به گزارش دیباچه به نقل از ایسنا، «فخری ملکپور» از آن زنهای مقید و اصیل است که همیشه آرام حرف میزنند و مواظب هستند، کسی شأن و جایگاهشان را زیر سوال نبرد.
طبیعی است اگر اسم او را کم شنیده باشید، چون حجب و حیا به او اجازه نمیدهد، کنسرت بدهد و حتی برای ضبط آثارش، به زور او را به استودیو میبرند. ملکپور دوست دارد، فقط و فقط در خلوت و برای خودش ساز بزند.
او تنها شاگرد بازمانده مرتضیخان محجوبی (از بنیانگذاران موسیقی ملی ایران) است که پیانو را بهشکل سینه به سینه و با نتهای ابداعی محجوبی یاد گرفته است. ملکپور فقط پیانوی ایرانی میزند و جانش میرود برای موسیقی گلهایی.
خانهاش پر است از عکسهای مرتضی محجوبی، احمد عبادی، حسن کسایی، جلیل شهناز، ادیب خوانساری و خیلیهای دیگر. ترمهی یزدی روی پیانوی بزرگش انداخته و میگوید، شبها قبل از اینکه بخوابد، حتما پشت سازش مینشیند و مینوازد.
وقتی درباره گره عمیقی که میان نام او و مرتضیخان محجوبی وجود دارد میپرسم، میگوید: «من از بچگی در کنار رهی معیری و مرتضیخان محجوبی بزرگ شدم. اینها همیشه به منزل ما رفتوآمد داشتند و من از همان سالها، گوشم به سازهای ایرانی اصیل عادت کرد. آقای محجوبی یک روز آمد و به پدرم گفت که این بچه علاقهی زیادی به ساز دارد و باید اجازه دهی به او درس بدهم. مرتضیخان وقتی من فقط هفت ساله بودم، من را پشت پیانو نشاند و به من درس داد. البته بازیگوشی هم داشتم، اما از ۹ سالگی همهچیز خیلی برایم جدی شد. او مرتب به منزل ما میآمد و به من درس میداد.»
همهی شاگردان محجوبی به وسیلهی نتهای ابداعیاش، پیانو را از او یاد گرفتند و فخری ملکپور یکی از پیروان این سبک است که در اینباره میگوید: «سبک آموزشی مرتضیخان سینه به سینه بود، خودش هم خطی (نت) را ابداع کرده بود که از راست به چپ و به فارسی نوشته میشد. میتوان گفت که خیلی راحت بود و به من هم همینطوری درس میداد. من با همان نتهای ابداعی، پیانو یاد گرفتم. ۱۲ کتابچهی آموزشی داشت که هنوز آنها را دارم. من هم به تمام شاگردهایم طبق همان کتابچهها درس میدهم.»
خیلی از بزرگان موسیقی سعی میکنند، پس از به شهرت رسیدن، خودشان را از زیر سایهی استادشان بیرون بکشند، اما ملکپور اینطور فکر نمیکند: «من دختر مرتضیخان بودم. او خودش بچهای نداشت و من را مثل دختر نداشتهاش دوست داشت. افتخار من در همهی این سالها، فقط و فقط استادم محجوبی و دیگری زندهیاد ادیب خوانساری است که هر دو با پدرم دوست بودند. من همیشه با کمال افتخار، نام این دو نفر را میبرم.»
وقتی از استادش حرف میزند، عِرق او را به محجوبی در لابهلای جملاتش میشود حس کرد: «من خیلی به نوازندگان سازهای غربی احترام میگذارم، اما فقط ساز استادم برایم دلنشین بود. همهی جواب آوازها را هم از ادیب خوانساری یاد گرفتم. پدرم هر وقت به خانه میآمد میگفت، دخترم، برایم پیانو بزن! او با پیانوی من آواز میخواند و من هم جواب آواز را میدادم. اصلا فضای موسیقی آن سالها خیلی خوب بود. سهشنبهی هر هفته تمام استادان واقعی موسیقی در منزل ما جمع میشدند. اول از همه محجوبی میآمد و به من درس میداد. تا شب همهشان یکی یکی میآمدند و هر کسی سازی میزد و میخواند.»
او چندان اهل انتشار آلبوم و برگزاری کنسرت نیست و در همهی این سالها تدریس را برگزیده است: «من تدریس را بیشتر دوست دارم، چون میخواهم با تدریس به شیوهی محجوبی، یاد استادم را زنده نگه دارم. ۲۰ سال است تدریس میکنم؛ در همین خانه. تمام سرگرمی من شاگردهایم و ساز ایرانی است. هرچند وقتهایی که تنها میشوم و دلم میگیرد، میآیم و عکس استادم را نگاه میکنم. به عکس عبادی هم نگاه میکنم، چون چهار سال در محضرش سهتار زدم.»
ملکپور برای تدریس هیچ پولی از شاگردانش نمیگیرد: «من فقط بهخاطر استادم است که تدریس میکنم. برای اینکه اسمش بماند. میخواهم شاگردهایی را تربیت کنم که یاد محجوبی باشند. نمیخواهم از کسی پول بگیرم و به این افتخار میکنم که تا به حال یک قِران هم بابت تدریس موسیقی دریافت نکردهام. البته خیلی هم شاگرد قبول نمیکنم. آنهایی را میپذیرم که عاشق موسیقی ایرانیاند. از طرفی نمیخواهم از راه تدریس موسیقی، پولی وارد زندگیام شود.»
او هم مثل سایر پیشکسوتان موسیقی، از موسیقیهای رایج در جامعهی امروز دلخور است: «من از موسیقیهای جدید و امروزی انتقاد نمیکنم. خب دوست دارند اینطوری ساز بزنند. جوانها هم این موسیقی پاپ را بیشتر میپسندند. برای همین هم عدهای از استادان ما دارند به سمت موسیقیهای جدید میروند، چون دیگر کسی برای موسیقی اصیل، اهمیت قائل نیست. به هر حال، آنها باید زندگی خود را بگذرانند. از آنجا که جوانها پاپ گوش میدهند، بعضی از اساتید هم به اجبار به سمت موسیقیهای جدید میروند، اما من نمیتوانم این کار را کنم.»
اینجا بیشتر دلش میگیرد و میگوید: «وقتهایی که برای خودم پیانو میزنم، خیلی متأثر میشوم و با خودم میگویم، آخر چرا موسیقی به این خوبی نباید طرفدار داشته باشد؟ خیلی دلم میسوزد. امکان ندارد که خودم قبل از خواب، یک قطعه از موسیقی گلها را با سازم اجرا نکنم. هرچند الان شاگردان جوانی هم دارم که خیلی خوب به سبک محجوبی پیانو میزنند.»
یاد دوران طلایی موسیقی ایران هم میافتد: «دوران طلایی موسیقی ایران حدود ۴۰ تا ۵۰ سال پیش بود. آن زمان آقایان محجوبی، جلیل شهناز، حسن کسایی، فرهنگ شریف وقتی جایی ساز میزدند، صدا از کسی درنمیآمد. همه مجذوب ساز زدنشان میشدند، اما حالا ...»
وقتی میپرسم در خلوت خودش موسیقی چه کسانی را گوش میدهد، پاسخ میدهد: «من فقط در خلوتم موسیقی اساتید را گوش میکنم. با آنها درد دل میکنم، یعنی خلوت من فقط با ساز این اساتید است. وقتی تنها هستم، پیانو میزنم؛ به یاد آن زمان و به یاد استادم. گاهی چند گوله اشک هم میریزم. زندگی خیلی فرق کرده است. آن روزها زندگی آنقدر سخت نبود.»
تا بهحال کسی فخری ملکپور را در مجامع رسمی و هنری ندیده است. تقریبا در هیچ مراسمی شرکت نمیکند: «من هیچجا نمیروم. دلگیرم. از زمانه دلگیرم. از مردم که دیگر چندان به موسیقی ایرانی اهمیت نمیدهند. هرچند بعضیها هنوز خیلی این موسیقی را دوست دارند.»
او تا کنون کنسرت هم برگزار نکرده است، میپرسم اگر شما کنسرت پیانوی ایرانی ندهید، پس چه کسی شایستهی انجام این کار است؟ با شرم خاصی میگوید: «من را بکشند، کنسرت نمیدهم. در خلوت خودم، بد ساز نمیزنم، اما جلوی کسی دوست ندارم، پیانو بزنم. میخواهم در خلوت خودم باشم. همین آلبومهایی هم که میبینید از من منتشر شدهاند، به اصرار دوستانم هستند.»
در میان صحبتهایش، از خاطرات و دوستان قدیمیاش هم یاد میکند: «آن مبل جلوی در را میبینی؟ ملوک ضرابی همیشه آنجا مینشست؛ قبل از آمدن هم سفارش میداد که برایش باقالیپلو بپزم با دسر کارامل. هر هفته به من سر میزد. الهه و مرضیه هم خیلی با من رفتوآمد میکردند. حالا همهشان رفتهاند و فقط من ماندهام.»
فخری ملکپور آثار منتشرنشدهی زیادی در خانهاش دارد که خیلی از آنها با اساتید بزرگ ضبط شدهاند: «در خانه آثار زیادی هستند که هنوز منتشر نشدهاند. مثلا کارهایی با آقای پرویز یاحقی دارم و همینطور آثاری با عبدالوهاب شهیدی که میتوانم بگویم، آقای شهیدی یکی از بهترین آوازهایش را در این کار خوانده است. البته شاید این کار را چند وقت دیگر منتشر کنم. باید ببینیم چه میشود.»