يکشنبه ۲۷ مهر ۱۴۰۴  |  Sunday, 19 October 2025
کد خبر: ۲۹۳۶۷
تاریخ انتشار : ۵۲ : ۱۰ - ۲۵ شهريور ۱۳۹۵

ناگفته‌های اولین ستاره سینمای پس از انقلاب از «عروس» تا سرطان و بازگشت به بازیگری

دیباچه: با «سلطان قلبها» عاشق سینما شدم... برای فیلم «عروس» ۳۰ هزار تومان قرارداد بستیم... مرگ ما را هم در اخبار سراسری تلویزیون اعلام کردند... به همین راحتی باید به اینجا برسد که یکی بگوید معتاد است و دیگری بگوید ایدز گرفته!؟ بخشی از حافظه‌ی بلندمدتم پاک شده بود... جوانی‌ام را نفهمیدم چطور گذشت اما میانسالی‌ام را دوست دارم بفهمم...





به گزارش دیباچه به نقل از ایسنا، ابوالفضل پورعرب که به‌تازگی در برنامه‌ی «سی‌وپنج» با فریدون جیرانی مصاحبه کرده است، در این گفت‌وگو خود را متولد اول تیر ۱۳۴۰ در محله‌ی شاه‌عبدالعظیم تهران و فرزند سوم یک خانواده‌ی فرهنگی معرفی کرد و درباره‌ی ورودش به عرصه‌ی هنر گفت: اولین فیلمی که دیدم «سنگام» بود اما با «سلطان قلبها» عاشق سینما شدم. پدرم اجازه نمی‌داد عکس فردین را روی دیوار بچسبانم چون موافق سینما و تئاتر نبود و خیلی مخالفت می‌کرد. بعدها گفت برو دنبال موسیقی و من رفتم دانشسرای هنر و در سال‌های بعد تخصص سینما و تئاتر را انتخاب کردم.

او ادامه داد: در دبیرستان تئاتر کار می‌کردم و به واسطه‌ی همین با محمود استادمحمد آشنا بودم و از طریق او به گروه کارگردانی یک نمایش معرفی شدم و سال ۵۹ اولین کار حرفه‌ای‌ام را به نام «مأموریت حساس» در سالن چهارسوی تئاترشهر بازی کردم. سال ۶۰ کارمند تلویزیون شدم و تا سال ۶۴ در صداوسیما دستیار کارگردان بودم. اصلاً به سینما فکر نمی‌کردم چون شنیده بودم محال است و پتانسیل خاص خود را می‌خواهد که حتماً ما نداریم!

دیباچه-ابوالفضل پورعرب


پورعرب درباره‌ی ورودش به عرصه‌ی تصویر توضیح داد: بهروز افخمی در سریال «میرزا کوچک‌خان» یک نقش به من داد. یک روز که از مقابل تئاترشهر رد می‌شدم، دژبان جلوی من را گرفت و من یک کارت پایان خدمت قلابی نشانش دادم اما استعلام کردند و من مجبور شدم به سربازی بروم! بعدها در نمایش «حاکم یک‌شبه» در سالن اصلی تئاترشهر بازی می‌کردم که بهروز افخمی دوباره من را پیدا کرد و بعد از صحبت‌های زیاد نقش را در آوردم و برای فیلم «عروس» ۳۰ هزار تومان قرارداد بستیم. انتظار این بازتاب فیلم را نداشتم و اصلاً به شهرت فکر نمی‌کردم و اساساً دوست نداشتم مشهور باشم.

فریدون جیرانی پورعرب را «اولین ستاره‌ی مرد در سینمای پس از انقلاب ایران» خطاب کرد و او پاسخ داد: اگر ما واقعاً این‌قدر مهم بودیم و این‌قدر در جامعه بازتاب داشتیم، لااقل در بیمارستان باید سری به ما می‌زدند؛ سرطان که شوخی نیست. این خیلی مهم است. من نباید الان بازی نکنم. بازی نمی‌کنم مگر این که کار دوستانم باشد. نه این که پیشنهاد نشود و قصه‌ای نخوانم اما آن شیرینی و عطشی که در دلم بود دیگر نیست. به همین راحتی باید به اینجا برسد که یکی بگوید معتاد است و دیگری بگوید ایدز گرفته!؟ هیچ‌کس هم حمایت نکند و آقای ضرغامی هم نیاید بیمارستان ما را ببیند؟! ما که از پایین باهم آمدیم بالا در تلویزیون. مانده‌ام که ما چه گناهی کرده‌ایم! در تیزرها که نگاه می‌کنیم یک قطعه عکس از من نیست. این اولین برنامه‌ی غیرزنده‌ است که اعتماد کردم در آن حضور پیدا کنم. شبکه‌هایی که آن طرف هستند روان‌تر از ما کار می‌کنند و بچه‌ها بلند می‌شوند و می‌روند. آیا در ایران آبرو می‌ماند برای ما اگر همه بروند؟

پورعرب درباره‌ی دوران بیماری خود و وضع فعلی سلامتی‌اش هم گفت: سرطان من سرطان اثنی عشر بود که با شکستگی جناق سینه‌ام شروع شده بود اما خوش‌خیم بود و الان حل شده است اما من از نظر روحی زجر سرطان بدخیم را کشیدم. وقتی پشت پنجره‌ی اتاقت مثل یک میمون در قفس می‌ایستند و می‌خندند تو نمی‌توانی چیزی بگویی، ناچار می‌شوی یک روزنامه هم به شیشه بچسبانی و ارتباطت با دنیای آن طرف هم قطع می‌شود. برادرم یک دسته گل و یک جعبه شیرینی آورده بود که اگر کسی به عیادتم آمد از آنها پذیرایی شود اما هیچ‌کس نیامد. واقعاً ما این‌قدر بد بودیم؟ اینقدر برای جامعه مضر بودیم؟! خیلی عجیب است!

او همچنین گفت: من خیلی نگران بودم که نگویند پول جمع کنید! آن زمان «وضعیت سفید» را کار می‌کردم که -نه آنها آمدند و نه هیچ‌کس دیگر- وقتی به بیمارستان پول سپردم فقط نگران این بودم که این حرف زده نشود که پول جمع کنید! مثل آقای فتحی خدابیامرز که به خاطر یک میلیون و ۲۰۰هزار تومان در بیمارستان مانده بود! خیلی بد است به جایی برسی که بگویی این‌همه کارکردیم اما دریغ... مردم پشت در بیمارستان بودند اما همکاران من هیچ‌کدام نیامدند. مرگ ما را هم در اخبار سراسری تلویزیون اعلام کردند و بعد می‌خواهند با یک عذرخواهی ساده سر و ته قضیه را هم بیاورند.

مطالب برگزیده
گفت‌و‌گو دیباچه با نویسنده کتاب «پاسیاد پسر خاک»

«پاسیاد پسر خاک»، رمان، داستان بلند و خاطرات شفاهی نیست!

۰۷:۳۰  -  ۱۱ شهريور ۱۴۰۴
رامبد جوان با "کارناوال" کاری کرد، کارستان؛

خبری از آثار طنز قوی در صدا و سیما نیست! روان مردم را جدی بگیرید!

۰۸:۰۰  -  ۰۴ شهريور ۱۴۰۴
گفت‌و‌گو دیباچه با معاون ابتدایی وزارت آموزش و پرورش

تحقق عدالت آموزشی، مهم‌ترین هدف نظام آموزشی است!

۱۶:۵۶  -  ۰۳ شهريور ۱۴۰۴
گفتگو دیباچه با مدیرکل میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی استان خراسان رضوی

مشهد مقدس آماده میزبانی از میلیون‌ها زائر در دهه پایانی ماه صفر می‌شود

۱۹:۱۷  -  ۲۸ مرداد ۱۴۰۴
رئیس سازمان اورژانس کشور در گفت‌وگو با دیباچه مطرح کرد:

حضور ۴ میلیون زائر در مراسم اربعین پیش‌بینی می‌شود/ کاهش میزان تماس‌های مردم با ۱۱۵ در جنگ تحمیلی ۱۲ روزه

۱۱:۴۹  -  ۰۸ مرداد ۱۴۰۴
یک نویسنده ادبیات کودک و نوجوان در گفتگو با دیباچه:

شنیدن قصه، یکی از نیازهای همیشگی کودکان و نوجوانان است/ کار قصه‌گو نگهداری و نگهبانی از زبان فارسی است

۱۹:۵۶  -  ۲۸ تير ۱۴۰۴
عضو تیم ملی اسکیت در گفت‌و‌گو با «دیباچه» مطرح کرد؛

در مسیر قهرمانی هیچ‌وقت عقب ننشستم؛ در دل جنگ تمرین را رها نکردم

۱۹:۵۱  -  ۲۸ تير ۱۴۰۴
کاپیتان تیم ملی واترپلو در گفتگو با «دیباچه» مطرح کرد؛

رسیدن به صدر جهان سخت است/ با یک بازی بیشتر دومین گلزن برتر آسیا می‌شدم

۱۳:۰۴  -  ۲۴ تير ۱۴۰۴
اشکان ممبینی از کارشناسان چهره و شاخص مسائل بین‌الملل به دیباچه گفت؛

تلاش‌های نظامی برای مهار برنامه هسته‌ای ایران، نمی‌تواند اراده ملت را در مسیر پیشرفت و خودکفایی کشورمان متوقف کند

۲۲:۲۴  -  ۱۵ تير ۱۴۰۴
عضو تیم ملی کشتی آلیش بانوان در گفتگو با «دیباچه» مطرح کرد؛

دو طلای آسیا نقطه اوج کارنامه‌ام بود/ ‏طلای جهانی را هدف گرفته‌ام

۱۷:۴۹  -  ۰۸ تير ۱۴۰۴