» مطرح کرد؛

قهرمانی تیم، در نبود ملیکا محمدی برایمان تلخ شد | رقبا همه از تیم‌های با اصالت فوتبال بودند

۱۱:۵۷  -  ۰۱ ارديبهشت ۱۴۰۳
گفتگو دیباچه با رئیس موزه بین المللی استکبار ستیزی طبس

یکی از چشم انداز‌های میان مدت موزه بین المللی استکبار ستیزی طبس، راه اندازی فرودگاه صحرای طبس است

۱۴:۳۲  -  ۰۸ ارديبهشت ۱۴۰۳
به بهانه پخش سریال "نون خ"، دیباچه بررسی کرد

آیا احیای طنز‌های تلویزیونی، تضمینی بر بازگشت مخاطب به سمت صداوسیماست؟

۱۷:۲۰  -  ۰۴ ارديبهشت ۱۴۰۳
مسئول کمیته رتبه‌بندی مرشدان فدراسیون ورزش‌های زورخانه‌ای و کشتی پهلوانی در گفتگو با دیباچه:

ورزش زورخانه ای باید به المپیک راه پیدا کند/ هزاران سال است ورزش باستانی از موسیقی و آوای حماسی بهره می‌برد

۱۷:۵۴  -  ۲۹ فروردين ۱۴۰۳
سرمربی تیم ملی هندبال جوانان دختر ایران در گفت‌وگو با«دیباچه» مطرح کرد؛

تیم ملی در گروه مرگ قرار دارد/ بازی با تیم‌های اروپایی محک خوبی است

۱۸:۱۷  -  ۲۹ فروردين ۱۴۰۳