شنبه ۰۱ ارديبهشت ۱۴۰۳  |  Saturday, 20 April 2024

دیباچه

کد خبر: ۴۹۹۳۱
تاریخ انتشار : ۵۴ : ۱۱ - ۱۶ آذر ۱۳۹۸

فاطمه شعبانی : شاید چهره« سعید پیردوست» بیش از همه با کارهای« مهران مدیری» به چشم مخاطبان آشنا باشد؛ مجموعه های طنزی که پرمخاطب بودند و مردم را پای تلویزیون می نشاندند. خیلی ها او را با نقش آقای رئیس در سریال «پاورچین» به یاد دارند و خیلی از آدم های نسل قدیم هم او را با نقشی که در فیلم «گوزن ها» داشت، به خاطر می آورند. «سعید پیردوست» هنرمندی است که از جوانی اش با سینما بوده و خودش می گوید که برای این عشق تاوان های زیادی هم پرداخته است. این شبها شاهد بازی این بازیگر پیشکسوت در سریال تلویزیونی« حکایتهای کمال» هستیم. گفتگوی ما را با این هنرمند از دست ندهید.

 

شما در مصاحبه ای گفته بودید جای قصه های اصیل و ساده قدیمی در تلویزیون خالی است آیا حکایتهای کمال توانسته این خلا را پر کند؟

تا حدودی بله اما نه به طور کامل، « حکایتهای کمال » به نوعی برای نوجوانان ساخته شده است و سریال حول محور کمال و دوستانش می چرخد و این قصه ها برای نوجوانان خیلی خوب است و ارتباط برقرار می کنند اما می توانست بهتر از اینها باشد و به شخصیتهای بزرگسال هم بیشتر بهاء بدهند. هرچند آقای پاک نیت واقعا خوب کار کردند و خانم لرستانی و دوستان دیگر هم حق مطلب را ادا کردند اما به نظرم بیشتر از اینها جاداشت.

حکایتهای کمال چه چیزی را در شما زنده کرد؟

داستان این سریال  مربوط به قدیم می شود و ناخودآگاه آدم را به فضای قدیم حدود ۴۰-۵۰سال قبل می برد. شرایط و حال و هوایی که آن موقع بود برای سن و سال ما خیلی جالب است و دوران کودکی و نوجوانی ما زنده می شود. هدف کارگردان هم این بود که ما را به آن فضا ببرد و فکر می کنم موفق شد.

 شما نقش یک بقال قدیمی را در این سریال بازی می کنید تفاوت کاسبهای قدیم با کاسبهای این دوره چیست؟

سعی می کنم در بازی هایم دلقک بازی در نیاورم | همکلاسی بودن با مسعود کیمیایی و فرامرز قریبیان یک اتفاق بود!

 خیلی فرق می کند، آن زمان درستی و راستی دروجود همه بود طرف وقتی یک یاعلی می گفت پای این یاعلی اش خیلی می ایستاد اما الان وقتی طرف یاعلی می گوید نمی دانی راست می گوید یانه؟ یا علی اش را با عین یا الف می نویسد!!! آن زمان مردم به قراری که می گذاشتند متعهد بودند. اگر درمغازه شان تابلوی آدم باید شریف باشد و به حقوق مشتری احترام بگذارد نصب می کردند به این حرفها پایند بودند. الان متاسفانه اینجور نیست؛ هرکس جنس را به هرقیمتی که دلش می خواهد می فروشد.کاسبهای قدیم به کارشان ایمان داشتند و پایبند به اصول بودند.کاروبارشان از پدرشان به ارث رسیده بود طرف اگر بقال بود پدرش هم بقال بود اگر آهنگر بود پدرش هم آهنگر بود و اغلب به اصول اخلاقی وکاری معتقد بودند الان همه چیز پول شده و این درست نیست.!

چرا شما در کارهای جدی تان هم شمه ای از طنز دارید؟

من اصولا سعی می کنم در بازی هایم دلقک بازی در نیاورم! و برای خنداندن مردم حالت لودگی نداشته باشم بلکه سعی می کنم با حرکاتم بیننده را بخندانم. چندین بار هم به من گفته شده است که شما جدی کمدی بازی می کنید چون این شخصیت من است. من در سریال کارآگاه علوی هم که نقش ماموز کلانتری را داشتم یا در گوزن ها در نقش کبوترباز که جلوی افسر نگهبان التماس می کرد یا در کارهای آقای الوند همیشه طنز را داشته ام و این به جنس بازی من برمی گردد و سعی نمی کنم با لودگی این کار را انجام بدهم.

شما اگر بازیگر نمی شدید چه کاره می شدید؟

 من به خاطر شرایط خانواده ام مجبور بودم کار کنم و زمانی که بازیگر شدم کارمند بانک بودم و بعدا کارمند شرکت ماک شدم و تا رئیس اداری کمپانی ماک هم پیش رفتم اما  نگاه کردم دیدم عشق به سینما در وجود من است و نمی توانم کنار بگذارم یا باید کارمند باشم یا بازیگر، برای همین سال ۱۳۶۷ به یکباره کار را  کنارگذاشتم و وارد سینما شدم. از زمانی که مدرسه می رفتم و با دوستانم پشت میزو نیمکت می نشستم بازیگری در وجود من و عشق ما سینما بود.

 شما که در زندگی واقعی تان هم آقای رئیس بودید با متملق ها و پاچه خوارها چه برخوردی می کردید؟

من در کمپانی ماک مدیر امور اداری بودم و در سریال پاورچین هم نقش آقای رئیس را بازی می کردم. سعی کردم در این سریال همان فرمی که با کارمندها و کارگرها رفتار می کردم کارمندهایی که می آمدند و  مرخصی یا اضافه حقوق می خواستند دقیقا همان را بازی کنم با همان جنس جریمه کنم یا پاداش بدهم البته بایک فرم طنز. اما اصلا تملق را دوست نداشتم، هرچند در سریال برعکس این قضیه بود و  دوست داشتم پاچه خواری من را بکنند؛من دوست نداشتم طرف برای جا کردن در دل من تملق بگوید. سعی می کردم با کارمندها و کارگرها رفیق باشم و به آنها کمک کنم.آن زمان در شرکت ماک حدود۲۰۰-۳۰۰ کارمند زیر دست من بودند. مدیرعاملمان آقای میرداماد و قند چی واقعا برای آن شرکت خیلی زحمت کشیدند و الگوی من بودند؛ روزی که به عنوان کارمند ساده به دفتر امور اداری رفتم و استخدام شدم نیت کردم که روزی به ریاست برسم و خوشبختانه رسیدم اما عشق من چیز دیگر و بازیگری بود هرچند اگر مانده بودم از لحاظ مالی وضعم بهتر بود اما ترجیح دادم به دنبال عشقم بروم.

سعی می کنم در بازی هایم دلقک بازی در نیاورم | همکلاسی بودن با مسعود کیمیایی و فرامرز قریبیان یک اتفاق بود!

همکلاس بودن  با مسعود کیمیایی و فرامرزقریببان یک اتفاق بود یا یک شانس؟

اتفاق بود ما بچه محل بودیم وکلاس هفتم پشت یک میز می نشستیم و این رفاقت هنوز ادامه دارد. ما با هم بزرگ شدیم درکوچه دردار، کوچه آبشار و بازارچه حمام نواب و دبیرستان بدر که خیلی هنرمند و ورزشکار به جامعه تحویل داد. همه ما بچه های حمام نواب بودیم، حمام معروف فیلم قیصر. 

 چقدر لوکیشن سریال حکایتهای کمال شبیه فضای بچگی شماست؟

زیاد شبیه نبود، آن بازارچه عشق بود که هیچ وقت از یادم نمی رود. تا چند وقت قبل بعضی شبها هوس می کردم و به آنجا می رفتم و قدم می زدم ولی دیگر هیچکدام آنها مثل قدیم نیست نه مغازه ها و نه کوچه ها نه خیابانها فقط یک اسم باقی مانده مثل خود ما که از ما هم فقط یک اسم باقی مانده است! پاتوق ما یک جیگرکی بود که جمع می شدیم و با چه عشقی۲ تا سیخ جیگر می خوردیم یا یک ماست بندی بود که عاشق این بودیم که ازش ماست و پنیر بخریم، همه عشق ما در آن بازارچه و در آن میدانگاهی بود. همه چیز به سرعت تغییر کرده است.

میان نقش هایی که بازی کردید کدام را بیشتر دوست دارید؟

آدم همه کارهایش را دوست دارد؛ مگر می شود گفت من دستم را از پا یا چشمم را از گوشم بیشتر دوست دارم؟ همه اعضای بدن انسان دوست داشتنی و قابل احترام هستند و در موقع لزوم از آنها استفاده می شود، کارهای هنری آدم هم مثل اعضای بدن است و به هرکدام به نوعی وابستگی داری اما از میان کارها بعضی برای آدم یادگار می ماند مثل« گوزن ها» که هیچ وقت یادم نمی رود چون اولین کارم بود یا نقشم در دستهای آلوده یا برگ برنده آقای الوند یا سربازهای جمعه آقای کیمیایی؛ من با اینها زندگی کردم و اخت شدم و در وجود من است.

 چه نقشی را دوست داشتید بازی کنید که تا به حال بازی نکرده اید؟

شاید من بالای ۶۰-۷۰ کار انجام داده باشم و همه جور نقش بازی را کردم اما دوست داشتم در کارهای تاریخی و مذهبی هم بازی کنم که این اتفاق نیفتاد و این شانس را نداشتم؛ امیدوارم اگر عمری باقی باشد در این نوع کارها هم بازی کنم.

سعی می کنم در بازی هایم دلقک بازی در نیاورم | همکلاسی بودن با مسعود کیمیایی و فرامرز قریبیان یک اتفاق بود!

 تفاوت بازیگرهای نسل شما با بازیگرهای جدید در چیست؟

بازیگرهای قدیم عاشق بودند مثل ورزشکارها و فوتبالیستها. ورزشکارهای قدیم به عشق پیراهن باشگاه بازی می کردند نه برای پول گرچه وضع زندگی فرق می کرد اما عشق به تیم و پیراهن از واجبات بود الان اینطور نیست؛ حمل بر بی احترامی به ورزشکاران و هنرمندان نشود، اما الان هرکس بیشتر پول بدهد آنجا بازی می کنند. آدم باید یک شخصیت بازیگری داشته باشد و برای هنر احترام قائل شود.

یک خاطره خوب از سریالهای طنزی که بازی کردید برایمان تعریف کنید؟

 شبهای برره برای ما زندگی بود و هنوز مردم ما را با شبهای برره و سردار خان می شناسند. آن۸-۹ماهی که شبهای برره کارکردیم برای ما زندگی بود، بهترین دوره عمرمان در پاورچین و شبهای برره گذشت و آقای مهران مدیری نقش بسزایی در جان دادن به قصه ها داشت. ما هیچ وقت هنر ایشان را فراموش نمی کنیم.  یکبار قرار بود همه جلوی عمارت سردار خان جمع شوند و رای بدهند، من سرمای شدیدی خورده بودم و حال بسیار بدی داشتم، گفتند قصه را طوری پیش می بریم که مشخص نباشد شما نیستید، گفتم نه می آیم و با آن حال بد خودم را رساندم با آن شرایط بد بازی کردم و آقای مدیری هم خوشش آمد. خاطره دیگرم هم من به شبهای برره برمی گردد، من۲۰-۳۰ جلسه با لهجه برره ای صحبت کردم، یک روز آقای مدیری من را در رژی صدا کرد وگفت: ببین این بازی خودت و این بازی با صدای برره ای به نظرت کدام بهتراست؟ گفتم: شما کارگردانی هرچی نظرشما باشد؟گفت: من تشخیص می دهم که شخصیت خودت شیرین تر و بهتر است؛ گفتم: مردم نمی گویند: چرا این برره ای صحبت نمی کند!

سعی می کنم در بازی هایم دلقک بازی در نیاورم | همکلاسی بودن با مسعود کیمیایی و فرامرز قریبیان یک اتفاق بود!

منبع: دیباچه
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده
یک کارشناس فوتسال در گفت ‌و‌ گو با «دیباچه» مطرح کرد؛

ایران تیم بهتری نسبت به رقبای آسیایی دارد/باید به تصمیم شمسایی احترام بگذاریم

۱۱:۲۹  -  ۲۵ فروردين ۱۴۰۳
ادبیات عجیب ژیلا صادقی!

جنجال خانم مجری بعد از درگذشت رضا داوودنژاد چه بود؟

۱۲:۲۹  -  ۱۵ فروردين ۱۴۰۳
مربی تیم والیبال بانوان سایپا در گفت و گو با«دیباچه» مطرح کرد؛

تجربه بالای بازیکنان باعث قهرمانی تیم شد/ تیم قوی و جنگنده‌ای داشتیم

۱۲:۲۲  -  ۲۳ اسفند ۱۴۰۲
گفتگوی کمتر دیده شده دیباچه با زنده یاد رضا داوودنژاد و همسرش

غزل بدیعی همسر زنده یاد رضا داوودنژاد: به خاطر عشق، همیشه در کنار رضا بودم

۱۲:۲۰  -  ۱۵ فروردين ۱۴۰۳
گفتگو دیباچه با کارگردان سریال «از سرنوشت»

« رضا داوودنژاد » در رفاقت، مرام و غافلگیری، دست به نقد بود!

۱۶:۳۲  -  ۱۴ فروردين ۱۴۰۳
سرمربی تیم ملی ووشو در گفت‌وگو با «دیباچه» مطرح کرد؛

هدف کسب بهترین نتیجه در آسیاست/ بدون تغییر ترکیب، راهی انتخابی جام جهانی خواهیم شد

۱۲:۰۸  -  ۲۲ اسفند ۱۴۰۲
پربازدیدها
آخرین اخبار