پنجشنبه ۰۹ فروردين ۱۴۰۳  |  Thursday, 28 March 2024

دیباچه

کد خبر: ۴۹۳۱۸
تاریخ انتشار : ۳۷ : ۰۹ - ۰۵ ارديبهشت ۱۳۹۸
« اشکان درویشی» کارگردان برنامه« فرش قرمز» در گفتگو با دیباچه مطرح کرد:

فاطمه شعبانی : ما خیلی بدهکاريم! ما به آن مادر و پدر که با اشک و گريه، فرزندشان را روانه جبهه کردند، به آن خانمي که بغضش را در گلو خفه کرد تا سد راه شوهرش نشود، به آن نوزاد سه ماهه که حسرت گفتن کلمه «بابا» را تا هميشه بر دل خواهد داشت، به مظلوميت آن شهيدي که دلش براي تنها دخترش تنگ مي‌شد، اما فرصت بازگشت به خانه را نداشت، به مظلوميت، معصوميت دختران و پسران بابا نديده ، به گريه‌هاي شبانگاه همسران شوهر از دست داده ، بدهکاريم. ما هزاران هزار کوچه که نام شهيد را بر آن گذاشته‌اند ، بدهکاريم. پخش سری دوم برنامه« فرش قرمز» از شبکه دوم سیما بهانه ای بود که به سراغ « اشکان درویشی» کارگردان برنامه« فرش قرمز» برویم که با برنامه اش اندکی از دین بزرگ ملت را به شهدا ادا کرده است.

: مردم ما برنامه های شعاری زیاد دیده اند| غصه میخوردم که اکثرا از شهدای مدافع حرم اطلاع درستی نداشتند!

چی شدکه شما سراغ تهیه چنین برنامه ای رفتید؟ فکر اولیه این برنامه از کجا آمد؟

من سری اول فرش قرمز را 4 سال قبل برای گروه خانواده شبکه 2 سیما با هماهنگی اداره بنیاد شهید استان البرز ساختم. در ذهنم ایده ای برای تکریم خانواده های شهدا بود. باعث و بانی فرش قرمز خانواده شهید« فنایی » بودند که همسایه روبرویی ما در محله لویزان هستند یک خانواده لُرزبان، ساده دل که مادر پیری دارند. هربار که با این مادر روبرو می شدم پیش خودم عذاب وجدان داشتم که هربار که من را می بیند یاد پسرش می افتد! چند بار که برای خرید یا ایستادن سرصف نان درماه رمضان بهش تعارف می کردم می گفت: ممنونم پسرم !این جمله خیلی روی من اثر می گذاشت. وقتی این برنامه را شروع کردم هیچ بودجه یا سفارشی از طرف سازمان نگرفته بودم و با هیچ بازیگری آشنا نبودم. آن زمان دانشجوی رشته عمران بودم یک جوان که با هیچ هنرمندی آشنا نبودم و تنها هنرپیشه ای که می شناختم خانم گیتی معینی بود که آشنای خانوادگی ما بود. وقتی می خواستم قسمت اول برنامه را کلید بزنم برحسب اتفاق با یکی از دوستان صحبت می کردم که چنین برنامه ای دارم گفت: تو نه عواملی داری نه مهمانی چطور می خواهی شروع کنی؟ گفتم: کارشهید و شهادت را خدا لنگ نمی گذارد! دوستم با چند نفر تماس گرفت و برای اولین قسمت آقای جمشید مشایخی هماهنگ شد. اینطوری به 15 خانواده شهید سرزدیم. با وجود بی تجربگی ام برنامه به دلیل اینکه ساده و دلی بود به دل نشست و مخاطب خوبی را جذب کرد. من برای تامین هزینه قسمت اول برنامه ماشین زیر پایم را فروختم اما برکتش دهها برابر به زندگی ام برگشت. یکی از برکاتش ازدواجم با خانم مهشید خسروی است که به دلیل شهید و شهادت مسیر زندگی اش عوض شده. امسال هم خیلی دلی تر شروع کردیم تنها کمکی که دریافت کردیم اداره بنیاد شهید، لوازم وتجهیزات در اختیار ما قرار داد.

معیار انتخاب این خانواده ها چی است؟ اتفاقی انتخاب می شوند یا نه معیار دارید؟

سعی ام این است خانواده ای را انتخاب کنم که تا به حال جلوی دوربین نرفته باشند. چون مردم ما آنقدر برنامه های شعاری دیده اند که تا اسم برنامه شهید می آید می دانند چه مطلبی می خواهند بگویند! برای من جالب است که آن مادر روستایی که تا حالاهیچ مصاحبه ای نکرده است و وقتی تماس می گیرم که مادر می خواهی به تلویزیون بیایی؟ اصلا نمی دانند منطورمن چیه! و وقتی از پسرش حرف می زند آنقدر از ته دل حرف می زند و آنقدر خاطراتش را خوب بیان می کند که خدا می داند. انگار ذوق دارد که بعد از 30 سال دلتنگی بچه اش را برای مردم تعریف کند که چی به من گذشت و این خیلی جذاب است.

چکار کردید که برنامه از حالت کلیشه ای دربیاید؟ مردم می گویند حرفهای اینها تکراری است و همه بچه هایشان در حد فرشته بالا می برند که بچه های بسیار خوبی بودند و نماز شبشان ترک نمی شده است ؟

اجازه بدهید: یک پلان داریم در فرش قرمز که مادر شهید بی سیم را می گیرد که با پسرش حرف بزند. از اول برنامه به مادر چیزی نمی گفتیم و وقتی حرفهایش را می زد موقع خداحافظی می گفتیم: حاج خانم از اول برنامه بیسیم را آن گوشه دیدی؟ برای یک دقیقه هرحرفی که دوست داری با بچه ات بزن. اولین حرفی که می زنند اسم پسرشان را صدا می زنند و می گویند: سلام خوبی؟ برایشان مهم است که حال پسرشان چطور است. یک مادر آذری زبان وقتی گوشی را گرفت با همان زبان شیرین و لهجه ترکی گفت: آقامجید مادرت را تنها گذاشتی و رفتی و این رسمش نبود که مادرت اینجا بماند و من از بیسیم باهات صحبت کنم! جالب اینکه صبر می کردند از آن ور جوابشان را بشنوند! وقتی می گفت مادرمجید خوبی؟ صبر می کرد تا از آن ور بشنود که مادر منم خوبم دلم برایت تنگ شده است!! این بهترین اتفاق زندگی ام بود.

: مردم ما برنامه های شعاری زیاد دیده اند| غصه میخوردم که اکثرا از شهدای مدافع حرم اطلاع درستی نداشتند!

بااین حال خیلی از مردم معتقد ند حرفها تکراری است؟

یک فیلم شیار 143، یک آژانس شیشه ای....درباره دفاع مقدس ساخته و ماندگار می شود به خودم می گویم ما هم می توانیم یک مستند خوب فاخر بسازیم. مستند فاخر از کجا بیاید؟ مثال می زنم شما یک تراول 50 هزار تومانی گم می کنی تا 2 هفته فکرت مشغولش است یا یک قطعه طلا گم می کنی تا یکسال می گویی نکند اینجا باشد؟ خب این بچه ها پاره تنشان است هربار که در باره اش صحبت می کنند، هربار که به قاب عکسش نگاه می کنند برایشان تازگی دارد. شاید برای من تکراری شود اما برای این مادر هرگز تکراری نمی شود. اگر هزار بار هم از پسرش بگوید برایش تازگی دارد. خوب است گاهی ماهم آلزایمر بگیریم مادر شهدا هرچند حرفشان تکراری بود بگویم چه جذاب و چه خوب از جوانت صحبت می کنی. در همه دنیا مجسمه قهرمانان را می سازد هرکشوری باشد در آلمان، ویتنام، روسیه...... سرباز که در جنگ کشته شود قهرمان کشورش است ما که ایرانی هستیم و عرق ملی داریم. افتخارم است شعر تیتراژ برنامه را خودم گفتم و محمدرضا مشیری خواننده تیتراژاز افرادی بود که درفضای مجازی محبوب شده بود. وقتی پیشنهاد خواندن تیتراژ را دادم گفت: طرفدارانم به من انتقاد می کنند که در باره شهید بخوانم!! گفتم: کاری که با دل بخوانی به دل می نشیند .الان می گوید: تنها کاری که ربطی به عشق ندارد و به مادر و فرزند ربط دارد و همه می گویند ای کاش از این تیتراژها بارها و بارها خوانده شود!!

بازخورد برنامه در بین مردم و خانواده های شهدا چگونه بود؟

مردم که برگ برنده رسانه هستند اگر نگاه مردم نباشد قطعا رسانه اعتبار ندارد اعتبار رسانه مخاطبش است. وقتی پدرو مادر شهید منِ گنهکارِ حقیر را جایی می بیند ، یا وقتی برنامه شان پخش می شود تماس می گیرند و آنقدر خوشحال هستند و قربون صدقه من می روند که همه فامیلیها را خبر کردیم برنامه ما را ببینند. یا یک پدر شهید تماس گرفته بود که همه خانواده های شهدا منطقه را در مسجد محل جمع کردیم وبرنامه را دیدیم این برای من کفایت می کند و یک اعتبار است. کاش در جشنواره های معتبر یک فرش قرمز زیر پای خانواده شهدا پهن می شد.

آن پلان دوربین مخفی، خدایی اش نظر واقعی مردم در باره شهیدان چی بود؟ شما حرف در دهان مردم نمی گذاشتید؟

شاید بعضی فکر کنند نظر مردم هماهنگ شده بود با صداقت می گویم به والله باورم نمی شد روزی که ضبط می کردم با خودم می گفتم نکند مردم بگویند شهید چیه؟ گفتم به جای اینکه من نظرها را سوق بدهم بگذارم خودم همراه شوم و این جمله منفی را بگویم. اما به جز تعداد اندکی که نظری نداشتند اغلب مردم برای شهدا احترام قائل بودند. اما متاسفانه اکثرا از شهدای مدافع حرم اطلاع درستی نداشتند ومن غصه می خوردم. کاش یکبار در رسانه ملی شفاف گفته شود اگر جنگ توسط اسطوره هایی مثل سردار سلیمانی به خارج از کشورهای دیگر نمی رفت و ما در سوریه و عراق مقر نداشتیم مجبور بودیم درمرزها بجنگیم. خانواده شهید مدافع حرم جوانش را داده و باید تحت تاثیر شایعات فضای مجازی از مردم حرف بشنود که فلان مقدار پول گرفتند و رفتند!! چرا شفاف نمی گوییم آمریکا در کشورهای همسایه پایگاه نظامی می زند وما در این زمینه چقدر باهوش عمل کردیم که مثل جنگ تحمیلی با عراق شوکه نشدیم. هرچی بگوییم ما در جنگ تحمیلی پیروز شدیم اما ما سرمایه مان که بهترین جوانهایمان بود را دادیم.

اتفاق ، صحنه یا خاطره ای بود که در ذهنتان ماندگار شده باشد؟

آخرین قسمت برنامه خانواده شهید گمنامی مهمان ما بودند که مادر شهید صحبت نمی کرد!!. بالاخره گفت: یک اتفاقی افتاده است که من می توانم صحبت کنم! ضبط را قطع کردیم و پرسیدیم چی شده گفت: من 30 سال است بچه ام را ندیده تم و خیلی دلتنگش هستم. 30 سال در کوچه و خیابان که می رفتم سرمی چرخاندم تا جوانی شبیه پسرم را پیدا کنم امشب پسرم را در چهره شما دیدم وهربار نگاهتان می کردم پسرم را می دیدم ! این اتفاق خیلی خوب بود. از قضا همان شب برای یکی از عوامل اتفاقی افتاد- من اهل خرافه نیستم حتی قسمتهایی که خواب شهید را دیده بودند حذف می کردم- یکی از دستیارها که خیلی قبولش دارم، خانواده های شهدا را بعد از ضبط برنامه به منزلشان می رساند شب آخر که 2 خانواده شهید- یکی همین شهید گمنام- را به منزلشان رساند وقتی برگشت جلوی لوکیشن حالش بد شد و دست و بدنش یخ کرد و تماس گرفتیم اورژانس آمد. پرسیدیم چی شده است؟ گفت: موقع برگشت یک لحظه 2 جوان را در آینه ماشین دیدم شوکه شدم که من کسی را سوار نکردم!!گفتند ما همان 2 شهید هستیم خیلی ممنون که پدر و مادرمان را رساندی!! این دستیار که قبلا هیچ اعتقادی به شهدا نداشت الان می گوید فلانی هرکاری در باره شهید بود من هستم و یک ریال هم پول نمی خواهم! این برگ برنده برنامه ما بود .


منبع: دیباچه
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده
صحبت‌های احساسی مارال بنی آدم، در گفتگو با ویژه برنامه «مدیا»

پروین اعتصامی، قبل از اینکه یک شاعر و ادیب باشد، یک انسان بوده است!

۱۵:۱۸  -  ۲۳ اسفند ۱۴۰۲
گفتگو ویژه برنامه مدیا با سعید الهی تهیه کننده فیلم‌های سینمایی میرو و قویدل

مطمئنم شهید آوینی اگر زنده بود، به مستند «قویدل» جایزه می‌داد / باید باور کنیم که در اتاق شیشه‌ای زندگی می‌کنیم

۱۳:۱۱  -  ۲۳ اسفند ۱۴۰۲
گلر تیم ملی هندبال در گفت‌وگو با «دیباچه» مطرح کرد؛

مربیان خارجی تاثیر مثبتی بر روی تیم ملی داشتند/ وقتی توپ گل نمی‌شود، مقصر مربی نیست

۱۱:۳۸  -  ۲۰ اسفند ۱۴۰۲
مدیرکل اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی استان تهران در گفتگو با دیباچه:

انجمن موسیقی فعالی در استان تهران نداریم/ موسیقی نسبت به تئاتر و هنرهای تجسمی مظلوم‌تر است

۱۱:۱۷  -  ۱۴ اسفند ۱۴۰۲
گفتگو ویژه برنامه مدیا با «خسرو احمدی» که دهه شصتی‌ها او را به نام «دولنگ» می‌شناسند

متاسفانه تلویزیون برای کودکان امروزی هیچ برنامه خوبی ندارد!

۱۳:۰۷  -  ۱۷ اسفند ۱۴۰۲
صحبت‌های انتقادی حسین عابدینی بازیگر سریال « بچه های مدرسه همت » علیه «مهران رجبی»

«مهران رجبی» کنترات برداشته، نباید فقط پولو ببینه و با کله شیرجه بزنه؛ بازیگری را با بیزینس اشتباه گرفته!

۱۶:۵۳  -  ۱۴ اسفند ۱۴۰۲
رئیس مرکز مطالعات راهبردی و آموزش وزارت کشور با دیباچه مطرح کرد؛

هدف اصلی جشنواره ی « رای ملت » تببین گری و جهاد تبیین است/ پای جشنواره "رای ملت" به انتخابات ریاست جمهوری کشیده می‌شود!

۱۳:۰۸  -  ۱۰ اسفند ۱۴۰۲