جمعه ۳۱ فروردين ۱۴۰۳  |  Friday, 19 April 2024

دیباچه

کد خبر: ۴۹۴۳۷
تاریخ انتشار : ۰۱ : ۱۲ - ۳۰ خرداد ۱۳۹۸
سردبیر ماه عسل و کارگردان هزار دستان در گفت و گو با دیباچه مطرح کرد:

فاطمه شعبانی : برای اولین بار دربرنامه ماه عسل پای مردم عادی به عنوان قهرمان به برنامه های تلویزیونی باز شد و مردم برای نخستین بار قصه زندگی کسانی از جنس خودشان را شنیدند که نه سلبریتی بودند و نه چهره شناخته شده ای داشتند فقط آدمهای گمنامی که قصه زندگی شان تلخ و شیرین اما شنیدنی بود. کسانی مثل «مرتضی مهرزاد»که سالها کنج عزلت گزیده بودند و بعد ها برایشان اتفاقهای خوبی افتاد. سالها بعد این جریان در برنامه خندوانه و درسالهای اخیر در برنامه هزارداستان و امسال در چندین برنامه مشابه تکرار شد. اینکه این آدمها از کجا پیدا می شدند؟ و چطور از دورترین نقاط ایران پایشان به تلویزیون باز می شد کار سوژه یاب باهوشی به نام « مریم نوابی نژاد» سوژه یاب برنامه ماه عسل و خندوانه و طراح و کارگردان برنامه هزارداستان است. نوابی نژاد فارغ التحصیل کارشناسی ارشد جامعه شناسی از دانشگاه علامه است وسابقه فعالیت در حوزه های اجتماعی وروزنامه نگاری اجتماعی را دارد. مریم نوایی نژاد معتقد است:« باید خمس و زکات کارمان این باشد که حال بقیه را خوب کنیم!»

باور کنید رسانه سوژه های من را پوشش نمی دهند |  من فیلم نامه را می دهم و داستان تحویل می گیرم!

روزنامه نگار بودن شما چه کمکی به سوژه یابی می کند؟

خیلی، به جز روزنامه نگار بودن، من جامعه شناسی خواندم. من از مهندسی دانشگاه شریف به جامعه شناسی دانشگاه علامه تغییر رشته دادم! دلم می خواست از اتفاقات اجتماعی حرف بزنم چون برایم مهم بود اگر مهم نبود مهندسی را ادامه می دادم و گاهی قلم هم می زدم. یکی از جذاب ترین حوزه های کاری همین قصه های سوژه های اجتماعی وقدم زدن بین مردم است.

این دغدغه از کجا می آید که شما را از مهندسی صنعتی شریف به سمت جامعه شناسی می کشاند؟

من کلا عاشق ادبیات و فیلم و سینما بودم. در 17-16 سالگی در جلسات سروش نوجوان با حضور آقای قیصر امین پور، آقای عموزاده خلیلی شرکت می کردم و در مجله زن روز صفحه ادبی داشتم. یک روز یکی از دوستانم که در کیهان کار می کرد و قصد تهیه گزارش از زندان زنان را داشت مریض شد و به من گفت فلانی من با هزار بدبختی این وقت را گرفتم تو به جای من برو! رفتن همان و من همچنان دارم داستان آدمهایی را می خوانم که آن آدمها روبروی من هستند. زن قاتلی که برحسب اتفاق کسی را هل داده است یا جوانی که اگر من در خیابان می دیدم یک درصد هم احتمال نمی دادم که قاتل باشد و کنار من نشسته و حرف می زند؛ این برای من جذاب بود و دنباله اش را گرفتم. منتها هرجا که می رفتم مثلا می گفتند با مشاور فلان مجموعه صحبت کن من پیش آن مشاوره نمی رفتم من دلم می خواست بگردم و آن اتفاق را پیدا کنم و آن اتفاق من را درگیر کند.

برای مردم جای سوال است که شما سوژه هایی را که از شهرهای دور افتاده می آیند را چگونه پیدا می کنید؟

باور کنید رسانه سوژه های من را پوشش نمی دهند و اکثر اینها را من خودم پیدا می کنم. مثلا من دوستانی در چابهار دارم که دغدغه های من را می دانند. مثلا من به مرکز بهداشت چابهار تلفن می کنم و می گویم من شنیدم در چابهار 2 تا بچه عوض شده اند؟ می گویند: پیدایش می کنیم. خط را خودم می دهم اینجور نیست که آنها تلفن کنند و بگویند ما 4 تا سوژه داریم. مثلا اینبار تلفن کردم به آقای جلاوند که خودشان آزاده هستند و قبلا در ماه عسل آورده بودیم و گفتم من اسیری رامی خواهم که بچه لات بوده و اتفاقی در این مسیر افتاده و اتفاقی اسیر شده ولی اسارت نگاهش را تغییر داده است؛ فردا تماس گرفت و سوژه را معرفی کرد. من فیلم نامه را می دهم و داستان تحویل می گیرم، اینجوری خط می دهم.

قاعدتا دامنه ارتباطاتان خیلی وسیع است؟

نه آنقدر که شما فکر می­کنید من ارتباطات موثر خوب دارم.

برای شما داستان سوژه ها خیلی مهم است؟

من 30 سال است که در حوزه اجتماعی کار می­کنم. کارکردن دراین حوزه با پند و توصیه و نصیحت و این جور چیزها امکان پذیر نیست تجربه ای که در طول سالها بهش رسیدم این است که شما می توانید اتفاق اجتماعی را جوری با داستان نهادینه کنی که با هزار بخشنامه و ابلاغیه امکان پذیر نیست. زمانی که روزنامه نگار بودم مثلا وقتی وارد بهزیستی می شدم به جای دادن آمار و ارقام کلی سراغ مصداق می گشتم و با آن مصداقها بود که اگر در هفته نامه ای کار می کردم هفته نامه فروشش دوبرابر می شد اینها را مبالغه نمی کنم هفته نامه ستاره ها بود با آقای یونس شکرخواه، استاد فریدون صدیقی وسید فرید قاسمی کار می کردم یا زمانی که برای روزنامه جام جم صفحه جوانان را با عنوان نسل سه در می آوردیم آن صفحات تیراژ روزنامه را طی چند ماه 40 هزار تا بالا می برد. این نشان اقبال عمومی مردم به این داستانها و اتفاقها بود.

باور کنید رسانه سوژه های من را پوشش نمی دهند |  من فیلم نامه را می دهم و داستان تحویل می گیرم!

وقتی شما در ماه عسل این کار را شروع کردید آن زمان آوردن سوژه های مردمی خیلی باب نبود، الان کار سخت تر شده است؟

از سال 1388 تا 1394 این داستانها را به برنامه ماه عسل آوردم و خیلی مورد استقبال قرار گرفت. بعد از آن تصمیم گرفتم به تدریج مستقل شوم. یکسری از اینها را در خندوانه امتحان کردیم شبیه چهارصد و هشتاد بهبود یافته سرطان و بهبود یافته کارتن خواب که خیلی خوب جواب داد.

درماه عسل شما آن خانم پُزر- الهام عرب- را آورده بودید..

آن یک اتفاق نو بود! می خواستم بگویم این خانم که مهندس معدن است و 600 متر زیر زمین کار می کند فقط ماهی یک و نیم میلیون تومان درآمد دارد و این خانمی که با عروس راه می رود و به عروس می گوید اینطور عکس بگیر روزی 3 میلیون تومان درآمد دارد. البته آن خانم با نقشه قبلی آمد و استفاده تبلیغاتی کرد من به دنبال کسی بودم که همراه عروس راه می رود و پول کلان می گیرد. البته آن سال برای ماه عسل زود بود و جامعه پذیرش آن را نداشت که چنین شغلی وجود دارد اما الان عادی شده است. سری قبل با برزو ارجمند یک ساقدوش اجاره ای - مردی که با داماد راه می رفت وسلام علیک می کرد- را با یک راننده آمبولانس بهشت زهرا آوردم. پشت این سوژه ها حرف دارم. آنجا مقایسه درآمدها و تخصص ها بود و اینجا صحبت از تنهایی آدمهاست. این قصه تنهایی مردم عصر معاصر است. برای همین می گویم اگر پشتش هدف نباشد فایده ندارد.

شما در سوژه هایتان خط قرمز داشتید؟

بله، مثلا من یک « سوختبر» را از زاهدان آوردم قصه اش خیلی جذاب بود قصه مردی که فوق لیسانس حسابداری داشت و بعد از ازدواج ماشین قسطی خریده بود اما با رانندگی هزینه هایش در نمی آمد، این آدم رفته بود سوختبری اجباری، متاسفانه خیلی تلاش کردم اما اجازه پخش پیدا نکرد!

به نظرم خوب بود که پخش می شد که چرا یک مرد با مدرک فوق لیسانس مجبور به سوختبری می شود؟

دقیقا، طرف می گفت: من 3 تا بچه دارم، صبحها که از خانه بیرون می روم 6 گالن بنزین به ماشینم می بندم و ماشینم مثل یک بمب متحرک است و زنم جوری از پشت پنجره بامن خداحافظی می کند که انگار آخرین بار است که من را می بیند.!! ما می خواهیم اینجا را جای بهتری کنیم پس باید دردش را بگوییم. اگر ما خودمان بگوییم دیگران نمی گویند ما بگوییم که به فکرشان و به دنبال راه حل برایشان هستیم.

ایده تنوع اجرا در هزارداستان از کجا آمد؟

طرح هزار داستان را 2 سال قبل نوشتم نمی خواستم برنامه مجری محور باشد و بیشتر می خواستم داستان برجسته شود بالاخره در شبکه نسیم تصویب شد و الان 5 دوره است و بالای 190 قسمت که تقریبا440 داستان را روایت کردیم. بعد از تجربه در ماه عسل می خواستم داستان را خیلی برجسته تر اجرا کنم. به خاطر همین تصمیم گرفتم که به طور مثال جلوی آن چوپان ادیب که همه اشعار نظامی و حافظ، سعدی و قرآن.... را از حفظ بود آقای رضا رفیع را بنشانم و روبروی آن پسری که خواستگار مادرش را کشته بود امین زندگانی رابنشانم و روبری آن بچه حلبچه کورش سلیمانی را بنشانم چون کورش وقتی بچه بود چادر آنها را روبروی خانه اش دیده است. این تنوع واقعا برای این نیست که آب و رنگ بدهم بلکه برایش حرف دارم. می خواهم بگویم هیچ اشکال ندارد فرم ها را به هم بریزیم- البته قصدمان مجری شدن چهره ها نیست هرچند این کار را هزار داستان باب کرد! بعد از برنامه ما بود که پیشنهاد کتاب باز به سروش صحت و شوتبال به امیرحسین رستمی...داده شد- مردم تازگی ها حوصله شنیدن را ندارند می خواهند بگذرند و بروند تو باید بتوانی با یک قلابی که ادبیات را بهش اضافه کردی اینها را بنشانی و بگویی همسایه دیوار به دیوار خانم آزیتا لاچینی که دنیا مدنی است، خیلی از حال روز این آدم خبر نداشته است. روزگاری است که همسایه ها خیلی پای دردل همدیگر نمی نشینند و وقتی می نشینند چشمانش گرد می شود و با تعجب نگاه می کنند. در اینجا اتفاق: فرهنگ گپ و گعده وحرف زدن و گفتگو است.

کلا شما در رسانه جریان درست می کنید؟

این لذت بخش است....آوردن سوژه خیلی مهم نیست اینکه چی می خواهی بگویی مهم است. یکی از شبکه ها رفته مثلا سوژه اجتماعی آورده طرف دختر مردم را دزدیده و به خانه اش برده است دزد بچه مردم را آورده اند، می پرسد با هاش مهربانی می کردی؟ تو این بچه را بردی چون دلت یک بچه بور می خواست؟ در یک کشوراروپایی اگر از کنار یک بچه رد بشوی و از موهایش خوشت بیاید و عکس بگیری مجازات زندان دارد ما این چیزها را نمی فهمیم! بچه را دزدیده بعد به عنوان یک قهرمان می آوریم و پدر و مادر آن بچه را می آوریم که این را ببخشید؟! چی می خواهید بگویید؟ در این سرزمین داستانهایی است که شما بعد از یک ربع شنیدن دلتان می خواهد بقیه اش را بشنوید به شرط گشتن و پیدا کردن، این کار بسیار تخصصی و سخت است و از چهار تا تیتر مجله و نشریه در نمی آید- اتفاقی که در برنامه های دیگر می افتد- تواگر ندانی که چه چیزی می خواهی بگویی می شود تله که همه در آن گیر افتاده اند.

برخلاف ماه عسل قصه های هزارداستان آه و اشک و ناله نیست

متاسفانه ما خواه ناخواه با ماه عسل مقایسه می شویم و این من را اذیت می کند با چیزی که خودم ساختم مقایسه می شوم! این خیلی درد آور است! من به داستان خوب اعتقاد دارم. ما به همان نسبت که با داستانهایمان آدمها را به فکر فرو می بریم و فرهنگسازی می کنیم به همان نسبت هم می خندانیم. اگر یک جاهایی بغض می کنی و دلت می گیرد می دانی که بعدش یک اتفاق خوب افتاده و این خیلی امید بخش است. اینکه برنامه من چقدر بیننده دارد از بازخوردهایش مشخص است شاید باورتان نشود این برنامه روی افراد سرطانی چه تاثیری داشته است. یا بعداز برنامه ما از بس مردم تماس گرفتند سایت کهریزک بسته شد یا دکتر مهدوی از بیمارستان شهید رجایی می گوید بعد از برنامه شما آمار پیوند قلب ما بالا می رود. این یعنی آن تاثیر بدون جیغ زدن و بدون هیاهو بدون شوآف کردن!

یکی از نکات مثبت برنامه هزارداستان این بود که مهمانها زیر سایه میزبان قرار نمی گرفتند- قطعا شما این دغدغه را داشتید- خب برای مردم جذابیت دارد وقتی در یک برنامه یک چهره مشهور می آید دوست دارند حرفهای او را گوش کنند، شما چکار کردید که قصه های مهمان شما مهم تراز حضور میزبان شود؟

برنامه ما هیاهو و تبلیغات آنچنانی در صفحه های مجازی ندارد. اما هرجا که اسم هزار داستان را می بریم کسانی هستند که می گویند ما برنامه را دیدیم. طرف می گوید آن مهمانتان خیلی خوب بود، همان که اینطور و آنطور بود، بعد می پرسم میزبانش کی بود؟ می گوید: نمی دانم! این یک امتیاز مثبت است که داستان اینقدر اثر می گذارد و مهمان آنقدر قصه اش قشنگ است که میزبان دیده نمی شود و میزبان نقش کاتالیزور را دارد .

از میان سوژه های ماه رمضان امسال کدام سوژه بیشتر مورد استقبال قرار گرفت و خودتان کدام را بیشتر دوست داشتید؟

باورمی کنید نمی توانم بگویم به همان میزان که فرزندآوری و پیوند، بچه حلبچه یا خانمی که بعد از مرگ پسرش 25 تا بچه بزرگ می کند را دوست داشتم علمدار که برایم شبیه یک فرد عرفانی در عصر مدرن بود که هنوز هم به سادگی زندگی وچوپانی می کند عزیز است، هرکدامشان یک دنیایی دارند.

علمدار سوژه خیلی خاصی بود ،علمدار را چطور پیدا کردید؟

علمدار برای شهرستان لامرد بود اینها انجمن ادبی داشتند. من تکه ای از یک فیلم را دیدم که همین که یک قسمت شعر را می گفتند این فرد ادامه اش را می گفت، به آنجا تلفن کردم و با هزار مکافات پیدایش کردم و بعد با آن آقای همراهش هماهنگی کردم و به برنامه آوردم. این آدم خیلی جالب بود تفسیر بلد بود مثلا می گفت برای حال بدحافظ ،نظامی یا سعدی این را گفته است.

دنیای ما به این علمدارها نیاز دارد که حالش را خوب کند

دقیقا، ما صبح تا شب چی می خوانیم؟ حوادث! که طرف 2 نفر را کشته ، فلانی سربچه اش را بریده است. اینها از قدیم بوده من گاهی که مجله های قدیمی را ورق می زنم می بینم همیشه این خبرها بوده است اما خبر زیر بالش من نمی آمد قبلا آنکه طالبش بوده می رفته و از دکه روزنامه فروشی می خریده آن خبر 2 صفحه مجله بوده است نه همه زندگی آنها اما الان همه زندگی ما شده این خبرها!! در تاکسی می نشینی مدام حرف از این است فلانی اینقدر اختلاس کرد فلانی اینقدر پول را بالا کشید. من مثال می زنم ونمونه می آورم که در این سرزمین کسانی را ببینید که حالتان خوب می شود. این آدمها در همه جای دنیا هستند در آمریکا طرف می رفت گدایی می کرد و خرج بچه های بی سرپرست را می داد. کارما گشتن و پیداکردن اتفاقهای خوب است من فکر می کنم باید خمس و زکات کارمان این باشد که حال بقیه را خوب کنیم. نمی خواهم بگویم بدی نیست پسر 17 ساله نخبه خاستگار مادرش را کشته اما 3 سال بعد این بچه نگاهش به دنیا عوض شده است. شوخی که نداریم هنور هم داریم فرهنگهایی که طرف فکر می کند کسی که مرد شده باید چاقو در جیبش بگذارد. نصف بچه های فلان محله چاقو همراهشان است، بگذار ببینند که شاگرد اول منطقه شان حال و روزش چی هست.

داشتن اسپانسر برای یک برنامه خوب است یا بد؟

برای پرکردن هزینه ها خوب است. اگر من اسپانسر قوی تری داشته باشم دستمان برای انتخاب ها و دعوت مهمان ها باز تر است و می توانیم مستندهای بهتری را بسازم. اگر دستمان بازترباشد برنامه قوی تر می شود اما اینکه برنامه در خدمت اسپانسر باشد را نمی پسندم.


منبع: دیباچه
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده
یک کارشناس فوتسال در گفت ‌و‌ گو با «دیباچه» مطرح کرد؛

ایران تیم بهتری نسبت به رقبای آسیایی دارد/باید به تصمیم شمسایی احترام بگذاریم

۱۱:۲۹  -  ۲۵ فروردين ۱۴۰۳
ادبیات عجیب ژیلا صادقی!

جنجال خانم مجری بعد از درگذشت رضا داوودنژاد چه بود؟

۱۲:۲۹  -  ۱۵ فروردين ۱۴۰۳
مربی تیم والیبال بانوان سایپا در گفت و گو با«دیباچه» مطرح کرد؛

تجربه بالای بازیکنان باعث قهرمانی تیم شد/ تیم قوی و جنگنده‌ای داشتیم

۱۲:۲۲  -  ۲۳ اسفند ۱۴۰۲
گفتگوی کمتر دیده شده دیباچه با زنده یاد رضا داوودنژاد و همسرش

غزل بدیعی همسر زنده یاد رضا داوودنژاد: به خاطر عشق، همیشه در کنار رضا بودم

۱۲:۲۰  -  ۱۵ فروردين ۱۴۰۳
گفتگو دیباچه با کارگردان سریال «از سرنوشت»

« رضا داوودنژاد » در رفاقت، مرام و غافلگیری، دست به نقد بود!

۱۶:۳۲  -  ۱۴ فروردين ۱۴۰۳
سرمربی تیم ملی ووشو در گفت‌وگو با «دیباچه» مطرح کرد؛

هدف کسب بهترین نتیجه در آسیاست/ بدون تغییر ترکیب، راهی انتخابی جام جهانی خواهیم شد

۱۲:۰۸  -  ۲۲ اسفند ۱۴۰۲
پربازدیدها
آخرین اخبار