به گزارش دیباچه، محمد
مهاجر تهیه کننده ارشد نمایش های رادیویی و خالق بسیاری از برنامه های ماندگار و ابدی
رادیو همچون سرگذشت رادیو، تاریخ شفاهی رادیو، تهران در گذر زمان و...است. به جرات
می توان گفت بخش مهمی از نمایش های رادیویی به تهیه کنندگی او روانه آنتن رادیو شده
و مخاطبان زیادی را با خود همراه کرده است. او مردی است که واله و شیدای این رسانه
قدیمی است و هرگز عشق خود به رادیو را فراموش نکرده است.
در روزهایی که نمایش های رادیویی هم حال
و هوای سابق را ندارد دعوت ما را برای گفتگو پذیرفت و از پنج دهه حضور مداوم و پر فراز
و نشیبش سخن گفت؛ هنرمندی که روزش را با پرسه های همیشگی در میدان قدیمی ارگ تهران
آغاز می کند و کمبودها و ناملایمات ذره ای از عشق او به رادیو کم نکرده است.
با ما در این گفتگو همراه میشوید:
*تحصیل در رشته اقتصاد و ناگهان حضور در رادیو و
تلویزیون به عنوان تهیه کننده و برنامه ساز. حضور یک اقتصاددان در رادیوی ملی آن سالها
آن هم در برنامه های فرهنگی عجیب نیست؟
-بعد از پایان تحصیلات دانشگاهی باید شغلی دست و
پا می کردم که با آگهی جذب نیرو در سازمانی که آن سالها پر بود از جنب و جوش و اتفاقات
فرهنگی مواجه شدم. هرچند دوستان من مثلا استخدام وزارت خارجه و یا شرکت نفت شدند و
الان هم پست های مهمی دارند اما من از آنجایی که مسایل مالی برایم اولویت نداشت جذب
سازمانی فرهنگی به نام تلویزیون شدم و در برنامه «خانواده» و بعد «اقتصاد خانواده»
شروع به برنامه سازی کردم. مدتی بعد مسئول گروه «راه شب» رادیو شدم و تا سال ۵۷ هم به ساخت برنامه «خانواده» ادامه دادم
اما در سال ۶۰ بنا
به دلیلی به میدان ارگ تبعید شدم که از این اتفاق بسیار خوشحالم. (می خندد)
زمانی که وارد رادیو شدم اولین برنامه ای
که خودم تهیه کردم «پیام جبهه» بود که ساخت این برنامه حدود سه سالی ادامه داشت. مهین
نثری و رامین فرزاد گویندگان برنامه بودند و من از همان جا آلوده رادیو شدم.
*شما از تلویزیون شروع کردید اما دلبسته رادیو شدید.
-دقیقا. محیط صمیمانه و به دور از تکلف رادیو من
را مجذوب کرد آنقدر که دعوت های متمادی تلویزیون را نپذیرفتم و در میدان ارگ ماندم.
من ۴۴ سال
است در این میدان برنامه می سازم و تهیه کنندگی می کنم. من ۱۰ سال در رادیو پیام با گویندگی مهین نثری و صدرالدین
شجره برنامه داشتم که برنامه بسیار موفقی بود و شنوندگان ثابت ما مثلا عزت الله انتظامی
و علی نصیریان و... بودند، اما برای حضور در میدان ارگ حتی عطای آن برنامه را به لقایش
بخشیدم و به این محیط جادویی بازگشتم.
*قبل از اینکه به صورت حرفه ای با رادیو و تلویزیون
همکاری کنید دلبستگی خاصی به این رسانه داشتید یا فقط برای اینکه کاری داشته باشید
جذب این رسانه شدید؟
-من شنونده حرفه ای رادیو به ویژه برنامه های تئاتر
که ساعت ۵ بعداز
ظهر پخش می شد، بودم و شنیدن این برنامه را از دست نمی دادم. من شنونده حرفه ای برنامه
های تخصصی رادیو در حوزه تئاتر و ادبیات و... بودم. آن زمان به دلیل این علاقمندی ها
به ما می گفتند انتلکتوال (با خنده). یک جورهایی پز روشنفکری بود...
*در حوزه تئاتر فعالیتی هم داشتید؟
-نه و این مساله حسرت همیشگی من است!
در این زمینه کار نکردم اما بیننده حرفه
ای تئاتر بودم و تقریبا همه نمایش هایی را که اجرا می شد می دیدم و اغلب نقدها را مطالعه
می کردم. مثلا نمایشی که هنوز کامل در ذهن دارم «بنگاه تئاترال» بود که از دیدنش به
وجد آمدم. من از همان سال ها هنرمندان تئاتر را می شناختم و بسیار به آن فضاها تعلق
خاطر داشتم.
*و این دلبستگی شما به تئاتر هنوز هم ادامه دارد؟
هنوز هم بیننده حرفه ای تئاتر هستید؟
-به هیچ عنوان! بعد از انقلاب برای همیشه تئاتر و
سینما را بوسیدم و گذاشتم کنار! من از هنرهای نمایشی انتطاراتی داشتم که برآورده نشد.
*چه انتظاراتی؟
-آن زمان نمایش های مهمی اجرا می شد؛ نمایش هایی
از نویسندگان مطرح ایرانی مثل اکبر رادی و ساعدی و همینطور آثار مهم نمایشنامه نویسان
خارجی. به نظر من تئاتر فقط سرگرمی نیست بلکه تئاتر انسان ساز است و می تواند فرهنگ
جامعه ما را شکل دهد. آن زمان هنرمندان متبحری داشتیم و من معتقدم کسی در حد و اندازه
انتظامی، مهین شهابی، نصیریان و... ظاهر نشده است. آن سبک بازی ها برای من جذاب بود.
به هر حال من متعلق به همان نسل هستم و نتواستم با این فضای جدید ارتباط برقرار کنم.
*شما در این سال ها برنامه های مهمی در رادیو تهیه
کردید از جمله برنامه «سرگذشت رادیو» رادیو تهران که پر شنونده هم بود اما در میانه
راه متوقف شد. چرا برنامه های شما دچار مرگ ناگهانی می شد؟
-هنوز برای این اتفاق متاسفم. ۱۰ سال این برنامه را ساختم و پخش شد. در آن
برنامه از گذشته رادیو شروع کرده و رسیده بودم به هنرمندان دهه ۶۰ ولی روزی مدیریت وقت رادیو تهران گفت این
برنامه جذابیتی برای مردم ندارد و تولید برنامه متوقف شد! حتی علاقمند بودم ادامه برنامه
را بسازم تا در آرشیو رادیو ماندگار شود که نشد. من معتقدم آن مصاحبه ها و حرف ها بسیار
جذاب و شنیدنی بود به خصوص برای نسل امروز. آن برنامه حتی هزینه ای برای رادیو نداشت
و ما با دستمزد بسیار کم این برنامه را به دلیل علاقمندی هایمان تولید می کردیم و حیف
که تمام شد. الان هم به دنبال مکتوب کردن این برنامه هستم. بخش گویندگان قرار بود چاپ
شود که به دلیل مشکلات هنوز انجام نشده است. راستش را بخواهید رادیو هیچ وقت اولویت
مسئولان نبوده است. نمی دانم چرا!
راستش را بخواهید رادیو هیچ وقت اولویت
مسئولان نبوده است. نمی دانم چرا!*شما سالها با شنوندگان در ارتباط بودید؛ شنوندگانی
که عاشقانه رادیو را دوست داشتند ولی این روزها تعدادشان خیلی کم شده است.
-بله متاسفانه در این اتفاق هم عوامل درونی و هم
بیرونی سازمان دخیل بودند. از یک دوره ای به بعد شرایط اجتماع و نیاز مخاطب تغییر کرد
اما با شنوندگان همراهی نشد و حتی مدیریت رادیو از حالت تخصصی خارج شد. زمانی خود من
با مدیران اندیشمند و صاحب نظر کار می کردم؛ مدیرانی که تسلط عظیمی بر رادیو داشتند
و ما را برای ساخت برنامه های خوب هدایت می کردند و ما با راهنمایی های آنان برنامه
های تاثیرگذاری تولید می کردیم. همان دوران کیفیت برنامه ها از استاندارد بالایی برخوردار
بود و هر صدایی از رادیو پخش نمی شد اما به مرور استانداردها افت کرد و مدیرانی وارد
سازمان شدند که رادیو را نمی شناختند و تازه می خواستند یاد بگیرند و به همین راحتی
شنونده ها دلزده شدند و رسانه دیگری را جایگزین رادیو کردند. زمانی موسیقی حرف اول
را در رادیو می زد اما وقتی پخش موسیقی محدود شد لطمه خوردیم. خاطرم هست ما زمانی موسیقی
غربی پخش می کردیم که بسیار پر طرفدار بود و پخش همین موسیقی ممنوع شد. برنامه های
نمایشی جذابیت خود را از دست داد و کم کم ارزش های رادیو محو شد. وقتی ما نیاز مخاطب
را جدی نمی گیریم او هم تعهدی به شنیدن ما ندارد.
*با این اوصاف فکر می کنید رادیو می تواند به روزهای
اوج خود باز گردد یا آنگونه که خیلی ها پیشگویی
کرده اند باید احتضارش را شاهد باشیم؟
-حتما می تواند، اما کار سختی است. باید انقلابی
صورت گیرد تا رادیو باز هم به جایگاه خود بازگردد، حتی اگر یک سال پخش برنامه هایش
متوقف شود و بعد با انرژی مضاعفی بازگردد. البته من اگر این نقدها را می کنم همه از
سر دلسوزی و خیرخواهی است. در این سال ها همه مدیران رادیو به من لطف داشتند و من هنوز
در حال کار کردن هستم اما باید این نقدها را گفت تا بتوان گرهی از مشکلات رادیو باز
کرد.
*این روزها یکی از مشکلات پر رنگ رادیو مسایل مالی است. دیر پرداخت
شدن حقوق اهالی رادیو، مشخص نبودن وضعیت استخدامی، نبود پوشش بیمه، دستمزدهای پایین
و مشکلاتی از این دست به شدت به شرایط حرفه ای کار لطمه زده و انگیزه علاقه مندان به
فعالیت در این رسانه را از بین برده است، زمان شما هم این مشکلات وجود داشت؟
-اصلا. ما به هیچ عنوان مشکل مالی نداشتیم. اصلا
حسابداری و فیش حقوقی را نمی شناختیم آن موقع
بحث مالی مطرح نبود اما این روزها مشکلات رادیو دست همه را بسته است. هرچند
نوع نگاه به رادیو هم تغییر کرده و برای من حیرت آور است که همکاران من هنگام ضبط نمایش
رادیویی نمی پرسند که متن متعلق به کدام نویسنده است بلکه سوالشان این است چند جلسه
برایمان حساب می شود؟! زمان ما این حرف ها نبود ولی رادیو در این سال ها کارمندانش
را اینگونه تربیت کرده است. در گذشته اهالی فرهنگ و هنر حضور در رادیو را برای خود
افتخاری می دانستند اما در حال حاضر بازیگر جوان می آید و می گوید کار در رادیو که
برای من افتخار نیست حداقل دستمزد خوب بدهید!
وضعیت استخدامی اصلا مشخص نیست و همین امر
باعث شده جوانترها و آنها که استعدادی دارند از آنجا که آینده ای برایشان متصور نیست
کار در رادیو را جدی نمی گیرند و کار در رادیو کار چندمشان است! مسئولان باید برای
این رسانه تاثیرگذار فکری بکنند.
*کارهای هنری با روح و روان آدمی در ارتباط است و
اکثرا وجوه مادی پر رنگی ندارد. شما در این سال ها برای امرار معاش شغل دیگری هم داشتید؟
-خیر، به هیچ وجه. ما برای کار در رادیو کاملا تامین
بودیم و تنها به کار فکر می کردیم. اما خاصیت کار هنری همان است که شما اشاره کردید؛
بگذریم از افرادی که با هنر کاسبی می کنند که در بحث ما نمی گنجند. آیا افرادی مثل
بتهوون و موتزارت در رفاه بودند؟ به عکس زندگی فقیرانه ای داشتند اما روح هنر برایشان
مقدس بود. اگر همان روال گذشته ادامه داشت این حرف ها مطرح نمی شد و مشکلات خود به
خود حل می شد. نسل من با نسل امروز بسیار تفاوت دارد و ما هنوز به ارزش هایی پایبندیم
که برای جوان ها بی معناست. خودم برای همین پایبندی ها بسیار مورد تمسخر قرار می گرفتم
یا مورد عتاب و خطاب خانواده واقع می شدم اما خمیره من و نسل من اینگونه شکل گرفته
و چاره ای نیست!
*با همه این تمسخرها و سرزنش ها هیچ وقت از حضور
در رادیو دلسرد نشدید؟
-وقتی به کاری آلوده می شوی و ۴۴ سال از عمرت را صرف این حرفه ای می کنی
نمی توانی به این مسایل فکر کنی. من مثل ماهی هستم که همیشه در دریاست و از خشکی خبر
ندارد. همه عمر من صرف کار در رادیو شد و نمی دانم اگر در رادیو نبودم چه سرنوشتی داشتم
و حتی هیچ وقت در خلوتم هم به این موضوع فکر نکردم. باور می کنید حتی خواب های من هم
رادیویی است.(می خندد)
*زندگی
شما مملو از خاطره حضور هنرمندانی است که با آنها آموختید و کار کردید و زندگی کردید؛
هنرمندانی که تاثیر مهمی در زندگی حرفه ای شما داشته اند. کدامیک از همکارانتان نقش
پررنگ تری بر شخصیت هنری شما حک کرده است؟
-همیشه و همه جا گفته ام اولین معلم من مهدی شرفی
بوده و خواهد بود، مردی که نمایش در رادیو را از او آموختم و این روزها در بستر کسالت
افتاده و همین جا برایش سلامتی آرزو می کنم. خانم مهین نثری که برایم سمبل یک بازیگر
با اخلاق و فوق حرفه ای است. صدرالدین شجره، ژاله علو، توران مهرزاد، رامین فرزاد ،
همایون خرم و... من خودم را هنرمند نمی دانم اما به لحاظ شخصیتی بسیار تحت تاثیر منش
و زندگی این هنرمندان بودم، به لحاظ حرفه ای هم که همه این عزیزان از تعریف من بی نیازند.
*و اگر از میان نسل جوان بخواهید نام ببرید.
- (می خندد) به قول قدیمی ها خیلی با آنها حال نمی
کنم. من در تمام عمر کاری ام سعی کردم با افرادی کار کنم که تجربه بیشتری از من دارند
تا از آنها یاد بگیرم. دنیای من با دنیای جوان ها خیلی فرق دارد و نمی توانیم یکدیگر
را درک کنیم. بارها شده با این طیف کاری ضبط کردم و تمام. هیچ ارتباط عمیق کاری میان
ما شکل نگرفته است.
*از تعلق خاطرتان به ساختمان قدیمی رادیو در ارگ
تهران سخن گفتید. با مردم و اهالی تهران هم
که صحبت می کنیم از کوچ رادیو دلتنگ هستند. روزگاری به دلیل حضور رادیو تهران در میدان
ارگ شور و حال عجیبی حکم فرما بود، حالا اما
با انتقال رادیو تهران به جام جم فضای اینجا سرد و غمگین شده است.
-متاسفانه تصمیم غلطی بود. تا من و امثال من زنده
ایم ارگ را حفظ می کنیم. اینجا حافظه تاریخی رادیوست. شخصیت و هویت دارد و ما سال هاست
تحت تاثیر این هویت قرار داریم. برای من میدان ارگ مانند خانه پدربزرگ هاست، پر از
قصه و پر از جذابیت. اینجا از بین نخواهد رفت. ارگ شناسنامه رادیوست و هنوز دیر نشده
است. ما چشم به راه رادیو تهران هستیم، مثل خیلی ها، مثل مردمی که هر روز سراغش را
می گیرند.