به گزارش دیباچه، عصر سهشنبه ۱۰ مردادماه، جشن تولدی به مناسبت هفتادوهفتسالگی
محمود دولتآبادی در کافه «نزدیکِ کتاب» به میزبانی پسرش فرهاد دولتآبادی برگزار شد.
این مراسم با حضور افرادی همچون حسین علیزاده،
سیدعلی صالحی، لوریس چکناواریان، رضا کیانیان، شمس لنگرودی، حافظ موسوی، حسین سناپور،
بهرام دبیری، کیاوش صاحبنسق، حمیدرضا صدر، جعفر پناهی، جواد مجابی، محمدرضا خاکی،
هوشنگ قوانلو، منیرالدین بیروتی، علی عبداللهی، حسین ماهر، حسن شکاری، احمد مسجدجامعی،
الهام پاوهنژاد، لاله اسکندری، گلاره عباسی، حسن کیائیان، داوود موسایی، محمود معتقدی،
عبدالله سالم، دکتر صداقتپور، دکتر رأفت و پروفسور صبوری همراه بود.
محمود دولتآبادی در این مراسم اظهار کرد:
درباره نوشتن، خواندن و یادگیری به شما اطمینان میدهم هر کاری توانستهام، کردهام.
چیزی که باعث جمعشدن شما در اینجا شده است من نبودم بلکه من بهانه حضور شما در این
جمع بودم. اینکه بتوان این تعداد را در مکان محدود یکجا جمع کرد، کار مشکلی است.
البته اگر پیشنهاد میکردیم سالنی در اختیار ما قرار دهند، این کار انجام میشد، زیرا
این امکان را به بچههای ادبیات دادهاند که دور هم جمع شوند.
این نویسنده با اشاره به افتتاح تئاترهای
جدید، افزود: ما خواهان گشادگی، ملایمت و روند منطقی در زندگی اجتماعی خود هستیم. رنجها
را با آرزوی یک زندگی درست، با مدارا و انسانی تحمل کردیم و همچنان آرزومندیم.
او همچنین خاطرنشان کرد: آرزو دارم در جامعهای
زندگی ادامه پیدا کند که مردم علیه خود نباشند. مردم این امکان را داشته باشند که یکدیگر
را دوست بدارند. متاسفانه جامعه ما دشمنخو شده است و افراد نسبت به یکدیگر سوءظن دارند
که این از شرایط خوبی خبر نمیدهد. من آرزو میکنم به سمت نوعی از زندگی حرکت کنیم
که جوانان بیشتر رفاقت داشته باشند تا سوءظن، بیشتر دوستانگی حضور داشته باشد تا دشمنی.
دلیلی برای دشمنی وجود ندارد.
دولتآبادی در ادامه اظهار کرد: یکی از
شانسهایی که خداوند به من داده این است که میتوانم همه آدمها را در سر جای خود دوست
بدارم. یکی از رمزهای آفرینش این است که انسانها بتوانند یکدیگر را دوست بدارند و
به یکدیگر احترام بگذارند.
او در پایان سخنانش از مدیا کاشیگر، نویسنده،
مترجم و فعال فرهنگی، که به تازگی از دنیا رفته است، یاد کرد.
همچنین یارتا یاران که اجرای مراسم را برعهده
داشت در سخنانی گفت: محمود دولتآبادی در زندگی همه ما حضور داشته که این نشاندهنده
اهمیت ادبیات است. در بین تمام حرفههای هنری، نوشتن معصومانهترین و سختترین کار
هنری است. در اصل نوشتن مصیبتی است برای خود. محمود دولتآبادی از رنجکشیدهترین هنرمندان
ایران است.
او با بیان اینکه نوشتههای محمود دولتآبادی
قلمرو بسیار وسیعی از ایران را در برابر ما میگذارد، اظهار کرد: ما به خاطر اینکه
محمود دولتآبادی این قلمرو را در برابر ما قرار داده مدیون او هستیم زیرا اگر هزار
سال هم زندگی کنیم قادر به کشف و دیدن آن نیستیم. محمود دولتآبادی هرگز قلم خود را
بر زمین نگذاشت، اگر هم میگذاشت چیزی از او کم نمیشد.
در ادامه مراسم، شمس لنگرودی با بیان اینکه
محمود دولتآبادی را دوست دارد، دلایل دوستداشتن خود را اینگونه بیان کرد: تاریخ
بشر با مرگ و میر شروع شده است. از آن زمان که قابیل برادر خود را کشت تاریخ شروع شد
تا رسید به داعش. سیاستمداران در طول تاریخ مدیریت مرگ کردند و هنرمندان مدیریت زندگی.
اگر از اول مشروطه تاکنون حساب کنید خیلی از سیاستمداران آمده و رفتهاند؛ البته احترام
بسیاری از آنها واجب است، اما کسانی که مدیریت زندگی کردند و هنرآفرینی داشتند به
اندازه انگشتان دست نیستند.
این شاعر سپس خطاب به دولتآبادی گفت: من
به این دلیل روشن شما را دوست دارم که مدیریت زندگی کردید.
شمس لنگرودی در ادامه با بیان اینکه در
هر دورهای چیزی مد بوده است، گفت: در دوره ما مارکس مد بود و همه ما مارکسیست بودیم،
البته نه همه ما. برخی واژهها بود که باید آنها را میفهمیدیم. یکی از آن واژهها
دیالکتیک بود. دیالکتیک را من هرچقدر میخواندم نمیفهمیدم. با خواندن داستانهای شما
بود که فهمیدم دیالکتیک یعنی چه. آقای دولتآبادی من به شما افتخار میکنم. به قول
نیچه یا هر کس دیگری که این جمله را گفته است: «اگر هنرمند نبود واقعیت ما را خفه میکرد».
او در ادامه سخنان خود خطاب به محمود دولتآبادی
گفت: متشکرم که به دنیا آمدید و خوشحالم از اینکه خیلی گرفتاری کشیدید. هنر زاده رنج
نیست اما برادرزاده رنج است و این رنج بود که باعث شد شما دولتآبادی شوید. من به شما
علاقه زیادی دارم زیرا زندگی را به ما آموختید و تحمل مشکلات را برایمان آسان کردید.
سپس جواد مجابی گفت: دولتآبادی محبوب خاص
و عام است. معمولا ادبیات گاهی به خاص و گاهی به عام رو دارد ولی کسانی هستند که هر
دو اینها را دارند. محمود دولتآبادی این بخت را داشت در عین حال که خاصان ادبی این
مملکت کارهای او را پسندیدند و دوست داشتند عامه مردم نیز کارهای او را دوست داشتند.
شاید بتوان گفت این دهه، دهه دولتآبادی بود.
این شاعر شعری را که ۱۶ سال پیش سروده بود. برای تولد محمود دولتآبادی
خواند.
همچنین حسین سناپور با اشاره به بیانیه
هشتمادهای داستاننویسان در حمایت از حسن روحانی در دوران انتخابات ریاستجمهوری
که یک بند مختص محمود دولتآبادی و کتابهای در محاقمانده او داشت، گفت: زمانی که
یکی از داستاننویسان این بیانیه را دید گفت چند بند این بیانیه به صورت کلی است و
مطالبه همه ما را در بر میگیرد. شاید لازم نباشد که یک بند در مورد دولتآبادی باشد
و توضیحی که من به او دادم این بود که دولتآبادی برای ما یک شخص نیست؛ او بیشتر از
یک فرد است. او برای ما حکم پرچم و نماینده روح جمعی داستاننویسان حاضر است.
این نویسنده افزود: دولتآبادی به این سادگیها
به اینجا نرسیده است که من از او به عنوان روح جمعی داستاننویسان یاد کنم و این نه
حاصل سالهای سال نوشتن دولتآبادی بلکه نتیجه رفتارهای او در این همه سال بوده است.
به نظر من دولتآبادی نمونه روح جمعی ایرانی است با نجابتی که دارد. میتوانم به شخصه
بگویم روح جمعی ما چیزی که در آن متبلور میشود نجابت است که این نجابت در محمود وجود
دارد.
سناپور با بیان اینکه از کتاب «جای خالی
سلوچ» در کلاسهای داستاننویسی استفاده کرده است، گفت: در این کتاب از شخصیتهای
زیادی استفاده شده است که این نشان میدهد محمود دولتآبادی بسیار خوب شخصیت میسازد.
به نظرم زمانی یک نویسنده میتواند شخصیت بسازد که تمام آن آدمها را درون خود داشته
باشد و اگر نداشته باشد نمیتواند شخصیتی خلق کند. به نظر من دولتآبادی یکی از چند
نویسندهای است که بسیاری از آدمها را در وجود خود داشته و آنها را پرورانده و در
داستانهایش به ما نشان داده است.
این داستاننویس در ادامه خاطرنشان کرد:
دولتآبادی نماینده بسیاری از مردم ما در داستانهایش است. ما روح جمعی بسیاری از آدمها
را اگر جمع کنیم چکیدهاش میشود محمود دولتآبادی.
همچنین محمود معتقدی در ادامه مراسم شعری
را با عنوان «کلیدر» خواند.
در ادامه مراسم در محل «کتابفروشی هنوز»،
فیلمی از گفتوگوی جدید دولتآبادی با ایسنا برای حاضران پخش شد.
در پایان مراسم نیز علیاکبر شکارچی - کمانچهنواز
پیشکسوت - آهنگ «تولدت مبارک» را که در مایه دشتی ساخته است برای تولد دولتآبادی نواخت
و در پایان، محمود دولتآبادی شمعهایی را که روی کیک تولدش با طرح جلد «کلیدر» بود،
فوت کرد.