به گزارش دیباچه به نقل از مهر، گرچه همچنان بسیاری از مردم مهدی احمدی را به عنوان یک بازیگر می شناسند اما با رجوع به کارنامه کاری این بازیگر و وقفه ۱۰ ساله میان بازی او در فیلم هایی از خسرو سینایی در دو فاصله زمانی ۶۹ و ۷۸ می شود پی برد او در واقع هنر دیگری را در اوج سال های جوانی برای ادامه مسیر خود انتخاب کرده بوده است.
او در سال های اخیر بیشتر از گذشته نمایشگاه های نقاشی می گذارد و این نمایشگاهها مورد توجه رسانه هاست؛ حتی اگر هنوز هم بیشتر بازی در فیلم «شب های روشن» این بازیگر در خاطرشان باشد تا نقاشیهای فیگوراتیو او که در میان سیاهی ها گم می شود.
بهانه ما برای گفتگو با مهدی احمدی برپایی نمایشگاهی از آثار طراحی اش با نام «سیاه مشق» بود؛ نمایشگاهی که بیشتر درونیات این هنرمند را به رخ می کشید.
*شما در کودکی موسیقی را به طور جدی آغاز کردید و در محضر کسی مثل استاد پایور درس گرفتید. بعد نقاشی را نزد کسی مثل خانم اصولی فرا گرفتید و سپس در دانشگاه معماری خواندید. در نیمه راه آن را رها کردید و گرافیک خواندید. در این میان بازیگری هم کردید اما در نهایت شما از بین همه هنرها به عنوان حرفه اصلی، نقاشی را انتخاب کردهاید. حتی به خاطر نقاشی در یک دوره ای برای ورود جدی به عرصه بازیگری مقاومت کردید. سوالم این است چرا این همه فراز و فرود داشتید تا به انتخاب اصلی تان برسید و چرا نقاشی؟
- من مثل شما نگاه نمی کنم زیرا نزدیک به سی سال است که به طور جدی و حرفه ای نقاشی می کنم، اما اینکه چرا موسیقی و بازیگری را هم تجربه کردم جوابم این است که بعضی از آدم ها تک بعدی نیستند و از تجربه هنرهای دیگر در کار اصلی خودشان استفاده می کنند. بعضی آدم ها هم فقط توانایی انجام یک کار را دارند. این به روحیه آدم ها بستگی دارد اما اینکه چه شد که معماری را در دانشکده رها کردم به دلیل این است که در ایران عمدتا آدم ها دیر خودشان را پیدا می کنند.
*واقعا چرا؟ معماری در دانشگاه آن روزگار طرفداران زیادی داشت.
- ما در جایی زندگی می کنیم که استعدادهایمان را دیر کشف می کنیم چون نه مدارسمان این استعداد را در درون بچه ها کشف و نه والدین در این زمینه تلاشی می کنند. در ضمن من هیچوقت به دنبال آنچه که مد روز و خواست اکثریت است نبودم و همیشه ترجیح می دهم راه خودم را بروم. در دهه ۵۰ و ۶۰ اکثر پدر و مادرها دوست داشتند بچه هایشان یا دکتر بشوند یا مهندس. سیستم آموزشی ما هم کلا تکیه اش روی یکسری دروس خشک است که خیلی به درد روح آدم نمی خورد. من شانس آوردم که استعدادم را پیدا کردم و با تمام سختی ها پای آن ایستادم.
اما درباره موسیقی که گفتید؛ از دوران کودکی موسیقی در خانواده ام حضور داشت و از همان زمان به سمتش گرایش داشتم. به دنبال آن نبودم که حرفه اصلی ام باشد تنها می دانستم که موسیقی بخشی از نیازهای روحی من را برآورده می کند و علاوه بر آن تاثیر ویژه ای روی نقاشی کردن من داشت. هنوز هم ساز می زنم و ویولون ساز اصلی من است اما حرفه ام نیست. ببینید یک نکته ای را همین جا در پرانتز بگویم. در کشورهای پیشرفته ی دنیا به طور مثال اگر یک کارگردان، نقاش خوبی هم باشد یا یک بازیگر نوازنده درجه یکی هم باشد هیچ کس به او نمی گوید چرا اینهمه فراز و فرود داشتی بلکه جایگاه او در هنر بالاتر هم می رود ولی اینجا به آدم می گویند چرا خودت را پیدا نکردی!
*هنرها قطعا به هم رفت و آمد دارند. این یک انتقاد مهم است که چرا یک بازیگر گالری نمی رود یا یک هنرمند نقاش فیلم خوب نمی بیند یا موسیقی خوب گوش نمی دهد و متاسفانه در بدنه هنری جامعه ما این موضوع امروز به وفور دیده می شود. حالا شما که بین هنرها رفت و آمد دارید به نظرتان این چند بعدی بودن چه تاثیری روی کارتان داشته است؟
- من اصولا نمی توانم تصور کنم یک نقاش خوب نتواند موسیقی خوب را از بد تشخیص دهد. البته خیلی ها را دیده ام و به آتلیه شان رفت و آمد داشته ام که در همان فضا یا خانه شان موسیقی ای گوش می دهند که در حد کوچه و بازار است یا فیلم هایی می بینند که در حد فیلم هندی است. جالب اینجاست که این افراد اسم و رسمی هم دارند. البته ممکن است نقاش مشهوری هم باشد که لزوما به معنای سطح بالا بودن نقاشی اش نیست!
*به نمایشگاه اخیرتان بپردازیم. در این نمایشگاه به قول خودتان سیاه مشقی از طراحی هایتان را ارائه داده اید. اصولا با دیدن طراحی بیشتر می توان به درون یک هنرمند نزدیک شد. چرا اسم نمایشگاه را گذاشتید «سیاه مشق» و چرا تصمیم گرفتید طراحی هایتان را ارائه بدهید؟
- من در این سال ها تعدادی نمایشگاه طراحی برگزار کرده ام. با شما هم موافقم که طراحی بی واسطه تر مخاطب را رو به روی هنرمند قرار می دهد و درون آرتیست را بی واسطه تر بیان می کند. در نقاشی به لحاظ فنی پیچیدگی هایی وسط می آید که مخاطب برای فهم آن حتما باید زبان نقاشی را بشناسد.
این مجموعه ای که شما دیدید طراحی های حد فاصل سالهای ۸۳ تا ۸۹ است. از این دوره حدود ۳۰ کار را انتخاب کردم. همان سالهای ۸۰ بود که به دیدن یک نمایشگاهی در موزه امام علی(ع) رفتم. یک بخشی از نمایشگاه مربوط به خوشنویسی بود و سیاه مشق اساتیدی مثل عمادالکتاب را نمایش داده بود. با دیدن سیاه مشق ها جرقه ای در ذهن من خورد. از طرف دیگر من در آن دوره در طراحی هایم بسیار درگیر خطوطی که در نگارگری به کار می رود، بودم. خصوصا در کارهای رضا عباسی که هر تک خطش را با هزاران بار تمرین هم به راحتی نمی توان تکرار کرد. بی نهایت زیباست. به همین دلیل خواستم همه اینها را در فضا و فیگور و به شکل خطوط معنای دوباره کنم. سیاه مشق نوعی دیزاین است. در واقع خطاط ماهیت حروف را از آنها می گیرد و یک فضای زیبایی شناسانه خلاق ایجاد می کند. این نگاه به سیاه مشق و خطوط طراحی در نگارگری ایرانی و ترکیب این دو با فضاهای شخصی من در طراحی هایم این مجموعه را به وجود آورد.
*بیشتر خطوطِ شما در طراحی هایتان حالت دورانی دارد. این را از نگارگری الهام گرفتید؟
- من خیلی کم کارهایم را از بیرون آنالیز می کنم اما یکی دو بار که پیش آمده از این زاویه به کارهایم نگاه کنم کمپوزیسیون هذلولی شکل زیاد در آثارم می بینم که حالت چرخشی و دورانی ایجاد می کنند. شاید تاثیرش در ذهن من از نگارگری ایرانی است. موقع کار خیلی به آن فکر نمی کنم. رویکرد من به نقاشی با همه این اوصافی که گفتم یک رویکرد صرفا سنتی و شرقی نیست چراکه من نقاشی را برپایه های نقاشی اروپایی یاد گرفته ام و حتی از همان منظر به نقاشی ایرانی نگاه می کنم. به طور کلی فکر می کنم ما از طریق غرب فرهنگ و هنر بومی مان را می شناسیم.
*اینکه می گویید شناخت فرهنگ خودمان از طرف غرب بوده بیشتر توضیح می دهید؟
- به عنوان مثال تا زمانی که مستشرقین در ایران حضور نداشتند نمی دانستیم تخت جمشیدی هم در ایران هست و چرا اهمیت دارد. حالا من با هدف حضور آنها در ایران کاری ندارم که استعماری بوده یا نه. تا زمانی که آنها به ما نشان ندادند ما چه چیزهایی داریم من ندیدم جایی کسی گفته باشد ما این آثار فرهنگی را داریم و برایش باید ارزش بگذاریم. ما هنوز هم هنر را با زاویه نقد و نگاه آنطرف می سنجیم. نقد اساسا پدیده غربی است.
*شما در بیشتر نقاشی ها و طراحی هایتان فیگور کار می کنید. این علاقه شما به فیگور از کجا می آید؟
- من از بچگی دلم می خواست آدم ها را نقاشی کنم.
*به آدمها علاقه دارید؟
- آدم ها را دوست دارم. اجتماعی هم هستم اما در جمع هم درون خودم هستم؛ یک درونگرای معاشرتی. اما همانطور که گفتم از بچگی یادم است دوست داشتم از آدم ها نقاشی کنم. حتی یادم هست دوره راهنمایی که بودم یک تابستان را پیش معلم پیر مدرسه مان نقاشی یاد می گرفتم. او ذهنی پرتره هایی می کشید و می خواست ما از روی آنها نقاشی کنیم. یک بار به خودم جرات دادم و با اینکه گفتنش سخت بود به او گفتم دوست دارم از آدم های واقعی نقاشی کنم. البته سعی هم می کردم این کار را بکنم و مثلا از خواهرهایم نقاشی کنم ولی تکنیکش را بلد نبودم. اما معلم نقاشی عذر مرا خواست و گفت ما از روی آدم ها نقاشی نمی کشیم.
* فیگورهایتان بیشتر از اینکه حس را در چهره نشان دهد در فرم بدن نشان می دهد.
- فیگور فقط چهره نیست. وقتی ونگوگ از پیرمردی نقاشی می کشد که صورتش را بین دست هایش گرفته ما عملا حس آن پیرمرد را از نحوه نشستنش و دست ها و فیگور و جنس خط و انرژی خط ها دریافت می کنیم. این را هم بگویم من اگر چه فیگور کار می کنم اما ذهنیتم آبستره است.
*در آثار نقاشی شما معمولا با آثاری رو به رو هستیم که یا خیلی تیرگی در آنها غالب است یا روشنایی یعنی حد وسط ندارد. این هم دلایل روانشناسانه دارد؟
- من در دوره های مختلف حس و حال های مختلفی داشته ام. حتما یک بخش هایی از کارم به زندگی شخصی ام بر می گردد. اصلا هنر بیان احساسات درونی آدم است.
*شما خیلی وقت ها ترجیح می دهید مستقل نمایشگاه بگذارید و مثلا با یک گالری خاص کار نکنید. دلیلی دارد؟
- نه اینطور نیست من از حدود چهل نمایشگاه گروهی و انفرادی که داشته ام تنها سه یا چهار دفعه نمایشگاه مستقل برگزار کرده ام؛ آن هم به دلایلی!
*از درآمد نقاشی واقعا راضی هستید؟
- بعد از سی سال کار مداوم، بله راضی هستم. نقاشی حرفه ای نیست که خیلی زود به نتایج مالی خوبی برسد البته در این دوران کسانی هستند که کارهایشان بدون رسیدن به کیفیت لازم مطرح شده و درآمدهای بالایی بدست می آورند.
*واقعا فکر می کنید بازار خوب فروش آثار برخی نقاش ها فارغ از کیفیت آثار آنهاست؟
- بله این طور است. وقتی پای اقتصاد هنر به میان می آید خیلی اهمیتی ندارد که کیفیت آثار بالا باشد یا حتی هنری باشند یا نه. اقتصاد یک چیز است و هنر چیز دیگری.
*بگذارید یک مثال بزنیم. الان یکی از ارقام بزرگ در نقاشی در دستان سهراب سپهری است. به نظر شما واقعا فارغ از کیفیت اثرش، آثار این هنرمند رکورد می زند؟
- به نظرم رویکرد سهراب سپهری به نقاشی جذاب است. وجهه قابل قبولی دارد ولی هیچوقت نقاشی های سپهری من را شگقت زده نکرده است. نمی توان گفت نقاشی سپهری جریانی در نقاشی نسل بعد از خودش ایجاد کرده است. اگر بخواهم بگویم منظورم از تاثیر در نسل های بعد چیست و یا چه کسانی من را در کارهایشان شگفت زده می کنند می توان از سزان، پیکاسو، ماتیس و خیلی های دیگر در دوران معاصر نام برد. به نظر من نقاشی معاصر ما در مقیاس جهانی حرفی برای گفتن ندارد!
*در ایران کار کدام هنرمند را می پسندید؟
- احمد امین نظر، کریم نصر، جمشید حقیقت شناس، حسینعلی ذابحی، واحد خاکدان. نسل قبل تر محمد ابراهیم جعفری، حسین کاظمی، منوچهر یکتایی، بهمن محصص، محسن وزیری مقدم، لی لی متین دفتری، منیر شاهرودی فرمانفرمایان و از این بیشتر هم هستند که الان حضور ذهن ندارم.
*شما کلا کارهایتان را از روی مدل می کشید یا ذهنی هم کار می کنید؟
- کارهای من تلفیقی است از عینیت و ذهنیت. به این معنا که طبیعت صرف یا موضوع عینی صرف را کار نمی کنم و حتما ذهنیت من و فضای ذهنی من در آن دخیل خواهد بود.
*برسیم به بخش بازیگری. شما ابتدا با خسرو سینایی شروع کردید که او در هنرهای تجسمی سر رشته دارد و آخرین کاری که روی پرده از شما دیدیم به اسم «جزیره رنگین» هم از همین کارگردان بود. انتخاب هایتان در بازیگری بر چه اساسی است؟
- براساس فیلمنامه و یا شناخت کارگردان. مجموعه این دو اگر هم باشد ممکن است در دوره هایی نتواند من را از آتلیه نقاشی ام بیرون بکشد. کما اینکه در دهه هفتاد پیشنهادهای بسیار خوبی در سینما به من شد اما نتوانست به مدت ۱۰ سال من را از آتلیه ام بیرون بکشد.
*چرا؟ سینما که وسوسه انگیز تر از نقاشی است.
- احساس می کردم سینما خودم را از خودم می گیرد.
*آخرین کار شما «جزیره رنگین» که البته فیلم بسیار شریفی است اما فیلم متوسطی است. در این کار نقش یک هنرمند را بازی می کنید. به همین دلیل نقش را پذیرفتید؟
- خیر. به خاطر آقای سینایی پذیرفتم. «جزیره رنگین» در شرایط سختی کار شد و من احساس کردم باید به ایشان کمک شود. ضمن اینکه این فیلم حرف مهمی میزند؛ اینکه ما در جغرافیایی زندگی می کنیم که هر گوشه اش یک سری امکانات دارد. بیاییم فارغ از کارهای دولتی خودمام قدمی با همین امکانات برای رشد هر نقطه برداریم. این حرف مهمی است. «در حد خودمان تاثیرگذار باشیم» این حرف فیلم است.
*اگر برگردید به ۲۰ سالگی باز هم نقاشی را به عنوان حرفه اصلی انتخاب می کنید؟
- بله البته به جای بازیگری شاید به موسیقی توجه بیشتری می کردم.