دیباچه: مرتضی سعیدیان معتقد است کمبود امکانات سختافزاری بزرگترین مشکلی است که بر سر راه هنرمندان این عرصه وجود دارد
به گزارش
دیباچه؛ مرتضی سعیدیان؛ هنرمند عرصه تئاتر عروسکی و استاد دانشگاه یادداشتی را در مورد شرایط تئاتر عروسکی، خصوصا در بخش تئاتر بزرگسال در اختیار ما قرارداده است.
تاریخ هنر در جهان، روایتگر سیر مکاتب و سبکهای مختلف بوده که بنا به شرایط مختلف، یکی پس از دیگری به ظهور رسیدند. بیشک یکی از عوامل مهم در هویتبخشی و ثبات و ماندگاری این مکاتب در مقاطع مختلف زمانی، خلق آثاری بودند که بعد از پیدایش هر مکتب به اجرا درمیآمدند. در پارهای از نظریههای هنری، وسعت و قدرت هر مکتب مربوط به کیفیت آن آثار نبوده است، بلکه این، کمیت آثار بوده است که با اصول و مبانی آن مکتب به اجرا میرسیدند. بهعنوان مثال؛ تعداد آثاری که زیر لوای رمانتیسم خلق شدند خیلی بیشتر از آثاری هستند که عنوان آثار فوتوریستی را با خود به یدک میکشند. همین عنصر کمی، باعث معروفیت بیشتر رمانتیسم نسبت به فوتوریسم شده است. (البته نقش اسمها و کیفیت آثار هم بیتاثیر نبودند.). پس هر جنبش هنری نیازمند تولید آثاری بود که بتونه به آن مکتب هنری، اصالت و هویت ببخشد. هرچقدر تعداد آثار بیشتر باشد، آن جنبش و مکتب هنری به ثبات بیشتری دست مییافت. این ثبات از یکسو مدیون هنرمندان و کیفیت آثارشان بود و از سوی دیگر مدیون کمیت و تعداد آثار و همچنین تعداد مخاطبانی که از این آثار دیدن میکردند. پس اینجا نقش مخاطب مهم شد. چون تعداد زیاد آثار باعث جلب تعداد زیاد مخاطب میشد و مخاطبان کمکم با اصول و قواعد متفاوت این مکاتب آشنا میشدند. هیچکدام از این مکاتب، صرفا بهخاطر یک اثر، به ثبات نرسیدند؛ بلکه به دنبال نخستین اثر، آثار دیگری نیز با اصول آن مکتب تولید میشد و در مواجهه با مخاطب قرار میگرفت.
تئاتر نیز از این قاعده مستثنا نبود. مثلا در ادبیات نمایشی، تئاتر عبثنما و ابزورد، صرفا به خاطر بکت و در انتظار گودو مطرح نشد؛ بلکه این آثار باعث شکلگیری جریانی شدند که نمایشنامهنویسان زیادی را به سمت خودشان کشاندند و همین عامل کمی، باعث ثبت این جریان هنری شد.
با این مقدمه قصد دارم به تئاتر عروسکی در ایران بپردازم.
امسال، چند ماه مانده به شانزدهمین جشنواره شانزدهم عروسکی و با حساب به دوسالانه بودن این رویداد، نزدیک به ۳۲ سال است که از عمر تئاتر عروسکی در ایران میگذرد، اما بعد از این ۳۲ سال هنوز بحث مخاطب تئاتر عروسکی و در ادامه آن، بحث درمورد تعریف درست از این گونه نمایشی برای جامعه، از مهمترین دغدغههای هنرمندان این عرصه محسوب میشود. متاسفانه نگاه حقیرانه و نازل به تئاتر عروسکی هم در فضاهای آکادمیک ما دیده میشود و هم در بین اهالی تئاتر؛ چه برسد به مردم عادی که اصلا این هنر را نمیشناسند و گاهی با اصطلاح «عروسک بازی» از آن یاد میکنند.
در این سالها هنرمندان تئاتر عروسکی؛ بهویژه هنرمندانی که مخاطب آثارشان بزرگسال بوده است، همیشه در زمینه اجرای عمومی آثارشان با مشکل برخورد کردند؛ بیشک بارها برای این دسته از هنرمندان پیش آمده است که برای درخواست جهت اجرای عمومیشان در یک سالن، با عدم استقبال مدیر آن سالن -که ازقضا تحصیلکرده تئاتر هم هست- مواجه شوند. به یاد دارم سال ۸۶ برای نمایش «انتظار در کافه پارکر» که اقتباس از نمایشنامه «مرگ فروشنده» آرتور میلر بود به مجموعه تئاتر شهر رفتم. مدیریت آن زمان تئاتر شهر اصلا دوست نداشت اجرای عروسکی در تئاتر شهر اجرا برود اما چون کار ما، منتخب جشنواره یونیما بود مجبور بود به گروه ما اجرا بدهد. جالب است که قراردادهای نمایشی در آن زمان حداقل ۱۰ میلیون تومان بود و این مدیر تئاتری برای اینکه مانع از اجرای ما بشود، گفت که ما فقط دو میلیون تومان قرارداد میبندیم و بهتر است یک سالن دیگر بروید تا پول بیشتری به شما برسد! به هر حال ما با همان دو میلیون تومان قرارداد بستیم و در آن زمان سههزار نفر از کار ما دیدن کردند و مدیر محترم وقتی این استقبال رو دید، شرمنده از کارش، دو میلیون تومان دیگر به قرارداد ما اضافه کردند. حال این سوال پیش میآید که چه عواملی باعث شکلگیری این نگاه در جامعه هنری شده است و اصولا چرا به تئاتر عروسکی نگاه از بالا میشود؟ چرا هنوز بعد از ۳۲ سال، هویت قدرتمندی به دست نیاوردیم؟ به نظر من جواب میتواند این باشد: «عدم اجرای عمومی مستمر.»
بله! متاسفانه در این سالها اصلا به کمیت فکر نکردیم. با یک حساب سرانگشتی ۵۰ الی ۶۰ سالن تئاتر داریم ولی در طول سال در چند سالن، نمایش عروسکی اجرا میشود؟ در این سالها چقدر مخاطب به دیدن تئاتر عروسکی عادت کرده است؟ یقینا این اجرای عموم مستمر نمایشهای عروسکی است که باعث ثبات و هویت بخشی به این هنر میشود؛ اجراهای مستمری که میتوانند مخاطبسازی کنند و باعث آگاهی جامعه از این هنر بشوند. متاسفانه عصاره تئاتر عروسکی ما به حدود ۲۰ اثر جشنوارهای خلاصه میشود که -به غیر از سال قبل که تعدادی از آثار توانستد اجرای عمومی را تجربه کنند- بعد از جشنواره تمام آثار با مشکل اجرای عمومی مواجه میشدند. چرا نمیشود برنامهریزی کرد که در طول سال، همیشه اجرای عروسکی داشته باشیم؟ این اجراهای مستمر به شدت باعث قدرتمند شدن خانواده عروسکی میشود.
البته برای من هم کیفیت آثار عروسکی مهم هست ولی با رویکردی آسیبشناسانه میشود اشکال رو کمی دانست. ما نیاز داریم که کمیت رو فدای کیفیت نکنیم. ما به اجراهای همشگی عروسکی نیاز داریم. برای اینکه جشنواره عروسکیمان پر مخاطب باشد، باید هرماه اجرای عموم داشته باشیم تا مخاطبان مشتاقانه منتظر جشنواره و دیدن آثار جدید باشند؛ نه اینکه از این جشنواره تا جشنواره بعدی اثری از اجرای عروسکی نباشد، یا اگر باشد به تعداد انگشتان دست هم نمیرسد.
درپایان این نوشتار تاکید میکنم که اگر فرض کنیم تئاتر عروسکی در ایران، یک جریان هنری بوده است، متاسفانه نتوانسته به هویتی با ثبات دست پیدا کند. ما آثار با کیفیت، کم نداشتیم، بلکه این کمیت اجراهای ما بوده که نقش بهسزایی در نازل بودن آن از دید جامعه داشتهاند. امیدوارم این حلقه گمشده پیدا و پاشنه آشیل تئاتر عروسکیترمیم شود. پاشنه آشیلی که بیشتر متوجه تئاتر عروسکی بزرگسال ماست و اولین اقدام، داشتن سالنی ثابت صرفا برای تئاتر عروسکی بزرگسال و سپس اجراهای مستمر نمایشهای این گروه است تا تئاتر عروسکی ما به آن جایگاهی که حقش هست برسد و از این اتفاق هنرمندان این عرصه هم صاحب منزلت واقعی خود شوند.