شنبه ۰۱ ارديبهشت ۱۴۰۳  |  Saturday, 20 April 2024

دیباچه

کد خبر: ۴۲۱۳۶
تاریخ انتشار : ۵۳ : ۱۱ - ۱۶ بهمن ۱۳۹۵
تا زمانی که رفتار اجتماعی حاکمان با مردم درست نباشد و هر روز یک فساد مالی چند میلیاردی برملا شود؛ من به‌عنوان شهروند می‌گویم چقدر من ساده و ابله هستم که همیشه سرم کلاه می‌رومد و کلاهم پس معرکه است. دیگران می‌خورند و می‌برند و آب از آب تکان نمی‌خورد.

به گزارش دیباچه؛ همایون اسعدیان با تازه‌ترین ساخته خود فیلم سینمایی "یک روز بخصوص" در سی و پنجمین دوره جشنواره فیلم فجر حضور پیدا کرده است. فیلمی که مانند بسیاری از آثار سابق وی از یک دغدغه اجتماعی نشات می‌گیرد. این فیلم فردا؛ یکشنبه (17 بهمن ماه) برای اهالی رسانه به نمایش درمی‌آید. پیش از نمایش فیلم سراغ اسعدیان رفته‌ایم تا درباره فضای آن با او گفتگو کنیم.

همه چیز در مورد «ماجرای نیمروز» از زبان همایون اسعدیان

یک روز بخصوص چگونه شکل گرفت؟

وقتی ایده‌ای به ذهن فیلمساز می‌رسد تا رسیدن به مرحله فیلمنامه و فیلم؛ زمان زیادی را باید طی کند. طرح اولیه این فیلم هم از 4 سال پیش در ذهن من بود. درست از زمان حادثه میدان کاج و اتفاقی که در این میدان افتاد و اینکه هنگام قتل یک نفر؛ دیگران به‌جای کمک کردن درحال فیلمبرداری با موبایل بودند. این ماجرا موجب شد طرح فیلم یک روز بخصوص را بنویسم. بعد از اتفاقات مشابه به این فکر کردم که وظیفه و مسئولیت اجتماعی ما در جامعه چیست؟ درست است که بسیاری موارد ازجمله اجرای قانون وظیفه دولت و پلیس است ولی وقتی پلیس نیست؛ مسئولیت ما چیست؟ براساس همین ایده‌ها بود که یک طرح شکل گرفت. در این قصه؛ زن و مردی در مسیری قرار گرفتند که باید تصمیم می‌گرفتند به وظیفه اجتماعی عمل کنند یا وظیفه شخصی. آنها باید یا مشکلات خود را حل می‌کردند یا دیگران را. این مسئولیت‌پذیری یک انتخاب برای ما بود و همین انتخاب مسیر بعدی زندگی آنها و ما را تعیین می‌کند. مسئله انتخاب بالاتر و مهمتر از مسئله مسئولیت اجتماعی برای ما شده است. مجموعه این مسائل در یک فرایند حدود 4 ساله با همکاری مجید قیصری تبدیل به فیلمنامه یک روز بخصوص شد و برای من در فیلمنامه مهم بود که تماشاگر در پایان فکر کند اگر به جای شخصیت اصلی فیلم بود؛ کدام مسیر را انتخاب می‌کرد. پاسخ به این سوال قطعا سخت است.

مجید قیصری چگونه انتخاب شد؟

زمانی که من در شورای پروانه ساخت بودم؛ فیلمنامه‌ای از مجید قیصری خوانده بودم به نام نگهبان تاریکی که قیصری از روی داستان‌های خودش نوشته بود. بعد از اینکه این فیلمنامه را خواندم با او تماس گرفتم و او هم همکاری با فیلم را پذیرفت.

باتوجه به داستان فیلم و تعریفی که شما از مسئولیت‌پذیری ارایه می‌کنید؛ مسئولیت‌پذیری پدیده‌ای شغلی‌ست یا اجتماعی؟

درست است که قهرمان فیلم شغل مهمی دارد اما من می‌خواستم پای مسئولیت‌پذیری اجتماعی را به میان بکشم. مثلا ما درحال گذر از یک خیابان هستیم و به پیرمردی که می‌خواهد از خیابان عبور کند؛ کمک می‌کنیم تا رد شود. این کار مسئولیت‌پذیری اجتماعی است اما به دلیل ناهنجاری‌های اجتماعی که هر روز درحال افزایش است؛ امروز ما ناگهان می‌بینیم که دو نفر درحال دزدی از یک زن با سلاح سرد هستند و من به‌عنوان شهروند چه کار می‌کنم. اگر بروم جلو و مداخله کنم که خطرناک است و ممکن است خودم آسیب ببینیم ولی اگر جلو نروم و کاری نکنم؛ زن آسیب می‌بینید. حالا پلیس هم حضور ندارد پس باید کدام راه را انتخاب کرد. برای من این مسئله سوال است و از آن بدتر اینکه اگر نمی‌توانم کمک کنم لااقل با موبایل فیلم نگیرم. وقتی دارم از این صحنه فیلم می‌گیرم یعنی از وجدان اجتماعی دور شده‌ام.

چرا جامعه از وجدان اجتماعی خود دور شده؟

ناهنجاری‌های اجتماعی به شدت زیاد شده. نمونه واضح آن مثلا در امر رانندگی و ترافیک شهری است که هیچ قاعده و قانونی رعایت نمی‌شود و هر فردی هرگونه که دوست دارد؛ می‌راند و تخلف می‌کند. شرایط اجتماعی هم طوری شده که هرکدام از ما؛ صبح که از خواب بیدار می‌شویم؛ می‌دانیم قرار است تا شب جنگ داشته باشیم پس باید گلیم خود را از آب بیرون بکشیم. باید از صبح یک زره بپوشیم زیرا هیچکس به فکر من نیست و از من حمایت نمی‌کند. به دولت و نهادهای مدنی هم نمی‌توانم اعتماد کنم پس مجبورم خودم زندگی خودم و خانواده‌ام را بچرخانم و از آسیب‌ها دور نگه دارم. درست مانند یک عقاب که فقط به فکر شکار است. وقتی با این فکر از خانه خارج می‌شویم هیچ قاعده‌ای را رعایت نمی‌کنیم چون هدف‌مان حفظ موقعیت فعلی‌ست. من یکبار به یکی از مدیران ترافیک گفتم بسیاری از تخلفات نه از روی اجبار بلکه با هدف دهن‌کجی به دولت و نهادهای مدنی‌ست و یک واکنش و پاسخ به این سوال که چه کسی قانون را رعایت می‌کند که من رعایت کنم؟ این رفتار و دهن‌کجی در سایر موارد نیز وجود دارد مثلا من آشغال در شهر می‌ریزم، نوبت را در صف رعایت نمی‌کنم، حقوق همسایگانم را رعایت نمی‌کنم و به نوعی همواره درگیر نوعی رفتار آنارشیستی هستم تا هم خودمان را نشان دهم و هم از منافع خودم دفاع کنم. دلیل اصلی این نوع رفتار هم در طول سال‌های اخیر بوجود آمده. جامعه ما را آرام آرام تبدیل به یک فردگرای مطلق کرده. کسی که تنهاست و باید فقط و فقط به فکر خودش باشد.

در این ماجرا؛ ما به‌عنوان شهروند مقصریم یا نهادهای مدنی و دولت؟

مجموعه‌ای از دلایل علت اصلی اینگونه رفتارهاست اما مجموعه نهادها در این مسئله مقصر هستند. امروز خود مسئولان هم نمی‌دانند چه کار کنند. تا زمانی که رفتار اجتماعی حاکمان با مردم درست نباشد و هر روز یک فساد مالی چند میلیاردی برملا شود؛ من به‌عنوان شهروند می‌گویم چقدر من ساده و ابله هستم که همیشه سرم کلاه می‌رومد و کلاهم پس معرکه است. دیگران می‌خورند و می‌برند و آب از آب تکان نمی‌خورد. بعد می‌گویم همه ارزش‌ها و قوانین دروغ است. آنها این قوانین را تراشیده‌اند تا مرا سر کار بگذارند و بعد سر فرصت خودشان جیب‌هایشان را پرکنند. اینطور می‌شود که تمام مفاهیم ارزشی زیرسوال می‌رود. وقتی یک دولت مدعی می‌شود که از زمان مادها پاکترین دولت‌ها بوده؛ بعد هر روز یک مفسده اقتصادی و اخلاقی از او رو می‌شود؛ کمترین تاثیرش بر شهروندان این است که همه دروغ می‌گویند و همه به فکر خودشان هستند. من هم نباید فرصت را از دست بدهم. گرچه در این میان وقتی رفتارهای متضادی از برخی شهروندان در عایت ارزش‌ها می‌بینیم؛ بارقه‌های امید در ما شکل می‌گیرد اما چندان دوامی ندارد و نگرانی از نهادینه شدن رفتارهای ناهنجار همچنان بیشتر و بیشتر می‌شود.

مثلا اینکه شاید رفتاری که شهروندان بعداز حادثه پلاسکو نشان دادند و بازتاب‌های انسانی در کمک به آتش‌نشانان و حرمت گذاشتن به آنها؛ چیز دیگری را ثابت کند اما همان‌ها ممکن است در ترافیک به ماشین آتش‌نشانی اجازه عبور ندهند. درواقع یک رفتار سانتی‌مانتالیسم همراه با ولع جهانی شدن در میان آمده که رفتارهای عقلانی و براساس حس مسئولیت اجتماعی را ناپیدا کرده است؟

البته مثل شما ناامیدانه نگاه نمی‌کنم و فکر می‌کنم خیلی زمان باقی مانده تا ما به جایی برسیم که همه حرکت‌هایمان نمایشی شود. مثلا در ماجرای پلاسکو همه مسائل باهم قاطی شد و اینگونه نبود که بگوییم مسولان به فکر نبودند یا فقط دنبال گرفتن عکس یادگاری بودند یا اینکه بعداز حادثه پلاسکو اعلام شد بیشتر ساکنان واحدهای تجاری اصلا دنبال بیمه نبودند و حتی به آینده خودشان فکر نکرده بودند. پس گاه دوست داریم همه تقصیرها را به گردن دیگران بیندازیم اما حرکت‌های اجتماعی امیدوارکننده‌ای هم دیده می‌شود. گرچه به صورت کلی جامعه به سمتی می‌رود که نگران‌کننده است و وظیفه ما هم این است که به مسئولان گوشزد کنیم چنین فضاهایی وجود دارد و هشدارهای لازم را بدهیم

یک روز بخصوص به دو شغل تاکید دارد: پزشکان و روزنامه‌نگاران. درباره دلایل خود برای انتخاب این مشاغل صحبت می‌کنید؟

در این فیلم؛ شغل مسئله اصلی نیست اگر شغلِ شخصیت اصلی فیلم روزنامه‌نگار‌ی‌ست به این دلیل است که دنبال یک فرد آرمانگرا بودم و روزنامه‌نگاری یک شغل آرمانگراست. یک روزنامه‌نگار همیشه یک آرمان و اصولی دارد. ممکن است این وضعیت برای یک دبیر یا روحانی هم صادق باشد اما برای من تقابل آرمان‌های ذهنی یک فرد با آنچه در جامعه رخ می‌دهد اهمیت دارد و اینکه درگیری بین دو مسئله می‌تواند فرد را نابود کند.

افرادی که اطراف شخصیت اصلی هستند فقط به او می‌گویند کاری که انجام می‌دهد اشتباه است ولی هیچ راه‌حلی ارایه نمی‌دهند.

البته شخصیت‌های فیلم می‌گویند زندگی خودت را بکن و به آرمان‌‌ها کاری نداشته باش. دوست نداشتم شخصیت فیلم برای تصمیم و کاری که باید انجام بدهد؛ توضیح بدهد. در تمام طول فیلم هم او دردش را به درونش می‌ریزد چون نمی‌خواستم او در فیلم سخنرانی کرده یا توجیه‌کننده باشد. دوست داشتم سه شخصیت را در موقیعتی قرار دهم که هر سه آدم‌های خوبی باشند بدون هیچ خصومتی با هم اما به دلیل قرار گرفتن در یک موقعیت اجتماعی مشترک به چشم دشمن به یکدیگر نگاه می‌کنند.

فیلم شما جز معدود فیلم‌هایی‌ست که به فضای روزنامه و روزنامه‌نگاران با دیدی عادلانه‌تر نگاه شده؛ اما خیلی وارد مسئله نمی‌شوید که مثلا اگر روزنامه‌ها اجازه فعالیت آزادانه داشته باشند بسیاری از مشکلات حل می‌شود؟

اصلا به این مسئله نپرداختم زیرا تبدیل به فیلم دیگری می‌شد. قطعا اگر نهادهای اجتماعی مانند رسانه‌ها را در یک فضای شفاف قرار بدهیم و اجازه دهیم به همه جا سرک بکشند؛ قطعا فساد کم می‌شود و هرقدر رسانه‌ها قدرت بیشتری داشته باشند جلوی مفاسد را می‌گیرند اما پرداختن به این مسئله نیاز به یک قصه جدا دارد.

درباره بازیگران فیلم هم صحبتی دارید؟

سه سال پیش ابتدا با حامد بهداد صحبت کردم که خیلی هم فیلمنامه را دوست داشت اما بعد به دلایل مختلف امکان همکاری بوجود نیامد و مصطفی زمانی جایگزین او شد ولی فرهاد اصلانی و پریناز ایزدیار انتخاب اول‌هایی بودند که از همان ابتدا به آنها فکر کردم و دو شخصیت نیز براساس فراخوان و از میان بیش از 4 هزار فراخوانی که به دستمان رسید؛ انتخاب شدند.

منبع: ایلنا
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده
یک کارشناس فوتسال در گفت ‌و‌ گو با «دیباچه» مطرح کرد؛

ایران تیم بهتری نسبت به رقبای آسیایی دارد/باید به تصمیم شمسایی احترام بگذاریم

۱۱:۲۹  -  ۲۵ فروردين ۱۴۰۳
ادبیات عجیب ژیلا صادقی!

جنجال خانم مجری بعد از درگذشت رضا داوودنژاد چه بود؟

۱۲:۲۹  -  ۱۵ فروردين ۱۴۰۳
مربی تیم والیبال بانوان سایپا در گفت و گو با«دیباچه» مطرح کرد؛

تجربه بالای بازیکنان باعث قهرمانی تیم شد/ تیم قوی و جنگنده‌ای داشتیم

۱۲:۲۲  -  ۲۳ اسفند ۱۴۰۲
گفتگوی کمتر دیده شده دیباچه با زنده یاد رضا داوودنژاد و همسرش

غزل بدیعی همسر زنده یاد رضا داوودنژاد: به خاطر عشق، همیشه در کنار رضا بودم

۱۲:۲۰  -  ۱۵ فروردين ۱۴۰۳
گفتگو دیباچه با کارگردان سریال «از سرنوشت»

« رضا داوودنژاد » در رفاقت، مرام و غافلگیری، دست به نقد بود!

۱۶:۳۲  -  ۱۴ فروردين ۱۴۰۳
سرمربی تیم ملی ووشو در گفت‌وگو با «دیباچه» مطرح کرد؛

هدف کسب بهترین نتیجه در آسیاست/ بدون تغییر ترکیب، راهی انتخابی جام جهانی خواهیم شد

۱۲:۰۸  -  ۲۲ اسفند ۱۴۰۲
پربازدیدها
آخرین اخبار