فاطمه
شعبانی ; سالهای
نه چندان دور، اغلب عروسها در سالگرد ازدواجشان بچه ای در بغل یا درشکم داشتند. زمان
جنگ بود و کشور نیاز به نیروی جوان داشت. خیلی از اداره ها به خانواده های 6 نفره
به بالا بیشتر و زودتر امکانات میدادند. تا چشم برهم زدیم بچه های متولد زمان جنگ
بزرگ شدند و ازدواج، تحصیل، کار و اشتغالشان دغدغه همه اعم از خانواده ها و
مسئولین شد. سیاست کلی کشور به سمت کنترل جمعیت رفت و از روزهایی که حتی روی جعبه
های دستمال کاغذی و برنامه کودک فرزند کمتر- زندگی بهتر را تبلیغ میکردند نزدیک
به دو دهه گذشته است. اما این روزها کار به جایی رسیده که طبق آمار خانوارهای
ایرانی در سالهای اخیر چندان تمایلی به فرزندآوری ندارند.چرا زوجین بچه نمیخواهند؟
یا به تک فرزندی روی آوردهاند؟ اینها پرسشهایی است که به تدریج بهعنوان یکی از
چالشهای اجتماعی مطرح می شود چرایی این قضیه را با خانم« مریم سادات ظهوریان» جامعه شناس و
خانواده درمان بررسی کردیم.
این
موضوع که نسل جدید و زوج های جوان دیگر تمایلی به بچه دار شدن وفرزندآوری ندارند ریشه اقتصادی دارد یا فرهنگی؟
بچه
دار نشدن شاید به نوعی ناشی از ترس باشد؛ این ترس میتواند جنبه اقتصادی داشته باشد
از جهت اینکه در حال حاضر زوجها به نوعی بلند پرواز شده اند چه برای خودشان، چه
برای فرزندانشان. همانطور که جوانها دوست دارند و منتظرند همه امکانات برایشان
فراهم بشود و بعد ازدواج کنند برای بچه
دارشدن هم همین طرز تفکر را دارند. آنها در ذهنشان یک سری آیتم هایی را دارند که برای فرزندانشان فراهم کنند چون
ضمینه این را در خودشان نمیبینند
بنابراین از بچه دار شدن امتناع میکنند, این از بحث اقتصادی اما بحث فرهنگی:
زوجین ممکن است از مکانها، جغرافیا و فرهنگهای مختلف با همدیگر ازدواج کنند به
همین خاطر آنهایی که میخواهند عاقلانه تر عمل کنند میگویند اول ما یک مقدار با
همدیگر به یگانگی برسیم و بعد نفر سوم را اضافه کنیم و کشمکشها و احیانا
ناسازگاری اول زندگی با حضور بچه ادامه پیدا نکند و ترس از اینکه به تفاهم نرسند و
ترس از جدایی باعث میشود یک کم دیرتر تصمیم به بچهدار شدن بگیرند. برخی دیگر هم
میگویند ما خودمان یکسری از لذتهای اول زندگی را ببریم بعد دست و پای خودمان را
ببندیم، مثلا سفرهایمان را برویم و خانه مان را بخریم بعد بچه دار شویم. البته
محدودکننده های دیگری هم داریم, مقداری سرگرمی زوجین بیشتر از قبل شده است مثلا
خانم ورزش میکند و دوست دارد خودش را به جایی برساندیا تحصیل میکند و دوست دارد
تحصیلاتش را ادامه بدهد. از همه مهمتر اشتغال که ممکن است به دلیل نیاز اقتصادی
باشد یا نه چون خانم تحصیل کرده است یک نیاز اجتماعی و فرهنگی دارد که به سرکار
برود از سوی دیگر قبلا زوجین در کنار خانواده و نزدیک خانواده بودند و می توانستند
بعد از بچه دارشدن بچه ها را به پدربزرگ و مادربزرگ بسپارند. تمام این مسائل
اجتماعی و فرهنگی به غیر از دغدغه های اقتصادی خودش به امتناع از فرزند آوری دامن
میزند. فرزندآوری بهموقع، نهتنها باعث میشود که پدر و مادر به شکل بهتری به
تربیت فرزندان خود بپردازند، بلکه بقا و انسجام خانواده را نیز استحکام بیشتری میبخشد.
ترس
از آینده مبهم چقدر واقعی است؟ گاهی اوقات می شنویم که جوانها میگویند با این همه
مشکلات اقتصادی و اجتماعی تولد یک بچه در این شرایط فاجعه است در حالیکه پدرو
مادرهای ما ابتدا بچه دارشدند و به تدریج زندگی شان سروسامان گرفت.یا زمان جنگ
تحمیلی با آن شرایط سخت اغلب خانواده ها 5-6 بچه داشتند که بیشترشان هم بسیار خوب
تربیت شدند.
بلندپروازی هایی که بسیاری از جوانها دارند و
دلشان میخواهد همه چیز را به نحواحسن همان اول زندگی داشته باشند باعث شده که طرف
بخواهد یک شبه به همه چیز برسد که این غیر ممکن است. وگرنه تمام افراد موفق چه از
جنبه اقتصادی چه از جنبه فرهنگی ابتدا گام به گام پیش رفته اند تا به جایی رسیده
اند. ما در باورهای مذهبی مان توکل داریم در هرکاری در عین حالی که باید تلاش باشد
توکل خیلی پررنگ است. خدا خودش فرموده است که روزی ازدواج، فرزند، خانه و سفر مکه
را میرساند. باورها خیلی تاثیرگذار است که همه اینها به نوع تعلیم و تربیتی که خانواده ها دارند برمیگردد.
درحال حاضر وقتی دختری میخواهد ازدواج
کند خانواده اش انتظار دارند داماد هم ردیف و همسان با پدر دختر مال و منال داشته
باشد تا شرایط رفاهی دختر بعد از ازدواج کمتر از شرایط خانه پدرش نباشد؛ همین
موضوع به نسل بعدی هم انتقال پیدا میکند و میگوید: بچه من کمتر از من که هیچ،
بلکه باید بیشتر از من امکانات داشته باشد و این اصلا امکان پذیر نخواهد بود به
نظرم بهتر است توقع داشته باشیم افراد مرحله به مرحله به جایی برسند حتی از لحاظ تعالیم اجتماعی هم
جالب نیست و حتی مخرب خواهد بود که از ابتدا همه چیز را داشته باشند.
قبول
دارید که تفکرعدم تمایل به فرزندآوری یک
شبه به وجود نیامده است و سیاستهای غلط و تبلیغات دهه های قبل که القا میکرد
فرزند کمتر= زندگی بهتر روی تفکر نسل جوان اثر زیادی گذاشته است و الان نتیجه آن
تبلیغات را می بینیم.
دقیقا!
این موضوع خیلی عمیق و ریشه دار است؛در دنیای امروز تبلیغات حرف اول را میزند
شرایط آن زمان ایجاب میکرد که شعارهایی درباره فرزند کمتر داده شود تبلیغات تاثیر
کمی ندارد به همین خاطر تبلیغات خیلی به این قضیه دامن زد که وقتی فرزند
کمتر است زندگی بهتر میشود و با افزایش تعداد بچه ها رسیدگی و امکانات کمتر میشود.
حتی پسرها وقت ازدواج سراغ خانواده هایی میرفتند که تعداد فرزندانشان کمتر بود تا
استفاده بیشتری از قِبَل این قضیه ببرند. درحال حاضر بچه های دهه هفتاد که اغلب تک
فرزند یا نهایت 2 فرزندی هستند نهایت 27 سالشان است هنوز آینده ای از اینها در
ذهنمان نداریم که اینها در آینده چه مشکلاتی خواهند داشت. ما تک فرزندی را فعلا در
نسل اول تجربه میکنیم، هنوز به نسل دوم و سوم نرسیده که ببینیم چه معایبی پشت این
داستان هست به همین خاطرفعلا دارند مزایا و رونمای این را میبینند باید با
تبلیغات و سیاستهای کلی آینده این بچه ها را برای نسل بعدی ترسیم کنیم میبایست
این را برای نسل های بعدی روشن کنیم که چه آینده ای در انتظارشان است که همیشه
والدین در کنارشان نیستند و اینها تا ابد جوان نمیمانند و درآینده خودشان به
مضرات آن پی خواهند برد. همچنین سیاستهای
تشویقی و تسهیلاتی را برای این نسل در نظر بگیریم تا خودشان به فرزند آوری راغب
شوند.
سلبریتی ها و هنرپیشه ها که جلوی چشم و در ویترین جامعه
هستند و جوانها از آنها تقلید میکنند اغلب از عدم تمایل به ازدواج و فرزندآوری
حرف می زنند اینها در این قضیه چقدر تاثیر دارند؟
من
از لحاظ جامعه شناسی نگاه میکنم، خانواده پایه جامعه است اگرخانواده را زیر سوال
ببریم و خودمان بخواهیم جامعه را بسازیم
تضاد است ما داریم ابتدایی ترین بعد جامعه را خراب میکنیم بعد چطوری میخواهیم
یک بنای خوب داشته باشی؟. باید اجتماعیشدن را از خانواده شروع کنیم. بچه ارتباط
با خواهر و برادر را درخانواده یاد میگیرد بعد وارد عرصه مدرسه، دانشگاه و جامعه
می شود وقتی من ارتباط با خانواده را بلد نباشم چطوری میتوانم یک شبه از نردبان
بالا بروم؟وقتی ما خانواده را زیر سوال ببریم، خانواده ای که پایه جامعه است قطعا
نمی توانیم جامعه خوبی را را بسازیم.
این روزها چیزهایی عجیب و غریبی می بینیم و می
شنویم مثلا گفته میشود نگهداری سگ و گربه
میتواند جایگزین فرزند شود و جای بچه آدم را بگیرد!
سوال
شما شبیه این سوال است که میگویند همسرت کجای زندگیات است؟ یکی پاسخ میدهد پایم
و دیگری میگوید سرم ! اگر طرف خودش را سر ببیند همسرش را تاج اگر خودش را پا
ببیند همسرش را کفش. اگر من خودم را دراین حد بدانم که بتوانم عاطفه، نیازها و
احساساتم را در حد یک حیوان بررسی کنم شاید بتوانم یک حیوان را جایگزین خودم کنم. من در هر حدی که خودم را
ببینم در همان حد چیزی که زندگی ام را به پایش میریزم، میبینم. هنر و ماحصل زندگی والدین در فرزند خلاصه شده است
این فرزند میخواهد یکی باشد یا5 تا؛ یعنی من خودم را در حدی میدانم که ماحصل زندگی ام فرزندانم باشند چیزی که سعی میکنم
ماحصل زندگی ام را به پایش بریزم آن شخصیت من است. اما اگر فردا از من بپرسند هنر زندگی ات،
ماحصلش چی بوده؟ زندگی ات، پولت، عمرت پای چی رفته است؟ من سگ را نشان بدهم و
بگویم من همه وقتم را پای این ریختم؟ چندی قبل خانواده ای دیدم که به همراه سگشان
بیرون آمده بودند و از همان شیربستنی که خودش می خوردند با قاشق به سگش میدادند!!! واقعا شرمم شد که چطور این حیوان را همپای خودش
کرده است. سگ مخلوق خداست و شرح کاری برایش تعریف شده است شرح کار ما با شرح کار
او باهم همخوانی ندارد.
قبول
کنیم که عدم تمایل به فرزند آوری موضوعی شخصی نیست و نتیجه آن به تمام جامعه برمیگردد
به جز اینکه در آینده کشور ما کشور پیری می شود چه ایراد دیگری به این بچه دار
نشدن نسل جوان وارد می شود؟ این کار چه ضربه ای به جامعه و خانواده وارد می کند؟
نسل
جدید غیر از اینکه یک سری از مفاهیم عاطفی احساسی و حتی اقوام نسبی- سببی که ما
داشتیم را ندارند و نسبی ها هم به نوعی کم رنگ شده و پدربزرگ و مادربزرگ دیگر رنگ
گذشته را ندارد خواهر و برادر و خاله و
عمه و دایی هم نیست، خلاهای عاطفی ایجاد شده است و درکل نیازهای عاطفی و احساسی
این نسل زیر سوال رفته است؛ درسته دوستان هستند اما هیچکدام از اینها نمی تواند
جایگزین افراد خانواده و همخون شوند. چند سال بعد میانگین سن جمعیت بالا میرود و
جامعه پیرمی شود و یکسری نیازمندی های سالمندی پیش میآید که مشکلات و دردسرهای
خودش را خواهد داشت.
کاری به اینکه دولت چه کارهایی جهت تشویق زوجین
جوان برای فرزندآوری می تواند انجام بدهد ندارم، ما خودمان باید چکار کنیم من به
عنوان مادر چکار کنم که در آینده فرزندم تمایل به بچه دار شدن داشته باشد؟
متاسفانه ما کشورهای رو به توسعه یک پیشرفت
همگام نداریم، ما توسعه را نردبانی
نرفتیم و جهشی رفتیم و باید بگویم از یک مرحله به مرحله
بعد پریدیم. در آن واحد یکسری آدابمان
مدرن و یکسری سنتی است. از یک طرف خودمان را وارث فرهنگ چندهزار ساله میدانیم و
از طرف دیگر سگ را که در فرهنگ ایرانی ما به عنوان جایگزینی فرزند جایی ندارد، جایگزین فرزند میکنیم. اما
من مادر، وظایفی در قبال بچه ام دارم که نه دوست، نه کار و نه ورزش هیچکدام نمیتواند
پرکند. مادر اگر مادری کند و محبت مادری به پای بچه اش بریزد این بچه یاد میگیرد
که با بچه خودش هم اینطور باشد. وقتی من
پدربزرگ و مادر بزرگ را از بچه گرفتم و مهد کودک را جایگزین کردم- مربی مهد چقدر
فرصت محبت کردن به بچه من را دارد؟-بچه
من محبت کردن را یاد نگرفته، چون این نیاز عاطفی درونی است میرود به دنبال اینکه
این نیاز را به سگ و گربه و.. منتقل کند ،ریشه اینها
از خانواده است. ما اول باید چیزی را یاد بچه هایمان بدهیم وبعد انتظار
داشته باشیم حالا که یاد گرفتی ابراز کن وقتی من چیزی یاد بچه ام ندهم چه انتظاری
دارم؟. لذا همه اینها باید از دامن خانواده برداشت شود.